یادداشت: ... دریغی ماند و فریادی و یادی: تفاوت بین نسخهها
جز |
جز |
||
(یک نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
۱۵ آذر ۱۳۹۹ | ۱۵ آذر ۱۳۹۹ | ||
+ | [[پرونده:Abdollahnezhad.jpg|قاب|چپ|مجتبی عبداللهنژاد]] | ||
===... دریغی ماند و فریادی و یادی [۱]=== | ===... دریغی ماند و فریادی و یادی [۱]=== | ||
− | |||
(بهیاد مجتبی عبداللهنژاد) | (بهیاد مجتبی عبداللهنژاد) | ||
− | + | <pre style="color: blue">الوند بهاری | |
+ | </pre> | ||
ترجمههایش از چند کتاب دربارهٔ اساطیر جهان و نقد ادبی پیش از سیسالگیاش بهچاپ رسید، در مشهد، شهری که کودکی و نوجوانیاش را در آن گذرانده و بعدها از «دانشگاه فردوسی»اش لیسانس ریاضیات گرفته بود. در پایتخت، «خیلی اتفاقی و با اکراه»[۲] به ترجمهٔ داستانهای آگاتا کریستی پرداخت، بهسفارش انتشارات هرمس. بار اول که در دفتر هرمس دیدمش، چند سالی از آن روزها گذشته و چند عنوان از آن کتابها بارها منتشر شده بود. تقریباً هر هفته میدیدمش؛ غالباً شنونده بود و بهندرت سخن میگفت. ماهها گذشت تا فهمیدم «مجتبی عبداللهنژاد» است؛ سالها گذشت و نفهمیدم فراتر از «مترجم کتابهای آگاتا کریستی» است. | ترجمههایش از چند کتاب دربارهٔ اساطیر جهان و نقد ادبی پیش از سیسالگیاش بهچاپ رسید، در مشهد، شهری که کودکی و نوجوانیاش را در آن گذرانده و بعدها از «دانشگاه فردوسی»اش لیسانس ریاضیات گرفته بود. در پایتخت، «خیلی اتفاقی و با اکراه»[۲] به ترجمهٔ داستانهای آگاتا کریستی پرداخت، بهسفارش انتشارات هرمس. بار اول که در دفتر هرمس دیدمش، چند سالی از آن روزها گذشته و چند عنوان از آن کتابها بارها منتشر شده بود. تقریباً هر هفته میدیدمش؛ غالباً شنونده بود و بهندرت سخن میگفت. ماهها گذشت تا فهمیدم «مجتبی عبداللهنژاد» است؛ سالها گذشت و نفهمیدم فراتر از «مترجم کتابهای آگاتا کریستی» است. | ||
سطر ۲۲: | سطر ۲۳: | ||
۲ و ۳) از مصاحبهاش با علی عبداللهی، در کتاب ''نگاه اولشخص''. | ۲ و ۳) از مصاحبهاش با علی عبداللهی، در کتاب ''نگاه اولشخص''. | ||
− | |||
− | |||
(این یادداشت پیشتر در «سالنامهٔ نوروزی» روزنامهٔ ''ایران''، اسفند ۱۳۹۶، ص. ۱۴۳ منتشر شدهاست.) | (این یادداشت پیشتر در «سالنامهٔ نوروزی» روزنامهٔ ''ایران''، اسفند ۱۳۹۶، ص. ۱۴۳ منتشر شدهاست.) | ||
− | + | ---- | |
[[پارسیشناسی: الوند بهاری|دربارۀ نویسنده و فهرست نوشتههای دیگر وی در ''پارسیشناسی'']] | [[پارسیشناسی: الوند بهاری|دربارۀ نویسنده و فهرست نوشتههای دیگر وی در ''پارسیشناسی'']] | ||
---- | ---- | ||
[[پارسیشناسی: یادداشتهای همکاران|دیگر یادداشتهای همکاران ''پارسیشناسی'']] | [[پارسیشناسی: یادداشتهای همکاران|دیگر یادداشتهای همکاران ''پارسیشناسی'']] |
نسخهٔ کنونی تا ۳ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۵:۲۵
۱۵ آذر ۱۳۹۹
... دریغی ماند و فریادی و یادی [۱]
(بهیاد مجتبی عبداللهنژاد)
الوند بهاری
ترجمههایش از چند کتاب دربارهٔ اساطیر جهان و نقد ادبی پیش از سیسالگیاش بهچاپ رسید، در مشهد، شهری که کودکی و نوجوانیاش را در آن گذرانده و بعدها از «دانشگاه فردوسی»اش لیسانس ریاضیات گرفته بود. در پایتخت، «خیلی اتفاقی و با اکراه»[۲] به ترجمهٔ داستانهای آگاتا کریستی پرداخت، بهسفارش انتشارات هرمس. بار اول که در دفتر هرمس دیدمش، چند سالی از آن روزها گذشته و چند عنوان از آن کتابها بارها منتشر شده بود. تقریباً هر هفته میدیدمش؛ غالباً شنونده بود و بهندرت سخن میگفت. ماهها گذشت تا فهمیدم «مجتبی عبداللهنژاد» است؛ سالها گذشت و نفهمیدم فراتر از «مترجم کتابهای آگاتا کریستی» است.
ترجمههای خوبش رونقی به بازار رمانهای پلیسی داد و ناشرها و مترجمهای دیگر را به میدان رقابت کشاند. بعدها گفت از این رمانها «یاد میگیریم که جان آدمیزاد ارزش دارد؛ [...] که برای حل هر معضلی دنبال راهحل علمی باشیم؛ که اگر دنبال زندگی بهتری هستیم، عقل بشری با همه ضعفها و کاستیهایی که دارد، بهترین راهنما»ست[۳]. در همه کار، چنین تیزبین بود و نکتهیاب، خوشفکر و خوشذوق، پرحوصله و دقیق، در شنیدن و خواندن و اندیشیدن و گفتن و نوشتن. با نگارش کتابهای سودمند و جذاب «تاریخ شفاهی ادبیات قدیم ایران»، در معرفی شاعران بزرگ فارسیگوی، طرحی نو درانداخت؛ دریغا که از آن مجموعه جز گفتگو با مسعود سعد سلمان پایان نیافت و منتشر نشد.
باید اعتراف کنم که من هم، با یادداشتهایش در شبکههای اجتماعی و بهندرت در مجلهها، در همین یکیـدو سال، بیشتر شناختمش و دانستم «یادداشتنویس» برجستهای هم هست، با ذهنی منسجم و ساختارمند، اندیشهای ژرف و معتدل، زبانی ساده و معلمانه، و نثری روان و فروتنانه.
بهلطف «فضای مجازی»، نوشتههایش مخاطبانی در سراسر وطن یافت و خودش یارانی «حقیقی». در گروههای تلگرامی، غالباً زودتر از دیگران، به یاری «ارباب حاجت» میشتافت. برای هر پرسش، منابع کاغذی و اینترنتی را چنان زیر و رو میکرد که گفتی مهمترین دغدغهٔ خودش است؛ آنگاه، تمام یافتههای سامانداده را سخاوتمندانه در اختیارت میگذاشت. بارها خواستم بپرسم مگر شبانهروزش چند ساعت است که به اینهمه کار میرسد.
اگر نوشتهاش را، پیش از انتشار، میفرستاد تا بخوانی و نظر بدهی، مطمئن میشدی «نظر» منتقدانه میخواهد، نه «تأیید». در مقابل، با خواندن نکتههای دقیق و هوشمندانهاش دربارهٔ آنچه مینوشتم، بارها افسوس خوردهام که از دقتنظرش بهرهٔ بیشتری نگرفتم. از حرفهایش هرچه بیشتر با دوستان مشترک میگوییم و میشنویم، یکرنگی و صداقتش آشکارتر میشود؛ همهچیز را به همگان یکسان و بیتصرف میگفت؛ چنان مینمود که بود.
از آخرین ترجمهٔ چاپشدهاش، هندرسون شاه باران، نسخهای بهدستم رساند. هشتاد صفحهای خوانده بودم اما تحسین و سپاسگزاری را گذاشته بودم برای وقتی که تمامش کنم؛ نمیدانستم «بعد»ی در کار نیست.
- پانوشتها:
۱) برفت آن گلبنِ خرّم به بادی / دریغی ماند و فریادیّ و یادی (سعدی).
۲ و ۳) از مصاحبهاش با علی عبداللهی، در کتاب نگاه اولشخص.
(این یادداشت پیشتر در «سالنامهٔ نوروزی» روزنامهٔ ایران، اسفند ۱۳۹۶، ص. ۱۴۳ منتشر شدهاست.)
دربارۀ نویسنده و فهرست نوشتههای دیگر وی در پارسیشناسی