ناصر خسرو: تفاوت بین نسخهها
Ejtehadian (بحث | مشارکتها) |
Ejtehadian (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۹۴: | سطر ۹۴: | ||
ناصر خسرو دعوت خود را در یمگان پی گرفت و به گفتۀ خودش در این سالها اوقات را به سرودن مناقب و مقتل و جواب دادن به سؤالات عقیدتی و نوشتن دعوتنامهها (که هرساله به اطراف ولایات میفرستاد) و انشای خطبهها و سرودن اشعار و تألیف کتب و نشر حکمت به نظم و نثر میگذراندهاست (تقیزاده ۱۳۸۰: ۴۷). | ناصر خسرو دعوت خود را در یمگان پی گرفت و به گفتۀ خودش در این سالها اوقات را به سرودن مناقب و مقتل و جواب دادن به سؤالات عقیدتی و نوشتن دعوتنامهها (که هرساله به اطراف ولایات میفرستاد) و انشای خطبهها و سرودن اشعار و تألیف کتب و نشر حکمت به نظم و نثر میگذراندهاست (تقیزاده ۱۳۸۰: ۴۷). | ||
===درگذشت=== | ===درگذشت=== | ||
− | ناصر خسرو سالهای پیری و ناتوانی را، تا آخر عمر، در یمگان بودهو بیشتر آثارش را در آنجا به وجود آوردهاست. سال وفات او چندان آشکار نیست. او در یکی از اشعارش اشاره میکند که ۶۲ سال از عمرش طی شده و در جای دیگر میگوید ۱۵ سال از اقامتش در یمگان گذشتهاست (ناصر خسرو ۱۳۶۵: ۳۰۵، ۱۹۵). درگذشت او را بهتقریب پس از سالهای ۴۶۵ق (دفتری ۱۳۷۵: ۴۵۱) یا ۴۶۸ق (محقق ۱۳۶۸: ۳۲۵) یا ۴۷۰ق (مینوی ۱۳۵۱: ۳۰۳) و نیز به قول مشهور در سال ۴۸۱ق (تقیزاده ۱۳۸۰: ۵۴-۵۶؛ صفا ۱۳۸۱: ۲/۴۵۲) ذکر کردهاند. مزار او اینک در یمگان در | + | ناصر خسرو سالهای پیری و ناتوانی را، تا آخر عمر، در یمگان بودهو بیشتر آثارش را در آنجا به وجود آوردهاست. سال وفات او چندان آشکار نیست. او در یکی از اشعارش اشاره میکند که ۶۲ سال از عمرش طی شده و در جای دیگر میگوید ۱۵ سال از اقامتش در یمگان گذشتهاست (ناصر خسرو ۱۳۶۵: ۳۰۵، ۱۹۵). درگذشت او را بهتقریب پس از سالهای ۴۶۵ق (دفتری ۱۳۷۵: ۴۵۱) یا ۴۶۸ق (محقق ۱۳۶۸: ۳۲۵) یا ۴۷۰ق (مینوی ۱۳۵۱: ۳۰۳) و نیز به قول مشهور در سال ۴۸۱ق (تقیزاده ۱۳۸۰: ۵۴-۵۶؛ صفا ۱۳۸۱: ۲/۴۵۲) ذکر کردهاند. مزار او اینک در یمگان در نزدیکیِ قریۀ جَرْم <sup>۱۴</sup> واقع است. |
اسماعیلیان بدخشان ناصر خسرو را مؤسس جوامع خود میدانند و از او با نام پیر و شاه سید ناصر یاد میکنند (دفتری ۱۳۷۸: ۱۴۲-۱۴۳؛ دفتری ۱۳۷۵: ۲۵۱؛ صفا ۱۳۸۱: ۲/ ۴۵۱؛ تقیزاده ۱۳۸۰: ۵۶). | اسماعیلیان بدخشان ناصر خسرو را مؤسس جوامع خود میدانند و از او با نام پیر و شاه سید ناصر یاد میکنند (دفتری ۱۳۷۸: ۱۴۲-۱۴۳؛ دفتری ۱۳۷۵: ۲۵۱؛ صفا ۱۳۸۱: ۲/ ۴۵۱؛ تقیزاده ۱۳۸۰: ۵۶). |
نسخهٔ ۶ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۸:۱۷
ناصرِ خسرو :nâser(=e) xosro [اسم خاص] {عربی (ناصر) ـ فارسی}
شاعر و نویسندۀ ایرانی سدۀ چهارم و پنجم هجری/ سدۀ یازدهم میلادی.
محتویات
نام و نشان، خاندان و زادگاه
حکیم ابومعین ناصر بن خسرو بن حارث قبادیانی در سال ۳۹۴ق (۳۸۲خ/۱۰۰۴م) به دنیا آمد. زادگاه او قبادیان از نواحی بلخ (در افغانستان کنونی) بودهاست و خاندان محتشم او در آنجا صاحب زمین و باغ و آب و مِلک بودهاند و نیز برخی از آنها به امور دیوانی و حکومتی اشتغال داشتهاند.
نسبت «مروزی» که در سفرنامۀ او در پی نامش آمدهاست به سبب آن است که محل اقامت و شغل دیوانی او در مرو بودهاست. لقب «علوی» که گاه برای او ذکر میشود به معنای آن نیست که از خاندان پیامبر باشد بلکه بهمنزلۀ اعتقاد او به امامت علی بن ابیطالب است (محقق ۱۳۶۸: ۳۳۲-۳۳۹). در عوض بیتی در دیوان او وجود دارد که نشان میدهد او از خاندان آزادگان (بنیالأحرار = اشراف ایران پیش از اسلام) بودهاست ۱ (تقیزاده ۱۳۸۰: ۱۶-۱۷، ۱۹-۲۰؛ صفا ۱۳۸۱: ۲/ ۴۴۳-۴۴۴؛ دفتری ۱۳۷۵: ۲۴۸؛ مینوی ۱۳۵۱: ۲۷۴-۲۷۵).
آموختهها
ناصرِ خسرو از کودکی به کسب علومی همچون حساب، هندسه، نجوم، طب، فلسفۀ یونانی، علوم دینی، علم کلام و فلسفۀ اسلامی و ادبیات فارسی و عربی پرداخت و در آنها تبحر یافت. او همچنین قرآن را از حفظ داشت (تقیزاده ۱۳۸۰: ۱۸، ۲۲-۲۵؛ صفا ۱۳۸۱: ۲/ ۴۵۳؛ غنیزاده ۱۳۴۰: ز).
ناصرِ خسرو بهواسطۀ همین فضل و دانش ـ که بارها در آثارش خود را به سبب آن میستاید ـ در جوانی در بلخ، پایتخت دوم (زمستانی) غزنویان، به امور دولتی اشتغال داشته و بارگاه محمود و مسعود غزنوی را دیدهاست (ناصر خسرو ۱۳۸۹: ۹۷).
وی پس از غلبۀ سلجوقیان، در مراتب عالی، به شغل دبیری و دیوانی پرداخته و همنشین بزرگان و امرای آن دوره بوده و به فضل و ادب شهرت داشته و اشعار تغزلی و مدحی میسرودهاست (تقیزاده ۱۳۸۰: ۲۰-۲۱، ۲۵؛ دفتری ۱۳۷۸: ۱۴۱؛ صفا ۱۳۸۱: ۲/ ۴۴۶-۴۴۷؛ ناصر خسرو ۱۳۸۹: ۱؛ ۱۳۶۵: ۱۰۲).
زمانه
سلجوقیان/ سلاجقه (۴۲۹-۵۹۰ق/ ۱۰۳۷-۱۱۹۴م) که پس از غزنویان در ایران به حکومت رسیدند، مانند آنها از نژاد ترکان آسیای مرکزی بودند. این ترکان، که ابتدا در مقام بندگی و خدمتگزاری به کار گرفته شدند، کمکم در لشکر و دربار به قدرت رسیدند و این اصل اسلام که نژاد و نسب را به رسمیت نمیشناخت موجب شد که از بندگی به شهریاری برسند و اطاعت از آنها بر مسلمانان چندان گران نیاید (صفا ۱۳۸۱: ۲/ ۶۹، ۷۵-۷۶، ۹۴).
سلاجقه، همچون غزنویان، به پیروی از خلفای بغداد، وارد منازعات عقیدتی شدند و تعصبهای مذهبی و سختگیریهای دینی را پیشۀ خود ساختند و از هیچ بدرفتاری با مخالفان خود دریغ نمیکردند. آنان خلیفۀ بغداد را جانشین پیامبر میدانستند و با شیعه و اسماعیلیه که منکر خلیفه بودند پیوسته در جدال بودند (صفا ۱۳۸۱: ۱/ ۱۳۲-۱۳۳، ۲۳۴-۲۳۹، ۲/ ۱۳۷، ۱۸۱-۱۸۷).
آنها علمای دینی و فقها و نیز متصوفه را حمایت و تقویت میکردند؛ از این رو برای طلاب علوم دینی، مدارس متعددی تأسیس و از موقوفات برای ایشان مقرری تعیین کرده بودند. همچنین تصوف از ابتدای دورۀ سلاجقه (آغاز قرن پنجم) به میان مردم راه یافته بود و سلاطین و وزرا ارادت خود را به صوفیه ابراز میکردند (صفا ۱۳۸۱: ۲/ ۲۲۸-۲۳۲، ۲۳۴-۲۳۶، ۱۵۷-۱۶۰، ۳۱۷). از طرفی، این حاکمان، به همدستی فقها و شعرا و مردم عامی، فلاسفه و کسانی را که روشهای عقلانی را در فهم دین به کار میبستند یا به علوم دیگری بهجز علوم دینی میپرداختند تکفیر و سرکوب میکردند (ناصر خسرو ۱۳۶۳: ۱۰، ۱۲؛ صفا ۱۳۸۱: ۱/ ۲۴۳-۲۴۴؛ ۲/ ۲۷۱-۲۸۸؛ درگاهی ۱۳۷۸: ۴۴؛ دورانت ۱۳۹۰: ۴/ ۴۲۱-۴۲۳). بنابراین در این دوره بحث و ابرازنظر در علوم دینی و غیردینی متروک شده و تسلیم و تقلید و نقل قول پیشینیان جای آن را گرفته بود و تفکر در امور دینی و تمیز صواب از خطا بهوسیلۀ عقل امری کفرآمیز تلقی میشد، که همین امر مقدمۀ انحطاط تمدن اسلامی بود (صفا ۱۳۸۱: ۱/ ۲۳۹-۲۴۰).
شاعران این دوره نیز، به خوشآمد حاکمان و همراهی با عقاید رایج زمانه، فلسفه را سرزنش میکردند و متأثر از افکار علمای دینی آن زمانه بودند (صفا ۱۳۸۱: ۲/ ۱۶۰-۱۶۱، ۲۸۹-۲۹۲).
باآنکه در این دوره پادشاهانی قاهر و حکومتهایی استوار بر سرِ کار بودند، جامعه دچار آشفتگی و ناامنیهایی همچون ظلم ترکانِ غالب و از میان رفتن ارزشهای اخلاقی و نظم اجتماعی بود، که شکایت از این امور در اشعار بیشتر شاعران این دوره نمود پیدا کردهاست (صفا ۱۳۸۱: ۲/ ۱۰۰-۱۲۴). همچنین ناخشنودی از این نابسامانیها موجب ناامیدی و بدبینی فراوان این شاعران نسبت به روزگار و جامعه شده و به کنارهگیری و انزوای برخی از آنها در اواخر عمر انجامیدهبود (صفا ۱۳۸۱: ۲/ ۳۶۶-۳۶۸).
ناصر خسرو دوران جوانیاش را-که مصادف با این اوضاع بودهاست- در تندرستی و برخورداری از زندگی مادی، به سرخوشی و لهو میگذراندهاست (ناصر خسرو ۱۳۶۵: ۱۰۲، ۱۳۸؛ ۱۳۸۹: ۲-۳) تا اینکه زمینههای سیاسی و مذهبی ذکرشده موجب شد تحولی فکری و معنوی در ناصر خسرو آغاز گردد و در میانۀ عمر پرسشهایی جدی برایش ایجاد شود.
در راه رسیدن به پاسخِ این پرسشها، ناصر خسرو بر آن میشود تا دربارۀ فِرَق و مذاهب و ادیان گوناگون مطالعه کند. برای این منظور، او حتی به سفر میرود و با پیروان اندیشهها و مکاتب دیگر به بحث و چونوچرا میپردازد و از تعبد و پیروی کورکورانه در عقاید دوری میجوید، اما جوابهای هیچیک از ایشان او را قانع نمیکند (ناصر خسرو ۱۳۶۵: ۱۳۹، ۵۰۹-۵۱۰؛ ۱۳۵۶: ۶۹؛ تقیزاده ۱۳۸۰: ۲۳-۲۶؛ صفا ۱۳۸۱: ۲/ ۴۴۶-۴۴۸).
ناصر خسرو و اسماعیلیان/ فاطمیان
فاطمیان، که نسب خود را به حضرت فاطمه میرسانند، در تاریخ به اسماعیلیه، باطنیه، قرامطه، ملاحده و شیعۀ سَبْعیه (هفتامامی) نیز شهرت دارند. آنها شعبهای از مذهب شیعه هستند که فقط به هفت امام اعتقاد دارند؛ یعنی امام علی را «اساس الإمامه» میدانند و از بقیۀ ائمۀ دوازدهگانۀ شیعۀ اثنیعشری، فقط تا امام جعفر صادق را امام میشمارند. آنان پس از امام صادق پسر ایشان اسماعیل را، که پیش از پدر وفات یافته بود، امام ششم و پسر او، محمد بن اسماعیل، را امام هفتم میدانند و عقیده دارند که امامت با وی پایان یافتهاست ۲. آنها پس از مرگ محمد میپنداشتند که او زنده است و بهعنوان امام قائم و مهدی موعود روزی ظهور خواهد کرد و نیز امامت پس از محمد در خاندان او (که خلفای فاطمی خود را از این خاندان میدانستند) باقی است (دفتری، ۱۳۷۷؛ دفتری ۱۳۷۵: ۱۱۲-۱۲۵؛ تقیزاده ۱۳۸۰: ۵۶-۵۷).
فاطمیان در سال ۳۶۲ق (۹۷۳م) مصر را، که چندی قبل فتح کرده بودند، مرکز حکومت خود قرار دادند و از طریق فرستادن نمایندگان و دعوتگران مذهبی خود (داعیان اسماعیلی) در سرتاسر جهان اسلام به ترویج عقاید خود و دعوت و جذب افراد به این مذهب میپرداختند (دفتری ۱۳۷۵: ۱۶۹-۱۷۰).
مسعود غزنوی، به اشارۀ خلیفۀ سُنی عباسی در بغداد-که اسماعیلیه را سخت دشمن میداشت- حسنک وزیر (وزیر پدرش، محمود) را به قرمطی بودن متهم کرد و در سال 422ق حکم به قتل او داد و چنانکه بیهقی گزارش کرده است، پیکر او هفت سال در بلخ بر دار بود (بیهقی ۱۳۶۸: ۲۳۶). میتوان تصور کرد ناصرِ خسرو -که در هنگام قتل حسنک ۲۸ سال داشته است- مانند دیگر اهالی بلخ، احتمالاً تا سالها پیکر او را در آنجا بر دار دیده است.
با توجه به اینکه عقاید اسماعیلیه، در آن دوره و آن منطقه، در میان اهل اندیشه و معترضان به وضع موجود نفوذ داشتهاست، به نظر میرسد ناصر خسرو نیز گرایشی به این افکار پیدا کرده (دبیرسیاقی ۱۳۸۹: بیستوشش؛ برتلس ۱۳۴۶: ۱۷۶-۱۷۷)، اما هنوز به مذهب آنان درنیامده بود (شهیدی ۱۳۵۳: ۶۴۳؛ مینوی ۱۳۵۱: ۲۸۲).
نقطۀ اوج تحول ناصر خسرو در سال ۴۳۷ق (۴۱۴خ/۱۰۴۵م) است، که وی در آن هنگام ۴۲ سال داشتهاست (ناصر خسرو ۱۳۶۵: ۵۰۸). او در پی خوابی که در جوزجانان ۳ میبیند، و آن را در سفرنامهاش نقل کردهاست (ناصر خسرو ۱۳۸۹: ۲)، قصد سفر حج میکند. بنابراین از شهر و خانواده و زندگی آسودۀ خویش دست میشویَد و به مرو میرود. وی در آنجا از همۀ شغلهای دولتی استعفا میکند و با برادرش ابوسعید و خدمتکاری هندی سفری حدوداً هفتساله را آغاز میکند (ناصر خسرو ۱۳۸۹: ۳؛ دبیرسیاقی: سیزده ـ چهارده).
ناصر خسرو دربارۀ این تحول دو روایت نقل کردهاست: یکی آنکه درسفرنامه آمده است، که براساس آن میتوان دانست دگرگونی روحی ناصر خسرو بهصورت ناگهانی اتفاق افتادهاست و دیگری در قصیدهای است که ناصر خسرو این تحول را تدریجی و براثر جستوجوگری و تأمل در مسایل مذهبی میداند و از خوابی که درسفرنامه نقل گردیده در آنجا ذکری نشدهاست (ناصر خسرو ۱۳۶۵: ۵۰۵-۵۱۰؛ هانسبرگر ۱۳۸۰: ۱۰۲-۱۰۳).
ناصر خسرو سفر خود را در ۲۳ شعبان ۴۳۷ق (اول فروردین ۴۱۵خ/ ۱۰۴۵م) از مرو آغاز کرد. او ابتدا به نیشابور و قومس (دامغان) و سمنان و ری و قزوین و تبریز و در ادامۀ مسیرش به برخی شهرهای ترکیه و سوریه و لبنان فعلی رفت و در رمضان ۴۳۸ق به بیتالمقدس رسید. سپس از آنجا به حج رفت و بعد از آن عزم مصر کرد و در صفر ۴۳۹ق به قاهره رسید (دبیرسیاقی ۱۳۸۹: ۱۴-۱۵).
مصر در آن زمان مقر خلافت المستنصر بالله ابوتمیم معد بن علی (۴۲۷-۴۸۷ق/۱۰۳۹-۱۰۹۴م) خلیفۀ فاطمیان بود. این دوره را دورۀ طلایی مصر و خلافت فاطمیان میدانند؛ زیرا در آن زمان امپراتوری فاطمی در اوج قدرت بود. آنها، علاوه بر شمال آفریقا و مصر و یمن، برای مدتی حجاز (مکه و مدینه)، شام و فلسطین را نیز در اختیار داشتند و همچنین در ماوراءالنهر و هند نفوذ سیاسی داشتند. ایشان حتی در سال ۴۵۰ق (۱۰۵۸م) توانستند برای مدت کوتاهی بغداد را تصرف کنند و به نام خلیفۀ فاطمی در آنجا خطبه بخوانند.
داعیان فاطمی توانسته بودند از شام تا آسیای مرکزی، در مناطقی که تحت حکومت دشمنان آنها (آل بویه، سلاجقه، صفاریان، غزنویان و خلافت بغداد) بود، از افراد زیادی بیعت بگیرند.
هدف آنها وحدت بخشیدن به جهان اسلام تحت حکومت شیعیِ اسماعیلی به امامت خلیفۀ فاطمی بود؛ گرچه هیچگاه به این هدف نرسیدند (دفتری ۱۳۷۸: ۹۴، ۱۳۹-۱۴۰؛ دفتری ۱۳۷۵: ۱۶۹-۱۷۰؛ دفتری، ۱۳۷۷؛ صفا ۱۳۸۱: ۲/ ۲۰۲-۲۰۳).
فاطمیان مصر در رقابت با عباسیان، که از خلیج فارس برای تجارت استفاده میکردند، یک شبکۀ وسیع تجاری با مسیری جدید از دریای سرخ به هند ایجاد کرده بودند. دیری نگذشت که تمام تجارت بینالمللی میان اقیانوس هند و دریای مدیترانه در اختیار ایشان بود و خزانۀ آنها، پس از درآمدهای ارضی و گمرکی، عایدی فراوانی از این راه به دست میآورد. به نظر میرسد فعالیت بازرگانی آنها بهشدت برخاسته از نقشههای مذهبی بود. مثلاً تجارت با هند غربی منتج به گسترش دعوت آنها در گجرات شد (دفتری ۱۳۷۵: ۲۹۱-۲۹۲؛ دفتری ۱۳۷۸: ۹۲-۹۳).
فاطمیان در مصر نظامهای مالی و اداری پیشرفتهای پدید آورده بودند که الگوگرفته از دولت عباسیان بود. خلیفه و وزیرش در رأس دستگاه اداری بودند، سپس چند دیوان (مانند دیوان اموال و انشا و قضا) وجود داشت که کارگزاران فاطمی براساس سلسلهمراتبی دقیق در آنها سازماندهی شده بودند (دفتری ۱۳۷۵: ۲۵۸-۲۵۹؛ دفتری ۱۳۷۸: ۹۱-۹۲).
ثبات سیاسی و رونق اقتصادی به فاطمیان این امکان را داده بود که منابع مالی لازم را برای ایجاد یک ناوگان بزرگ در مدیترانه به دست آورند. در قرن پنجم فاطمیان یک قدرت عمدۀ دریایی بودند و در این امر با امپراتوری بیزانس رقابت میکردند (دفتری ۱۳۷۸: ۹۳).
اسماعیلیه از آن جهت که برای تبلیغ عقایدشان به بحث و استدلال توجه داشتند، در عالم اسلامی اهمیت دارند؛ زیرا در این دوره -که مصادف بوده است با غلبۀ افکار ضدفلسفی- وجود ایشان در حفظ علوم عقلی تأثیری فراوان داشت (صفا ۱۳۸۱: ۱/۲۹۴).
آنها مدارس و کتابخانههای بزرگی در مصر تأسیس کردند؛ از جمله دارالعلم (دارالحکمة) که در سال ۳۹۵ق تأسیس شد و در آن علوم دینی و غیردینی تدریس میشد و دانشجویان و کارمندانش از آنجا مقرری دریافت میکردند. دارالعلم و کتابخانۀ مجهز و بزرگ آن محل رجوع طلاب و دانشمندان علوم مختلف از هر دین و مذهب بود و بسیاری از داعیان اسماعیلی در آنجا تعلیم میدیدند (دفتری ۱۳۷۸: ۱۳۳).
موفقیت فاطمیان ناشی از تسامح و رواداری نژادی و دینی آنها و نیز ثبات اداری و سیاسی دولت ایشان بودهاست. آنها از افراد مستعد و باکفایت، صرفنظر از نژاد و مذهبشان، در ادارۀ امور بهره میبردند (دفتری ۱۳۷۵: ۲۹۲؛ دفتری ۱۳۷۸: ۹۲؛ صفا ۱۳۸۱: ۱/ ۲۴۸). همین مدارای آنها، هنگامی که بر فلسطین مسلط بودند، موجب شده بود که مسیحیان در آنجا آزادی زیادی داشته باشند و زایران مسیحی از همه جای اروپا به زیارت اماکن مقدس فلسطین بروند؛ در نتیجه تعارض و برخوردی بین اسلام و مسیحیت وجود نداشت، اما از هنگامی که سلجوقیان بیتالمقدس را از فاطمیان گرفتند، به مسیحیان و اماکن مقدس ایشان بیحرمتی کردند و زایران مسیحی این اخبار را به گوش پاپ رساندند و همین امر موجب آغاز جنگهای طولانی صلیبی شد (دورانت ۱۳۹۰: ۴/ ۷۸۳-۷۸۴؛ لوکاس ۱۳۸۴: ۱/ ۵۲۶؛ دان ۱۳۸۴: ۲/ ۱۹۴).
ناصر خسرو در سفرنامهاش از رونق و رفاه در مصر با اشتیاق و شگفتی یاد میکند (ناصر خسرو ۱۳۸۹: ۷۴-۱۰۰). او در آنجا با یکی از داعیان بزرگ اسماعیلی (احتمالاً المؤید فی الدین شیرازی) ملاقات میکند و جواب پرسشهای عقیدتی و مذهبی خود را نزد او مییابد (ناصر خسرو ۱۳۶۵: ۵۱۱-۵۱۴؛ درگاهی ۱۳۷۸: ۲۶-۲۷) و رسماً به کیش اسماعیلی درمیآید ۴. او در سالهایی که در مصر بودهاست تحت تعلیمات مذهب اسماعیلی قرار میگیرد و با عقاید فلسفی ایشان آشنا میشود (تقیزاده ۱۳۸۰: ۳۰).
مذهب اسماعیلی در اصل ترکیب و التقاطی است از ادیان قدیم ایران، ادیان سامی ۵ و فلسفۀ یونانیِ نوافلاطونی ۶ (براون ۱۳۸۱: ۲۹۱؛ دفتری ۱۳۷۵: ۱۱۳-۱۲۱؛ دفتری ۱۳۷۸: ۱۲۰).
تأویل یکی از مهمترین اصول اعتقادی این مذهب است. آنها عقیده دارند قرآن و شریعت و احکام را باید تفسیر و تأویل کرد؛ یعنی از معنای ظاهری آن باید گذشت و به معنای باطنی ۷ دست یافت و این امر پس از پیامبر و ائمه، بر عهدۀ امامان فاطمی است. از این رو آنها قرآن را کتاب صامت و امامان فاطمی را قرآن ناطق مینامیدند. ایشان امام را پس از قرآن و سنت، سومین منبع فقه اسماعیلی میدانستند (دفتری ۱۳۷۸: ۱۰۷؛ دفتری ۱۳۷۷).
اسماعیلیه در ابتدا قوانین فقهی و شرعی جداگانهای نداشتند و در هر سرزمینی که میزیستند احکام آنجا را رعایت میکردند. آنها این احکام و قوانین را در اوایل دورۀ فاطمی تدوین کردند (دفتری ۱۳۷۸: ۹۰؛ دفتری ۱۳۷۵: ۱۰۶-۱۰۷، ۲۶۰-۲۶۱، ۲۸۵-۲۹۰).
عدد هفت محور عقاید اسماعیلیه است. آنها معتقدند تاریخ مذهبی بشر از هفت دوره تشکیل شدهاست که هر دوره را یک پیامبر ـ که او را «ناطق» مینامند ـ آغاز کردهاست. این پیامبران عبارتند از: آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد. هریک از این پیامبران جانشینانی داشتهاند که اسماعیلیه او را «وصی» یا «اساس» میخوانند. وصیِ پیامبر اسلام حضرت علی بودهاست. بعد از وصی ۷ «امام» وجود دارند که آخرین آنها به مقام ناطق دورۀ بعدی ارتقا مییابد و با آوردن شریعتی نو شریعت قبلی را نسخ میکند. بنا بر اعتقاد آنها محمد بن اسماعیل آخرین امام و ناطق دورۀ بعدی (پس از رجعت) است که بیان کامل معانی و حقایق باطنیِ همۀ شریعتهای قبلی را بر عهده دارد و پس از ظهور او احتیاجی به احکام دینی نیست و حکومت عدل در جهان گسترده خواهد شد (دفتری، ۱۳۷۷؛ تقیزاده ۱۳۸۰: ۵۷).
ناصر خسرو هنگام اقامت در مصر دو بار دیگر در سالهای ۴۳۹ و ۴۴۰ق به حج رفت. سپس در سال ۴۴۱ق مصر را وداع کرد و در سال ۴۴۲ق برای بار چهارم به مکه رفت و مدت شش ماه در آنجا ماند. او در سال ۴۴۳ق (۱۰۵۱م) به قصد بازگشت به وطن از مکه بیرون آمد و از راه تهامه و یمن و لحسا و قطیف به بصره رفت و پس از گذر از ارجان و اصفهان و نایین و طبس و تون و سرخس، در جمادیالآخر سال ۴۴۴ق (۴۲۱خ/ ۱۰۵۲م)، درحالیکه ۵۰ سال قمری از عمر او گذشته بود، به بلخ بازگشت.
او در این سفرِ ۶سالو۷ماهو۲۲روزه با سختیها و تنگناهای فراوانی مواجه شد که شرح آن در سفرنامه آمدهاست (دبیرسیاقی ۱۳۸۹: چهارده ـ پانزده؛ تقیزاده ۱۳۸۰: ۳۰؛ غنیزاده ۱۳۴۰: ص، ط، ی، یا؛ براون ۱۳۸۱: ۳۳۲-۳۳۵؛ دفتری ۱۳۷۵: ۲۴۹-۲۵۰).
پس از دریافت تعلیمات مذهب اسماعیلی در مصر، المستنصر به ناصر خسرو مأموریت داد تا در وطنش، خراسان، افراد را به مذهب اسماعیلی دعوت کند؛ از این رو به او لقب «حجت جزیرۀ خراسان» را اعطا کرد ۸ (دفتری ۱۳۷۸: ۱۴۱-۱۴۲).
سازمان دعوت ۹ فاطمیان در دورۀ المستنصر به نهایت کمال رسیده بود. مطابق طراحی آنان، مناطق بیرون از قلمرو فاطمیان به ۱۲ منطقه تقسیم میشد که هر منطقه را اصطلاحاً «جزیره» مینامیدند. هر جزیره تحت حکم یک داعی عالیرتبه به نام «حجت» قرار داشت. حجت، که پس از ناطق و اساس و امام در مرتبۀ چهارم دعوت قرار داشت، نایب امام و بالاترین نمایندۀ دعوت در هر جزیره بود. عدهای از داعیان محلی، که مراتب پایینتری داشتند و به نام «مأذون» خوانده میشدند، به حجت در این راه کمک میکردند. سپس مرتبۀ «مکاسر» (شکننده) بود که وظیفه داشت گروندگان را جذب کند و پیوندهای آنان را با مذهب گذشتهشان بشکند. پس از آن افراد نوگرویده بودند که «مستجیب» خوانده میشدند ۱۰.
وظیفۀ «داعی» جذب افراد مستعد و مناسب و تعلیم اصول عقاید اسماعیلی به آنها بود. داعیان افرادی تعلیمدیده و تحصیلکرده بودند که از نظر فکری و اخلاقی و مدیریتی مرتبۀ بالایی داشتند و از علوم قرآن و حدیث و فقه و فلسفه و تاریخ و تعالیم مذاهب و ادیان دیگر بااطلاع بودند و نیز به زبان و آداب و رسوم محل مأموریت خود آشنا بودند (دفتری ۱۳۷۸: ۱۲۵-۱۲۸؛ دفتری ۱۳۷۵: ۲۶۳).
داعیان ابتدا مستجیب را زیر نظر میگرفتند و در احوالش تجسس میکردند تا اهلیت و استعداد او را شناسایی کنند، سپس از درِ دوستی و صمیمیت وارد میشدند و با او انس میگرفتند، بعد از این مراحل او را نسبت به عقاید و مذهب گذشتهاش دچار تردید میکردند، پس از آن او را سوگند میدادند که اسرار دعوت را با کسی بازگو نکند، سپس عقاید اسماعیلی را بر او عرضه میداشتند (دبیرسیاقی ۱۳۸۹: بیستوهشت ـ بیستونه).
ناصر خسرو پس از بازگشت از مصر به زهد و پرهیزکاری گروید و به دعوتِ کیش اسماعیلی در خراسان همت گماشت (فروزانفر ۱۳۸۷: ۱۵۳).
مذهب جدیداگرچه به سبب ستم حاکمان و اوضاع درهمریختۀ اجتماعی و مذهبی، برای برخی از مردم جذاب بود و به آنها امیدواریهایی میداد (دفتری ۱۳۷۵: ۲۹۱)، دشمنان و مخالفان سرسختی نیز داشت. خلافت بغداد و سلاجقه همواره در آزار اسماعیلیه میکوشیدند. همچنین ایشان بارها با برپایی مجالس و محاضری در پی انکار نسبت فاطمیان به پیامبر برآمدند (دفتری ۱۳۷۵: ۲۲۵، ۲۵۴؛ براون ۱۳۸۱: ۲۲۸؛ تقیزاده ۱۳۸۰: ۳۱؛ صفا ۱۳۸۱: ۱/۲۴۸).
ناصر خسرو پس از فعالیتهای مذهبی در خراسان، به سبب خصومت فقها و غوغای عامه و آزار امرای سلجوقی ـ که او را کافر و مهدورالدم میدانستند ـ مجبور به فرار از بلخ شد. او در بسیاری از اشعارش از این تبعید ناخواسته شِکوه ساز میکند و عاملان آن را سزاوار سرزنش فراوان میداند ۱۱ و خراسان و بلخ را با حسرت و اندوه به یاد میآورد (تقیزاده ۱۳۸۰: ۳۴، ۴۱-۴۶).
او پس از فرار از بلخ، چندی پنهانی به تبلیغ پرداخت (تقیزاده ۱۳۸۰: ۳۵؛ فروزانفر ۱۳۸۷: ۱۵۲). سپس به مازندران ۱۲ رفت و از آنجا به یمگان ۱۳ پناه برد (تقیزاده ۱۳۸۰: ۳۲-۴۱؛ دفتری ۱۳۷۵: ۲۵۰؛ رشیدالدین فضلالله همدانی ۱۳۸۱: ۵۹).
رفتن ناصر خسرو به یمگان قبل از سال ۴۵۳ق بودهاست، زیرا در این سال کتاب زاد المسافر(ین) را در یمگان تألیف کردهاست.
ناصر خسرو دعوت خود را در یمگان پی گرفت و به گفتۀ خودش در این سالها اوقات را به سرودن مناقب و مقتل و جواب دادن به سؤالات عقیدتی و نوشتن دعوتنامهها (که هرساله به اطراف ولایات میفرستاد) و انشای خطبهها و سرودن اشعار و تألیف کتب و نشر حکمت به نظم و نثر میگذراندهاست (تقیزاده ۱۳۸۰: ۴۷).
درگذشت
ناصر خسرو سالهای پیری و ناتوانی را، تا آخر عمر، در یمگان بودهو بیشتر آثارش را در آنجا به وجود آوردهاست. سال وفات او چندان آشکار نیست. او در یکی از اشعارش اشاره میکند که ۶۲ سال از عمرش طی شده و در جای دیگر میگوید ۱۵ سال از اقامتش در یمگان گذشتهاست (ناصر خسرو ۱۳۶۵: ۳۰۵، ۱۹۵). درگذشت او را بهتقریب پس از سالهای ۴۶۵ق (دفتری ۱۳۷۵: ۴۵۱) یا ۴۶۸ق (محقق ۱۳۶۸: ۳۲۵) یا ۴۷۰ق (مینوی ۱۳۵۱: ۳۰۳) و نیز به قول مشهور در سال ۴۸۱ق (تقیزاده ۱۳۸۰: ۵۴-۵۶؛ صفا ۱۳۸۱: ۲/۴۵۲) ذکر کردهاند. مزار او اینک در یمگان در نزدیکیِ قریۀ جَرْم ۱۴ واقع است.
اسماعیلیان بدخشان ناصر خسرو را مؤسس جوامع خود میدانند و از او با نام پیر و شاه سید ناصر یاد میکنند (دفتری ۱۳۷۸: ۱۴۲-۱۴۳؛ دفتری ۱۳۷۵: ۲۵۱؛ صفا ۱۳۸۱: ۲/ ۴۵۱؛ تقیزاده ۱۳۸۰: ۵۶).
آثار و عقاید
همۀ آثار بهجامانده از ناصر خسرو در خدمت عقاید او و نشر دعوت اسماعیلی است بهجز سفرنامه که از این قاعده مستثنی است. ناصر خسرو سفرنامه را پس از بازگشت به بلخ از روی یادداشتهای روزانۀ سفر تنظیم کردهاست. در سفرنامه میتوان شخصیت ناصر خسرو را جدا از یک داعی اسماعیلی مشاهده کرد. او در سفرنامه سیاحی کنجکاو و باهوش و تصویرگری دقیق است که مشتاق دیدن و تجربه است؛ از همین رو سفرنامهاش فواید تاریخی، جغرافیایی، اجتماعی و ادبی فراوانی دارد.
ناصر خسرو به هنگام سخن گفتن از مصر، گرچه همراه با شگفتی و خوشبینی آنجا را وصف میکند، هیچ مبحث اعتقادی و مذهبی که نشان دهد او پیرو اسماعیلیه است بر قلم نیاوردهو نیز از بزرگان اهل سنت بی هیچگونه داوری و عصبیتی یاد کرده است. او در پایان سفرنامهاش آرزو میکند که روزی به سرزمینهای شرقی برود و سفرنامهای نیز برای آن سفر تألیف کند (دبیرسیاقی ۱۳۸۹: بیستوهفت ـ سیونه؛ براون ۱۳۸۱: ۳۳۳-۳۳۵؛ درگاهی ۱۳۷۸: ۲۴، ۲۸-۲۹؛ اسلامی ندوشن ۱۳۵۵: ۳۸-۳۹).
ناصر خسرو کتاب دیگرش جامع الحکمتین را در شرح قصیدهای از ابوالهیثم جرجانی (فیلسوف اسماعیلی)، دربارۀ اصول عقاید اسماعیلیه، تألیف کردهاست. او این کتاب را به خواهش امیر بدخشان، عینالدوله علی بن اسد بن حارث (که پیرو اسماعیلیه بودهاست)، در سال۴۶۲ق به پایان بردهاست. از آنجا که این کتاب به قصد تلفیق دو حکمت ـ یعنی فلسفۀ یونانی و دین اسلام ـ نگاشته شده، جامع الحکمتین نام گرفتهاست.
زاد المسافر (زاد المسافرین) که در سال ۴۵۳ق تألیف شدهاست دربارۀ سفر روح از جهان جسمانی به عالم روحانی است و ناصر خسرو در این کتاب بر این نکته تأکید دارد که مهمترین توشهای که مسافر در این سفر نیاز دارد دانش و حکمت است.
وجه دین کتابی است در ۵۱ فصل که در آن از باطن برخی از عبادات و احکام شریعت به شیوۀ اسماعیلیان صحبت شدهاست.
در گشایش و رهایش ناصر خسرو به سؤالات مذهبی یکی از اسماعیلیان پاسخ میدهد و در آن گره از مسایل عقیدتی میگشاید و مؤمنان را از تردید میرهاند و به همین جهت آن را گشایش و رهایش نام نهادهاست.
روشنایینامه کتابی است به نثر در شش فصل که بهصورت خلاصه به عقاید اسماعیلیه میپردازد.
کتاب خوان الإخوان شباهت فراوانی به کتاب عربیِ الینابیع اثر فیلسوف اسماعیلی ابویعقوب سجستانی دارد و شاید ناصر خسرو بخشهایی از آن کتاب را ترجمه کرده و با اصلاحاتی در کتاب خود گنجانده است. البته به نظر میرسد اسماعیلیان متأخر بعداً در این کتاب تغییراتی داده اند (عمادی حائری ۱۳۸۳: ۱۸).
ناصر خسرو در کتاب جامع الحکمتین از آثار دیگرش همچون بستان العقول، عجایب الصنعة، لسان العالم و اختیار الامام و اختیار الایمان نام میبرد ولی هیچیک از آنها به دست ما نرسیدهاند. همچنین او در اشعارش به آثار و اشعار خود به زبان عربی اشاره میکند که آنها نیز اکنون از بین رفتهاند (دبیرسیاقی ۱۳۸۹: هفده ـ هجده؛ مینوی ۲۵۳۵: ۵۷۴-۵۸۰؛ دفتری ۱۳۷۵: ۲۵۱؛ معین ۱۳۶۳: (۴)، (۸)؛ هانسبرگر ۱۳۸۰: ۲۹-۳۲؛ صفا ۱۳۸۱: ۲/ ۸۹۳-۸۹۷؛ عمادی حائری ۱۳۹۳: بیستوشش؛ تقیزاده ۱۳۸۰: ۲۳).
گذشته از سفرنامه، مهمترین اثر ناصر خسرو دیوان اشعار اوست. او در قصاید حکمتآمیز و موعظهگرش هنر شاعری خود را در خدمت عقایدش به کار گرفتهاست. او سخن و خرد را همطراز یکدیگر میداند و میخواهد از طریق کلام مردم را آگاه کند، از این رو شعر برای او وسیله است نه هدف. او بیش از جوانب هنری به مضمون شعر توجه میکند. در اشعار او آرایشهای شعری و توصیف طبیعت ابزار و مقدمهای است برای ورود به مسایل عقلی و عقیدتی. سخن او آمیختهاست با اصطلاحات و استدلالات فلسفی و به همین نسبت از احساسات و تخیل شاعرانه تهی است. قدرت شاعری و لطف بیان او بیشتر در جاهایی نموده میشود که به حسب حال و شرح دلتنگیهای خود میپردازد (اسلامی ندوشن، ۱۳۵۵: ۴۰-۴۹؛ صفا ۱۳۸۱: ۲/ ۳۳۵، ۴۵۴-۴۵۶؛ فروزانفر ۱۳۸۷: ۱۴۹-۱۵۰؛ درگاهی ۱۳۷۸: ۲۰).
آثار ناصر خسرو از دو جنبه ستایشبرانگیز است: یکی آنکه در آن دوره -که در مدارس دینی بر فراگیری زبان عربی تأکید فراوان میشد و تألیف آثار به این زبان بسیار رواج داشت و زبان عربی به همین سبب در ادب فارسی نفوذ فراوانی یافته بود- ناصر خسرو، با تألیف آثارش به زبان فارسی و آوردن معادلهای فارسی برای اصطلاحات فلسفی، به زبان فارسی خدمت فراوانی کرد (دفتری ۱۳۷۸: ۱۲۷؛ صفا ۱۳۸۱: ۲/ ۲۴۹-۲۵۰؛ عمادی حائری ۱۳۹۳: پنجاهوهفت ـ پنجاهوهشت) و همچنین شعر را، که در این روزگار یا به نفی فلسفه میپرداخت یا به خانقاهها راه یافته و ابزار بیان مفاهیم عرفانی شده بود (صفا ۱۳۸۱: ۲/۲۸۹-۲۹۲، ۳۶۹)، به خدمت اندیشههای فلسفی درآورد و از این راه چراغ حکمت را در این دوره روشن نگاه داشت.
چنانکه از آثار ناصر خسرو پیداست او مسلمانی معتقد است، که البته اعتقادات او برپایۀ نظام فکریِ او بودهاست. از این رو، تهمت الحاد بیشتر از جانب معارضان سیاسی و دشمنان اسماعیلیه به او وارد شده است(درگاهی ۱۳۷۸: ۳۷-۴۲؛ هانسبرگر ۱۳۸۰: ۳۹-۵۶؛ برتلس ۱۳۴۶: ۱۵۰-۱۵۳).
ناصر خسرو در اشعار خود از چند گروه از دشمنانش به بدی یاد میکند و دربارۀ آنان به تندی سخن میگوید: اول، دشمنان خاندان پیامبر، در طول تاریخ و نیز در زمان معاصر خود، از جمله بنیامیه و بنیعباس. دوم، فقها و سران دین، که آنها را موجب گمراهی عوام و فساد در دین میداند. سوم، حاکمان ترک، که آنها را عاملان ظلم و همدست فقها میشناسد. چهارم، مؤمنان عوام که از سران دین و حاکمان، پیرویِ بیاندیشه میکنند و در آزار دانایان میکوشند و پنجم، شاعران خردستیز که ستایشگر ظالمان هستند (محقق ۱۳۶۸: ۳۵۸-۳۶۴؛ براون ۱۳۸۱: ۳۴۳-۳۴۵؛ برتلس ۱۳۴۶: ۲۰۲-۲۱۲؛ اسلامی ندوشن ۱۳۵۵: ۳۳-۳۶؛ درگاهی ۱۳۷۸: ۶۸-۹۱).
«درد ناصر خسرو این است که دین از جوهر اصلی خود تهی و ملعبۀ قدرتطلبان شدهاست. او چون میبیند عامۀ مردم ظاهربین هستند، حل مشکل را در ارشاد عدهای برگزیده میشناسد که راهنمای عامه گردند. این عده باید خود نمونۀ عالی پرهیزکاری باشند. زندگی ناصر خسرو بهترین سرمشق برای این کار است. او از همۀ لذتهای حسی میبُرَد و هیچ چیز جز عقیدهاش برای او مهم نیست و تنها به نیروی روح زندگی میکند» (اسلامی ندوشن ۱۳۵۵: ۳۷).
«ناصر خسرو کرداری داشته است مطابق اعتقاد خویش و شعری نمودار هر دو. همانطور که میاندیشیده شعر میگفته و همانگونه نیز زندگی و رفتار میکردهاست» (درگاهی ۱۳۷۸: ۱۹-۲۰).
نظام فکریِ تأویلگرا و اختیارمحور ناصر خسرو بر پایههای دینداری و خردورزی و علمآموزی و پرهیزکاری و آزادگی و اعتراض و انساندوستی بنا شدهاست.
او که در اشعارش همواره خرد را میستاید و مخاطب را به اندیشه فرامیخوانَد، میکوشد تا دین را با خرد سازگاری دهد و از نظر او این هدف به دست نمیآید مگر در سایۀ علم (برای تشخیص درست از نادرست) و پرهیزکاری (برای پاک شدن وجود انسان و آمادگی برای پذیرفتن خوبیها).
او بهشت و دوزخ را به دانایی و نادانی تأویل میکند و جبرگرایی را کفر میداند (ناصر خسرو ۱۳۵۶: ۵، ۷۱؛ ۱۳۸۰: ۱۰۶، ۱۰۸؛ ۱۳۶۵: ۴۴۸؛ اسلامی ندوشن ۱۳۵۵: ۳۲-۳۷؛ درگاهی ۱۳۷۸: ۴۵-۶۲؛ برتلس ۱۳۴۶: ۲۱۲-۲۱۸؛ هانسبرگر ۱۳۸۰: ۱۱۵-۱۲۳؛ محقق ۱۳۶۸: ۳۷۳-۳۷۵).
ناصر خسرو انسان را نهال خدا میداند و آزردن او را روا نمیدارد:
خلق همه یکسره نهال خدایند/ هیچ نه برکن تو زین نهال و نه بشکن (ناصر خسرو ۱۳۶۵: ۱۷۰)
- پینوشتها
- من از پاک فرزند آزادگانم/ نگفتم که شاپور بن اردشیرم (ناصر خسرو ۱۳۶۵: ۴۴۶)
- این البته عقیدۀ یک گروه از اسماعیلیان است و برخی از آنها سلسلۀ امامان را بهصورت دیگری میدانند (دفتری، ۱۳۷۷).
- از نواحی بلخ در افغانستان کنونی که آن را گوزگانان نیز خواندهاند.
- البته برخی عقیده دارند ناصر خسرو پیش از سفر، در همان دیار خود، به اسماعیلیه گرویدهاست (دفتری ۱۳۷۵: ۲۴۹-۲۵۰؛ برتلس ۱۳۴۶: ۱۷۶).
- ادیان ابراهیمی پیش از اسلام، مانند یهودیت
- آخرین مکتب فلسفی یونانی، که چون مؤسسان آن به فلسفۀ افلاطون توجه داشتند به فلسفۀ نوافلاطونی شهرت یافت. فلسفۀ نوافلاطونی جنبۀ عرفانی شدید دارد و مؤسس اصلی آن را باید فلوطین دانست. در قرن سوم هجری کتابهای فلاسفۀ نوافلاطونی به عربی ترجمه شد و بر فلسفۀ اسلامی و اندیشۀ اسماعیلی تأثیر فراوان گذاشت. برخی از متفکران اسماعیلی که عقایدی متفاوت با عقاید رایج اسماعیلیه داشتند، الاهیات شیعیِ اسماعیلی را با فلسفۀ نوافلاطونی سازگار کردند. از آمیزش این دو، مکتب جدیدی پدید آمد که بعدها اسماعیلیه در دورۀ فاطمیان آن را پذیرفتند (دفتری ۱۳۷۵: ۲۷۰-۲۷۵؛ دفتری ۱۳۷۸: ۱۱۳-۱۲۱).
- از این جهت به آنها باطنی میگویند.
- گرچه احتمال دارد این مأموریت و لقب را پس از بازگشت ناصر خسرو از مصر، در بلخ، به او داده باشند (دبیرسیاقی ۱۳۸۹: بیستونه ـ سی؛ تقیزاده ۱۳۸۰: ۳۰؛ مینوی ۱۳۵۱: ۲۹۷).
- مراتب پس از حجت را به ترتیب داعی و مأذون و مستجیب نیز دانستهاند (تقیزاده ۱۳۸۰: ۵۷-۵۸؛ دبیرسیاقی ۱۳۸۹: شانزده، بیستوسه).
- به تبلیغات دینی و سیاسی اسماعیلیه اصطلاحاً دعوت گفته میشد.
- شاید این تبعید و آزار به اشارۀ خلیفۀ بغداد انجام شده باشد (غنیزاده ۱۳۴۰: ید؛ تقیزاده ۱۳۸۰: ۳۳).
- این مازندران به نظر میرسد مازندران مشهور در ساحل خزر نباشد، بلکه جایی است دورافتاده که نام آن در کتب جغرافیایی ثبت نشده و احتمالاً در بدخشان و مناطق بالایی طخارستان بوده و یادآور مازندرانی است که در شاهنامه (داستان رفتن کیکاووس به مازندران و هفت خان رستم) ذکر شدهاست (دبیرسیاقی ۱۳۸۹: بیستودو؛ عمادی حائری ۱۳۸۲: ۱۹۶-۱۹۷).
- منطقهای کوهستانی و دور از دسترس از ولایت بدخشان افغانستان (قزوینی ۱۹۹۸: ۴۸۹؛ دفتری ۱۳۷۵: ۲۵۱؛ صفا ۱۳۸۱: ۲/ ۴۵۱).
- قریهای در جنوب فیضآباد، مرکز ایالت بدخشان افغانستان
- منابع
- اسلامی ندوشن، محمدعلی، ۱۳۵۵ {= ۲۵۳۵ شاهنشاهی}، «پیوند فکر و شعر در نزد ناصر خسرو»، یادنامۀ ناصر خسرو، مشهد، دانشگاه فردوسی.
- براون، ادوارد، ۱۳۸۱، تاریخ ادبیات ایران، از فردوسی تا سعدی، ترجمۀ فتحالله مجتبایی، تهران، مروارید.
- برتلس، آ. ی.، ۱۳۴۶، ناصر خسرو و اسماعیلیان، ترجمۀ ی. آرینپور، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
- بیهقی، ابوالفضل، ۱۳۶۸، تاریخ بیهقی، به کوشش خلیل خطیبرهبر، تهران، سعدی.
- تقیزاده، سید حسن، ۱۳۸۰، «مقدمه»، دیوان اشعار ناصر خسرو، به تصحیح سید نصرالله تقوی و تعلیقات علیاکبر دهخدا و مقدمۀ سید حسن تقیزاده، تهران، معین.
- دان، راس ئی، ۱۳۸۴، تاریخ تمدن و فرهنگ جهان، ترجمۀ عبدالحسین آذرنگ، ج۲، تهران، طرح نو.
- دبیرسیاقی، سید محمد، ۱۳۸۹، «مقدمه»، سفرنامۀ ناصر خسرو قبادیانی، تهران، زوار.
- درگاهی، محمود، ۱۳۷۸، سرود بیداری. تهران، امیرکبیر.
- دفتری، فرهاد، ۱۳۷۵، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمۀ فریدون بدرهای، تهران، فرزان روز.
- دفتری، فرهاد، ۱۳۷۷، «اسماعیلیه»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، ج۸، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
- دفتری، فرهاد، ۱۳۷۸، مختصری در تاریخ اسماعیلیه، ترجمۀ فریدون بدرهای، تهران، فرزان روز.
- دورانت، ویل، ۱۳۹۰، تاریخ تمدن، ترجمۀ ابوالقاسم طاهری، ج۴/۲، تهران، علمی و فرهنگی.
- رشیدالدین فضلالله همدانی، ۱۳۸۱، جامع التواریخ، اسماعیلیان و فاطمیان، تصحیح محمدتقی دانشپژوه و محمد مدرسی، تهران، علمی و فرهنگی.
- شهیدی، سید جعفر، ۱۳۵۳، «افکار و عقاید کلامی ناصر خسرو»، یغما، ش۳۱۷، ص۶۳۸-۶۴۵.
- صفا، ذبیحالله، ۱۳۸۱، تاریخ ادبیات ایران، ج۱و۲، تهران، فردوس.
- عمادی حائری، سید محمد، ۱۳۸۲، «ناصریه یا فرقۀ منسوب به ناصر خسرو»، نامۀ پارسی، س۸، ش۲۹، ص۱۹۱-۲۰۶.
- عمادی حائری، سید محمد، ۱۳۸۳، «در باب آثار ناصر خسرو»، نامۀ انجمن، ش۱۴، ص۱۳-۲۲.
- عمادی حائری، سید محمد، ۱۳۹۳، «مقدمه»، زاد المسافر، ویراست دوم، تهران، میراث مکتوب.
- غنیزاده، م.، ۱۳۴۰، «مقدمه»،سفرنامۀ ناصر خسرو، برلین، کاویانی.
- فروزانفر، بدیعالزمان، ۱۳۸۷، سخن و سخنوران، تهران، زوار.
- قزوینی، زکریا بن محمد، ۱۹۹۸م.، آثار البلاد و اخبار العباد، بیروت، دار صادر.
- لوکاس، هنری، ۱۳۸۴، تاریخ تمدن، ترجمۀ عبدالحسین آذرنگ، ج۱، تهران، سخن.
- محقق، مهدی، ۱۳۶۸، تحلیل اشعار ناصر خسرو، تهران، دانشگاه تهران.
- معین، محمد، ۱۳۶۳، «مقدمه»، جامع الحکمتین، به تصحیح محمد معین و هنری کربین، تهران، طهوری.
- مینوی، مجتبی، ۱۳۵۱. «ناصر خسرو»، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی مشهد، ش۳۰، ص۲۷۲-۳۰۴.
- مینوی، مجتبی، ۱۳۵۵ {= ۲۵۳۵ شاهنشاهی}، «روشنایینامۀ ناصر خسرو و روشنایینامۀ منظوم منسوب به او»، یادنامۀ ناصر خسرو، مشهد، دانشگاه فردوسی.
- ناصر خسرو، ۱۳۵۶، وجه دین، به تصحیح غلامرضا اعوانی، تهران، انجمن شاهنشاهی فلسفۀ ایران.
- ناصر خسرو، ۱۳۶۳، جامع الحکمتین، به تصحیح محمد معین و هنری کربین، تهران، طهوری.
- ناصر خسرو، ۱۳۶۵، دیوان ناصر خسرو، به تصحیح مجتبی مینوی و مهدی محقق، تهران، دانشگاه تهران.
- ناصر خسرو، ۱۳۸۰، گشایش و رهایش، به تصحیح سعید نفیسی، تهران، اساطیر.
- ناصر خسرو، ۱۳۸۴، خوان الاخوان، به تصحیح علیاکبر قویم، تهران، اساطیر.
- ناصر خسرو، ۱۳۸۹، سفرنامۀ ناصر خسرو، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، زوار.
- ناصر خسرو، ۱۳۹۳، زاد المسافر، تصحیح سید محمد عمادی حائری و سید اسماعیل عمادی حائری، ویراست دوم، تهران، میراث مکتوب.
- ناصر خسرو، ۱۹۴۸م.، روشنایینامه، نثر (شش فصل)، به تصحیح ایوانف، قاهره، مطبع الکاتب المصری.
- هانسبرگر، آلیس سی، ۱۳۸۰، ناصر خسرو لعل بدخشان، ترجمۀ فریدون بدرهای، تهران، فرزان روز.
محمدعلی اجتهادیان