یکی بود و یکی نبود
یکی بود و یکی نبود yek=i bud=o yek=i na-bud [اسم خاص] {فارسی}
(= یکی بود یکی نبود) کتابی از محمدعلی جمالزاده که نخستین مجموعه داستان کوتاه این نویسنده و نخستین مجموعه داستان کوتاه فارسی است. داستانهای یکی بود و یکی نبود ماحصل سالهای ۱۲۹۴ تا ۱۳۰۰ ه .ش. و شامل شش داستان است:
«فارسی شکر است»، که در آغاز آن به تقابل شاه و مجلس اشاره میشود، در زمان محمدعلیشاه روی میدهد. این داستان دربارهٔ چهار نفر است که به دلیلی نامعلوم توسط مأموران گمرک در بندر انزلی زندانی شدهاند. یکی از اینها دهاتی سادهدلی به نام رمضان است که دلیل زندانی شدن خود را از همبندان خود جویا میشود. ابتدا شیخ با جملاتی پر از اصطلاحات عربی به او توضیحاتی میدهد. سپس جوانک فرنگیمآبی با فارسی آمیخته به فرانسوی با او سخن میگوید. رمضان از حرف این دو هیچ سر در نمیآورد. او در ادامه عاجزانه دست به دامان نفر سوم - که راوی داستان نیز هست - میشود. راوی با زبان شیوا و شیرین فارسی با او سخن میگوید و رمضان سخن او را میفهمد و از این مفاهمه و درک متقابل خوشحال میشود. در پایان نیز هر چهار زندانی آزاد میشوند. جمالزاده در این داستان به دفاع از زبان شیرین فارسی میپردازد و نشان میدهد که چگونه سیل واژگان عربی و فرنگی به این زبان آن را در معرض نابودی قرار داده است.
«رجل سیاسی» داستان شیخ جعفر است. او که شغلش حلاجی است به تحریک زنش و برای چشموهمچشمی با همسایهشان، حاج علی، سعی میکند وارد گود سیاست شود. به همین منظور از حلاجی دست میکشد و بازاریان را به تجمّع در مقابل مجلس فرامیخواند. شیخ جعفر اندکاندک سری میان سرها درمیآورد و در انتخابات از طرف دموکراتها و اعتدالیها با چند هزار رأی وکیل مجلس میشود، اما بعدها از سیاست کناره میگیرد. جمالزاده در این داستان نحوهٔ به قدرت رسیدن افراد در ساختار سیاسی ایران را به سُخره میگیرد.
«دوستی خاله خرسه» مربوط به دروان احمدشاه و سالهای جنگ جهانی اوّل است که روسها بخشی از ایران را به اشغال خود درآوردهاند و زدوخورد میان ملّیون و روسها در اطراف کرمانشاه جریان دارد. راوی داستان میخواهد برای دیدار مادر پیرش از نهاوند به کرمانشاه برود. همراهان او در این سفر شاهزادهای پُرفیسوافاده، جوانی قهوهچی و خوشقلب به نام حبیبالله و جعفرخان هستند. آنها در بین راه به یک روسی برمیخورند که از سوی خزلها تیر خورده و در برفها رها شده است. حبیبالله به او ترحم میکند و با وجود ممانعت سایر همراهان سوار درشکهاش میکند تا نجاتش دهد. وقتی قزاق متوجه میشود که حبیبالله پول فراوانی به همراه خود دارد، از او در سربازخانهٔ روسها در کنگاور شکایت میکند. قزاقها حبیبالله را پیاده میکنند و تیرباران میکنند و خیانتکارِ نجاتیافته پولهای مرده را صاحب میشود. داستان «دوستی خاله خرسه» به دلیل ویژگیهای ممتاز دراماتیک بهترین داستان این مجموعه است. باید یادآور شد که این داستان نخستین داستان کوتاه ضداستعماری فارسی نیز هست.
«درد دل ملا قربانعلی» داستان روضهخوانی است که پیرانهسر عاشق دخترک جوانِ بیماری میشود که هر هفته در خانهشان برای سلامتیاش روضه میخواند. دخترک میمیرد و قربانعلی بر جنازهٔ او در مسجد حاضر میشود تا به دستور پدرش تا صبح بر نعش او قرآن بخواند، اما وسوسه میشود و از مرده کام میگیرد و در این حین دستگیر و روانهٔ زندان میشود. «درد دل ملا قربانعلی» نخستین داستان فارسیای است که به شیوهٔ تکگویی نمایشی نوشته شده است و از این نظر بسیار حائز اهمیت است.
«بیله دیگ بیله چغندر» داستان ایرانیِ فرنگرفتهای است که در آنجا هوس رفتن به حمام ایرانی به سرش میزند. او به حمامی میرود که دلاک آن برحسب اتّفاق روزگاری در ایران بوده است. دلاک زندگی خود در ایران را برای او شرح میدهد که چگونه پس از ورود به ایران تقریباً در تمام وزارتخانهها به مقام مستشاری میرسد و پول و سرمایهٔ هنگفتی جمع میکند. سپس تصمیم میگیرد به وطنش برگردد اما در بین راه، راهزنان تمام داروندارش را غارت میکنند. او دست خالی به اروپا برمیگردد و دوباره به شغل دلاکی مشغول میشود و خاطراتش از ایران را مینویسد که اغلب انتقادات او از اوضاع و احوال ایرانیان است.
داستان «ویلانالدوله» تصویر انسان زائد و بیمصرفی است که کار و باری ندارد و هر روز در جایی به سر میبرد؛ زندگی فردی که سراسر دربهدری است؛ زخمزبانهای مردم او را میآزارد و در پایان نیز با خوردن تریاک به زندگی نکبتبار خود پایان میدهد.
- منبع
- جمالزاده، محمدعلی (۱۳۰۰). یکی بود و یکی نبود. تهران.
محسن احمدوندی