ادب: در زبان عربی
ادب Ɂadab [اسم] {عربی}
معنی این واژه نزد عربزبانان در دورههای مختلف تغییر میكرد، و از آن جمله به این معانی میتوان اشاره کرد:
۱) پالودن و تربیت/ تهذیب نفس و اخلاق: مانند این گفتۀ پیامبر که «اَدَّبَنی رَبّی فَاَحسَنَ تَأدیبی: خداوند مرا تربیت کرد و نیکو تربیتم نمود» (صدر اسلام).
۲) آموزش، و از این معنی واژه «مؤدِّبون» مشتق شد و آنها كسانی بودند كه به فرزندان خلفا شعر و خطابه و داستانهای عرب و انساب و تاریخ جاهلیت و پس از اسلام را تعلیم میدادند (عصر بنیامیه).
۳) آموزش و پرورش بهصورت توأمان: برای مثال كتاب الادب الصغیر والادب الکبیر نوشتۀ ابن مقفع (۱۴٢ هـ.؟) (عصر عباسی).
۴) تمامی علوم غیردینی كه فرد را از نظر اجتماعی و فرهنگی ارتقا بخشد (اخوان الصفا در قرن چهارم هجری).
۵) تمامی علوم دینی و غیردینی (ابن خلدون درگذشتۀ سال ۸۰۸ هـ.).
۶) شیوههای رفتاریای كه باید طبقهای از مردم آنها را رعایت میكردند (از قرن سوم هجری به بعد، مانند ادب الكاتب نوشتۀ ابن قتیبه).
۷) هر آنچه حاصل عقل و شعور باشد (معنی عام از نیمۀ قرن نوزدهم میلادی).
۸) كلامی انشایی و بلیغ/ سخنورانه كه مقصود از آن تأثیر بر احساسات و عواطف خوانندگان و شنوندگان باشد (ادب انشایی، معنی خاص ــ از نیمۀ قرن نوزدهم میلادی. نک. شوقی ضیف، العصر الجاهلی).
و در مقابل ادب به این معنی «ادب وصفی» قرار میگیرد، كه یكی از شاخههایی است كه دربارۀ سخن و گرایشها و مواضع مرغوبیت آن بحث میكند.
اما ادب (literature) در مغربزمین این معانی را در بر داشت:
الف) مجموعۀ آثار منثور و منظوم دارای سبک عالی و جاودانگی اندیشه و متعلق به زبان و ملتی مشخص.
ب) میراث دستنوشته یا چاپی متعلق به ملت یا زبانی مشخص.
ج) هر آنچه دربارۀ موضوعی معیّن نوشته شده باشد، مانند «ادب فلک» یا «ادب زراعت».
د) هر آنچه بشر از نوع دستنوشته یا چاپی به وجود آوردهاست.
برگرفته از مدخل «الأدب» در معجم المصطلحات العربیه فی اللغه والأدب نوشتۀ مجدی وهبه و كامل المهندس
ترجمۀ بنان حسن موسی الفریجی