پیکره: محمد بن وصیف سجزی

از پارسی‌شناسی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

محمد بن وصیف سجزی

١. کوشش بنده سبب از بخشش است

کار قضا بود و ترا عیب نیست

٢. بود و نبود از صفت ایزد است

بندۀ درماندۀ بیچاره کیست

٣. اول مخلوق چه باشد؟ زوال

کار جهان اول و آخر یکیست

٤. قول خداوند بخوان: فاستقم

معتقدی شو و بر آن بر بایست.

---

٥. مملکتی بود شده بی‌قیاس

عمرو بر آن ملک شده بود راس

٦. از حد هند تا به حد چین و ترک

از حد زنگ تا به حد روم و گاس

٧. رأس، ذنب گشت و بشد مملکت

زر زده شد ز نحوست نحاس

٨. دولت یعقوب دریغا برفت

ماند عقوبت به عقب بر حواس

٩. عمر عمرو رفت و زو ماند باز

مذهب روباه به نسل و نواس

١٠. ای غما کآمد و شادی گذشت

بود دلم دایم ازین پرهراس

١١. هرچه بکردیم بخواهیم دید

سود ندارد ز قضا احتراس

١٢. ناس شدند نسناس آنگه همه

واز همه نسناس گشتند ناس

١٣. دور فلک گردان چون آسیا

لاجرم این اس همه کرد آس

١٤. ملک ابا هزل نکرد انتساب

نور ز ظلمت نکند اقتباس

١٥. جهد و جد یعقوب باید همی

تا که ز جده به در آید ایاس.

---

١٦. ای امیری که امیران جهان خاصه و عام

بنده و چاکر و مولای و سگبند و غلام

١٧. ازلی خطی ور لوح که ملکی بدهید

به ابی‌یوسف یعقوب بن اللیث همام

١٨. به لتام آمد زنبیل و لتی خورد پلنگ

لتره شد لشکر زنبیل و هبا گشت کنام

{پایان صفحۀ ١١ و آغاز صفحۀ ١٢}

١٩. «لمن الملک» بخواندی تو امیرا بیقین

یا «قلیل الفئه» کت داد ور آن لشکر کام

٢٠. عمر عمار ترا خواست وز او گشت بری

تیغ تو کرد میانجی به میان دد و دام

٢١. عمر او نزد تو آمد که تو چون نوح بزی

در آکار تن او، بر او باب طعام.

---

٢٢. ای دل ٮکرس از طبران که (؟)

ٮیروزه نمای از صدف مرجان

٢٣. ورافع اکران که شدس خسڡه (؟)

از فعل ابی‌حفص شه حبیشان.

  • منبع

شاعران بی‌دیوان، ص١١-١٢