حافظ: غزل ۲۴

از پارسی‌شناسی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

متن غزل براساس چاپ قزوینی ـ غنی با حفظ رسم‌الخط

مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست

که به پیمانه‌کشی شهره شدم روز الست

من همان دم که وضو ساختم از چشمۀ عشق

چارتکبیر زدم یکسره بر هرچه که هست

می بده تا دهمت آگهی از سرّ قضا

که بروی که شدم عاشق و از بوی که مست

کمر کوه کمست از کمر مور اینجا

ناامید از در رحمت مشو ای باده‌پرست

بجز آن نرگس مستانه که چشمش مرساد

زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست

جان فدای دهنش باد که در باغ نظر

چمن‌آرای جهان خوشتر ازین غنچه نبست

حافظ از دولت عشق تو سلیمانی شد

یعنی از وصل تواش نیست بجز باد بدست