پارسیشناسی: پیکره
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
پیکرۀ پارسیشناسی
حنظلۀ بادغیسی
یارم سپند اگرچه بر آتش همی فگند
از بهر چشم، تا نرسد مر ورا گزند
او را سپند و آتش ناید همی به کار
با روی همچو آتش و با خال چون سپند.
کی سپزگی کشیدمی ز رقیب
گر بدی یار، مهربان با من.
مهتری گر به کام شیر در است
شو خطر کن ز کام شیر بجوی
(٥) یا بزرگی و عز و نعمت و جاه
یا چو مردانت مرگ روباروی.