یادداشت: «کاوه» یا «گاوه»؟

از پارسی‌شناسی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

۲۷ شهریور ۱۴۰۰

«کاوه» یا «گاوه»؟ (طرحِ نمونه‌ای از مشکلاتِ شاهنامه) (۳)

 سجّاد آیدِنلو ۱
با یاد ایران‌شناسِ نامدارِ دانمارکی، آرتور کریستن‌سن
و تقدیم به محقّقِ شاهنامه‌شناسِ اصفهانی، استاد جویا جهان‌بخش 

در شاهنامه، ضحّاکِ ماردوش که از پیشگوییِ موبدانِ خواب‌گزار دربارۀ به پایان رسیدن شاهی و گرفتاریش به دست فریدون، پیوسته بیمناک است روزی مهترانِ سرزمینهای گوناگون را به دربار فرا می‌خواند تا گواهی کنند که «جز تخم نیکی سپهبَد نکشت». در همان هنگام که پیر و جوان از ترس ضحّاک آن نامه را تأیید می‌کنند فریادِ مردی دادخواه از درِ بارگاه به گوش می‌رسد و چون او را به نزد شاه و بزرگان می‌آورند:

خروشید و زد دست بر سر ز شاه

که شاها منم کاوۀ دادخواه (فردوسی۱۳۹۳، ۱/ ۳۷/ ۲۰۲)

او آهنگری است که روزبانان ضحّاک می‌خواهند مغز سر فرزندش را خوراک مارانِ دوشِ پادشاه بکنند ولی با خروش خویش نه تنها فرزندش را می‌رهاند بلکه گواهی‌نامۀ دروغینِ دادگریِ ضحّاک را نیز می‌دَرَد و در بازار قیامی علیه شاه ستمگر آغاز می‌کند و همراهِ کسانی که به یاری وی گرد آمده‌اند پیش فریدون می‌رود. این داستان برای همۀ علاقه‌مندان شاهنامه و فرهنگ و ادب ایران آشنا و مشهور است و آنچه در این مقاله طرح می‌شود تأمّلی در چگونگیِ خوانش و نگارشِ نام «کاوۀ» آهنگر است که به نظر نگارنده از مشکلاتِ متنیِ شاهنامه است و تقریباً هیچ توجّهی به آن نشده.

نام و داستان کاوه در متونِ فعلاً موجودِ اوستایی و پهلوی نیست.۲ با این حال به نظر کریستن‌سن این روایت پس از دورۀ اشکانی ساخته شده و در خدای‌نامۀ پهلویِ عصر ساسانی وجود داشته است (ر.ک: کریستن‌سن۱۳۸۴، ص۳۲). به دلیلِ آمدن نام کاوه و داستانهای او در شاهنامه و گرشاسپ‌نامه- که منابعِ منثورِ کهنی دارند- و نیز دیگر متونِ معتبرِ تاریخیِ فارسی و عربی (برای دیدنِ مهم‌ترین اخبار و اشاراتِ این منابع، ر.ک: صدیقیان۱۳۷۵، صص۱۷۶- ۱۸۷) می‌توان پذیرفت که شخصیّت و داستان کاوه، باستانی و مربوط به پیش از اسلام باشد و با توجّه به پیشۀ آهنگریِ کاوه و خویشکاریِ ویژۀ آهنگران در بعضی روایتهای هندواروپایی، این دیدگاهِ مرحوم دکتر بهار درست نمی‌نماید که گفته‌اند «داستان کاوه به گمانم هیچ قدمت اسطوره‌ای ندارد» (بهار۱۳۸۴، ص۴۵۰).

چون نام کاوه در متنهای اوستایی و پهلوی نیامده است برخلافِ بعضی دیگر از نامهای کسانِ شاهنامه، اشتقاق و معنای دقیق و صورتهای کهن‌ترِ آن در زبانهای ایرانی باستان و میانه دانسته نیست و فقط احتمالاتی در این باره وجود دارد. تا جایی که نگارنده بررسی کرده از قدما ظاهراً نخستین بار عبدالرشید تَتَوی به ساختار و معنای نام کاوه توجّه کرده و در فرهنگ رشیدی (تألیفِ ۱۰۶۴ ه.ق) در برابرِ لغت «کاو» نوشته است «کاویدن و کاونده و امر به کاویدن و شجاع و دلیر و کاوه نام آهنگری که بر ضحّاک خروج کرد و فریدون را بر تخت نشاند و ها برای نسبت است به شجاع. فخری گوید: گر کاوه صیت دولت و مردیت بشنود/ بر خویشتن دگر ننهد هیچ نام کاو» (تتوی۱۳۸۶، صص۷۶۸ و۷۶۹). بعد از وی سراج‌الدین علی خانِ آرزو در فرهنگ چراغ هدایت (تألیفِ قرن ۱۲ ه.ق) چنین آورده است «لفظ کاوه به معنای شجاعت است به شرطی که هاء را زیاده شمرند» (ر.ک: رامپوری۱۳۶۳، ص۶۹۸).

از محقّقان معاصر کریستن‌سن در سال ۱۹۱۹م «کاویان» را در ترکیب «درفش کاویان» منسوب به «کَوی» (kavi) به معنای «شاهانه» دانسته و اظهار کرده است که چون در دورۀ ساسانی صورت «کیان» کاربرد داشته و «کویان» مبهم و نامأنوس بوده است برای توجیهِ نام و خاستگاهِ این درفش، شخصی به نام «کاو» با افزودن پسوند-ak به شکل «کاوک/ کاوگ» ساخته و درفش به او نسبت داده شده است. این نام/ وجه (کاوَک/ کاوَگ) در فارسی نو به «کاوه» تبدیل شده است (ر.ک: کریستن¬سن۱۳۸۴، صص۳۴، ۳۵ و۴۹).

هِرتِل در سال ۱۹۲۴م نام کاوه را مشتق از نام کوی ائی‌پی وَنگو/ وُهو (kavi Aipi.vanŋu /vohu-) (نام پسر کیقباد در فروردین‌یشت) دانسته ولی کریستن‌سن چند سال بعد با اشارۀ دوباره به نظرِ خویش آن را رد کرده است (ر.ک: کریستن‌سن۱۳۸۲، صص۱۱۷ و۱۱۸، زیرنویس).۳

شماری از پژوهشگران ایرانی نیز موافق با نظر کریستن‌سن صورت پهلویِ نام کاوه را Kāvag/ Kāwag آورده‌اند (برای نمونه، ر.ک: تبریزی۱۳۶۱، ج۳، ص۱۵۸۲، حاشیۀ مرحوم دکتر معین؛ رستگار فسایی۱۳۷۹، ج۲، ص۷۷۲، زیرنویس۱؛ صفا۱۳۶۳، ص۵۷۰؛ کزّازی۱۳۹۴، ص۳۶۹). دکتر خالقی‌مطلق هم بدونِ اشاره به گونۀ پهلویِ نام کاوه آن را همچون کریستن‌سن با «کَوی/ کی» مرتبط دانسته‌اند (ر.ک: خالقی‌مطلق۱۳۸۸، صص۱۶۲ و۱۶۳).

دکتر تورج دریایی در مقاله‌ای که تحریرِ نخست و کوتاه آن را به فارسی در سال ۱۳۷۶ و متن طولانی‌تر و انگلیسیَش را در سال ۱۹۹۹م چاپ کرده‌اند این حدس را پیش نهاده‌اند که شاید نام کاوه با واژه‌هایِ هندواروپاییِ دالِّ بر «چکش‌کاری و آهنگری» از ریشۀ Kāu* به معنای «کوبیدن، چکش زدن» ارتباط داشته باشد و صفت یا شغل «آهنگر» برای کاوه در روایات ایرانی در واقع بازتابِ معنای نام اوست (ر.ک: دریایی۱۳۷۶، صص۲۸۲ و۲۸۳؛ همو۱۳۸۲، ص۸۲).۴

دکتر حسن‌دوست ذیل واژۀ «کاو» به معنای «شجاع و دلیر»- که آن را با قیدِ ظاهراً به -kawi اوستایی پیوند داده و با kaw به معنای «شاهزاده، سرور، غول» در فارسی میانۀ ترفانی و پارتی و qv به معنی «غول» در سغدی قیاس کرده‌اند- صورت فرضیِ کهن‌ترِ نام کاوه را Kāvak* نوشته و آن را با وجهِ اوستاییِ -Kavi که نام فردی زرتشتی است سنجیده‌اند (ر.ک: حسن‌دوست۱۳۹۳، ج۴، ص۲۱۱۶). از اینجا می‌توان گفت که ایشان کاوه را با -kavi اوستایی و «کاوِ» فارسی مرتبط می‌دانند و این از یک سو مشابهِ نظر کریستن‌سن است و از طرف دیگر یادآورِ نوشتۀ فرهنگ رشیدی.

غیر از صورتهای کمترشناخته‌شدۀ «کابی»، «کابه»، «کاوی» و «عالی» در متون عربی و فارسی که در ادامۀ مقاله بدانها خواهیم پرداخت، مشهورترین وجهِ نامِ آهنگرِ دادخواهِ شاهنامه «کاوَه» (Kāva) است.۵ شهرت و رواجِ این ضبط (کاوه) در آثار منظوم و منثورِ پس از فردوسی به تأثیر از شاهنامه بوده است (برای دیدن نمونه‌هایی، ر.ک: گردیزی۱۳۸۴، ص۶۸؛ مجمل‌التواریخ و القصص۱۳۹۹، صص۱۲۳ و۱۸۰؛ منهاج سراج۱۳۸۹، ج۱، ص۱۳۷؛ بناکتی۱۳۷۸، ص۲۹؛ همدانی۱۳۹۲، ج۱، ص۱۲۲). قدیمی‌ترین شواهد شعری «کاوه» نیز بعد از شاهنامه در گرشاسپ‌نامه (سرودۀ ۴۵۸ ه.ق) و دیوان قطران است:

فرستاد مر کاوه را کینه‌خواه

به خاور زمین با درفش سیاه (اسدی طوسی ۱۳۱۷، ص۳۲۹، ب۸)

به سان کاوه من بودم نژند از دست ضحّاکان

تو افریدون مرا همچون درفش کاویان کردی (قطران تبریزی۱۳۶۲، ص۳۶۱)

ضبط «کاوَه» در شاهنامه بی‌گمان برگرفته از منبع یا منابعِ منثورِ فردوسی از جمله احتمالاً شاهنامۀ ابومنصوری است که متأسّفانه متن آن به دست ما نرسیده است ولی حدّاقل یک سندِ بسیار مهم برای کاربردِ صورتِ «کاوه» در متنهای پیش از شاهنامه هست و آن تاریخ بلعمی (ظاهراً تألیفِ ۳۵۲- ۳۵۵ ه.ق) است که چند بار «کاوه» نوشته. مثلاً «... نام پدر این پسران کاوه بود» (بلعمی۱۳۸۵، ص۹۹، نیز، ر.ک: صص۱۰۰، ۱۰۱ و۲۳۶).

می‌دانیم که یکی از ویژگی‌های معروفِ رسم‌الخطِّ نسخ کهن فارسی نوشتنِ حرف (گ) با یک سرکش و مشابهِ (ک) است. در بعضی دست‌نویسهای بازمانده از قرون پنجم تا یازدهم گاهی برای تمایزِ (ک) و (گ) زیر یا بالای (ک) دو یا سه نقطه گذاشته شده است تا (گ) خوانده شود (در این باره، ر.ک: مایل هروی۱۳۸۰، صص۳۰۱ و۳۱۷؛ متینی۱۳۸۶، صص۲۵۸- ۲۷۳). نگارنده شماری از مهم‌ترین نسخه‌های شاهنامه را از سده‌های هفتم تا نهم بررسی کرده است امّا در شیوۀ کتابتِ هیچ یک از آنها میان (ک) و (گ) تفاوتی نیست و نام «کاوه» و لغت «آهنگر» در سرنویس داستان کاوه و ضحّاک و ابیات متن، هر دو با (ک) و «کاوه» و «آهنکر» بی هرگونه نشانۀ تعیین‌کننده‌ای (مانندِ گذاشتن دو یا سه نقطه زیر یا رویِ ک) نوشته شده است. دست‌نویسهایی که دیده شده۶ عبارت است از: فلورانس (۶۱۴ ه.ق) (ر.ک: فردوسی۱۳۶۹، ص۱۹)، لندن/ بریتانیا (۶۷۵ ه.ق) (ر.ک: فردوسی۱۳۸۴، ص۲۷ مقدمّۀ دکتر امیدسالار، برگ ۱۰ الف)، سن‌ژوزف (احتمالاً اواخر قرن ۷ و اوایل قرن۸) (ر.ک: فردوسی۱۳۸۹، ص۲۸ مقدّمۀ استاد ایرج افشار، ص۱۵ متن)؛ توپقاپوسرای (۷۳۱ ه.ق) (ر.ک: خالقی‌مطلق۱۳۹۷، ص۶۳)، لنینگراد (۷۳۳ ه.ق) (برگ ۱۹بِ تصویر دیجیتالی)، توپقاپوسرای (۷۷۲ ه.ق) (برگ ۱۶ الفِ تصویر دیجیتالی)، قاهره (۷۹۶ ه.ق) (برگ ۲۸ ب تصویر)، کاما (ظاهراً قرن۸) (ص۵۹۶ تصویرِ درهم ریختۀ دیجیتالی)، سعدلو (احتمالاً قرن۸) (ر.ک: فردوسی۱۳۷۹، ص۲۲)، آرشیو ملّی دهلی (۸۳۱ ه.ق) (برگ ۱۲ الف)، بایسنقری (۸۲۹- ۸۳۲ ه.ق) (ر.ک: فردوسی۱۳۵۰، ص۳۶)، نورعثمانیه (۸۳۴ ه.ق) (برگ ۱۵ب)، لیدن (۸۴۰ ه.ق) (برگ ۵۳۴ الفِ تصویر)، لندن (۸۴۱ ه.ق) (برگ ۱۵ب)، پاریس (۸۴۴ ه.ق) (برگ ۱۷ الف)، پاریس (۸۴۸ ه.ق) (برگ ۶۸۳ الف)، واتیکان (۸۴۸ ه.ق) (برگ ۱۵ب)، ایاصوفیه (۸۵۷ ه.ق) (برگ۱۵ الف)، برلین (۸۹۴ ه.ق) (برگ ۱۵ب) و حاشیۀ ظفرنامه (ر.ک: مستوفی۱۳۷۷، ج۱، صص۲۹ و۳۰).

افزون بر این در نسخه‌های متأخّرِ قرون دهم تا سیزدهم و حتّی چاپهای سنگی نیز (ک) و (گ) یکسان و بدونِ تفکیک با علامتی خاص نوشته شده است. از این روی این پرسش مهم و درخورِ درنگ پیش می‌آید که اگر ما در تصحیح و چاپِ متن شاهنامه لغاتی مانند: آهنکر، کاو، کرز و... و نامهای کودرز، کیو، کرازه، کرکین، کستهم، کشتاسب، کرکسار و... را- که در همۀ دست‌نویسها همچون کاوه با (ک) نوشته شده‌اند- با (گ) و آهنگر، گاو، گرز، گودرز، گیو، گرازه، گرگین، گستهم، گشتاسپ، گرگسار و... خوانده و برای این املا و تلفّظ استدلالها و تحلیلهای قطعی و پذیرفتنی آورده‌ایم۷ دلیلِ اینکه «کاوه» (Kāva) را با (ک) خوانده و نوشته‌ایم چیست؟ و اگر منتقد و پرسشگری بپرسد که چرا این نام را نیز مانند برخی اسامی دیگر با (گ) و گاوه (Gāva) نخوانده و ننوشته‌اید تا منسوب به گاو (گاو+ «هِ» نسبت و شباهت؛ مشابهِ «گرازه»: گراز+ «هِ» نسبت و شباهت) باشد؟ در غیابِ وجهِ اوستایی و پهلویِ این نام در متون باستانی و فقط وجودِ حدسها و مفروضاتی دربارۀ آن، کدام توضیح یا توجیهِ متنی و زبان‌شناختی یا تحلیلِ اشتقاقیِ حتمی و نه احتمالی، می‌تواند درستیِ ضبط و خوانشِ کاوه (Kāva) و نادرستیِ مسلّمِ گاوه (Gāva) را اثبات کند؟

از نظر ریشه‌شناسی و بر اساسِ آنچه در بررسی رسم‌الخطِّ نسخه‌های گوناگون شاهنامه و حتّی چاپهای سنگی دیده می‌شود گواه و قرینۀ محکمی برای صحّتِ قطعیِ ضبط و تلفّظِ کاوه (Kāva) با (ک) در دست نیست و وجهی که همۀ مصحّحان و چاپ‌کنندگانِ اروپایی، روسی و ایرانیِ شاهنامه خوانده و نوشته‌اند ظاهراً بیشتر مبتنی بر عادتهای ذهنی ایشان و تکرار و اشتهارِ سنّتی- شفاهیِ صورت کاوه (Kāve) در تداول عام بوده است امّا آیا فردوسی هم قطعاً این نام را با (ک) خوانده و نوشته است یا احتمال دارد آن را مانند اسامیِ شخصیّتهای دیگر (از جمله گرازه و گرگین) گاوه(Gāva) تلفّظ کرده و طبقِ شیوۀ رایجِ نگارش با (ک) نوشته باشد؟۸

اگر دربارۀ املا و خوانشِ کاوه (Kāva) با (ک) جز از ضبطِ بعضی فرهنگهای متأخّر- که اشاره خواهد شد- استدلال و توضیح روشنِ متنی و ریشه‌شناختی نیست، قراین و گواهی‌هایی صورت گاوه (Gāva) را با (گ) پشتیبانی و حتّی به نظر نگارنده محتمل‌تر می‌کند. پیش از پرداختن به شواهد و دلایلِ وجه «گاوه» حتماً باید یادآوری کرد که در سالهای گذشته چند تن از محقّقان در اشاراتی بسیار کوتاه و بدون بحث تفصیلی، به رابطۀ نام «کاوه» با «گاو» توجّه کرده‌اند و فضل تقدّمِ دقّتهای ایشان به جای خود محفوظ است. تا آنجا که نگارنده جُسته و دیده است گویا اوّلین بار پژوهنده‌ای با نام اصلی یا مستعارِ بهداد در سال ۱۳۷۴ در کتابچه‌ای هفتاد و دو صفحه‌ای به نام کاوه و ضحّاک با توجّه به نقش توتمیک گاو در سرگذشت فریدون، در دو سطر نوشته‌اند «به نظر این جانب نام کاوه نیز احتمالاً شکل تغییریافتۀ «گاوک» می‌باشد و از توتم ایرانیان قدیم، گاو، اخذ شده است» (بهداد۱۳۷۴، ص۱۹). ده سال بعد از ایشان سه نفر از محقّقان به گونه‌ای دیگر به این نکته دقّت کرده و احتمال داده‌اند شاید نام کاوه به لحاظ ریشه‌شناختی با گاو مرتبط باشد همان‌گونه که در انگلیسی cow به معنای «گاو ماده» است (ر.ک: تسلیمی و دیگران۱۳۸۴، ص۱۷۲). دکتر خلیل کهریزی نیز اشاره کرده‌اند که کاوه صورتی دیگر از گاو است (ر.ک: کهریزی۱۳۹۹، ص۷).

قدیمی‌ترین و شاید مهم‌ترین دلیلِ اینکه نام آهنگرِ ستم‌ستیزِ شاهنامه گاوه (Gāva) خوانده و نوشته می‌شده ترجمۀ عربیِ بُنداری اصفهانی از حماسۀ ملّی ایران است. بنداری در سالهای ۶۲۰ و۶۲۱ ه.ق خلاصه‌ای از شاهنامه را به نثر و به زبان عربی ترجمه کرده و دو بار نام کاوه/ گاوه را به صورت «جاوه» نوشته است «و کانَ هذا الرجلُ یُسمّی جاوه» (بنداری۱۴۱۳، ج۱، ص۳۴) و «فخَرَجَ جاوه» (همان).۹ او چند بار ترکیب «الدرفش الجاویانی» و «درفش جاویان» را هم به کار برده است که در دنبالۀ بحث خواهیم آورد و نشان می‌دهد که نامِ درفش نامدار ایران را هم «درفش گاویانی» و «درفش گاویان» با (گ) تلفّظ می‌کرده است.

«جاوه» در ترجمۀ عربیِ بنداری معرّب «گاوه» است چنان‌که در عربی «گودر: بچۀ گاو» به «جَوذَر» و «گاومیش» به «جاموش» معرّب شده (ر.ک: ادّی‌شیر۱۳۸۶، صص۶۳ و۷۰). بنابر این تردیدی نیست که بنداری این نام را گاوه (Gāva) خوانده است. البتّه تعریبِ نامهای خاصِّ دارایِ حرف (گ) در گزارش بنداری به دو صورت است. او گاهی (گ) را مانند نام گاوه/ جاوه به (ج) تغییر داده و اوشهنج (اوشهنگ)، بشنج (پشنگ)، بهرام جور (بهرام گور)، جُراز (گراز)، جُرازه (گرازه)، جُرجین (گرگین)، جُلنار (گلنار)، جوذرز (گودرز)، جو (گو)، جیو (گیو)، جیومرت (گیومرت)، سمنجان (سمنگان)، مهرجان (مهرگان) و یزدجزد (یزدگرد) نوشته است و گاهی نیز (گ) را (ک) کتابت کرده که در متونِ عربیِ دیگر هم دیده می‌شود. طبق این رسم‌الخط در ترجمۀ بنداری صورتهای: آذرکشسب (آذرگشسپ)، ارزنک (ارزنگ)، زنکه (زنگه)، زنکله (زنگله)، شنکل (شنگل)، فری‌کیس (فری‌گیس)، کرازه (گرازه)، کردویه (گردویه)، کرکسار (گرگسار)، کروزره (گروی‌زره)، کستهم (گستهم)، کشتاسب (گشتاسپ)، کلشهر (گلشهر)، کنک (کنگ)، کورابد (گورابد) و هنک افراسیاب (هنگ افرسیاب) هم دیده می‌شود لذا اگر او نام کاوه/ گاوه را به جای «جاوه»، «کاوه» نیز می‌نوشت به استنادِ موارد مذکور نمی‌توانستیم به‌قطعیّت بگوییم که حتماً آن را کاوه (Kāva) خوانده بوده است نه گاوه (Gāva). به این نکته (یعنی نوشته شدنِ (گ) به گونۀ (ک) در املای بعضی نامها و واژه‌ها و عدم تعریب/ تغییرِ آن به (ج) در شماری از کتب عربی) در بررسیِ وجوهِ دیگرِ نام کاوه/ گاوه در منابع عربی دوباره خواهیم پرداخت.

در شاهنامه اشاره‌ای به زادگاه یا اقامتگاهِ کاوه/ گاوۀ آهنگر نیست امّا در برخی منابعِ دیگر اعمّ از متون تاریخی و ادبیِ فارسی و عربی و سنّت نقّالی و شفاهی- عامیانه، او اهل اصفهان یا یکی از روستاهای آن معرّفی شده است. برای نمونه «رجلٌ مِن العامّه مِن اهل اصبهان یُقالُ له کابی» (طبری۱۳۸۷، ج۱، ص۱۹۸).

مهر منوّر خروج کرد ز خاور

بر صفتِ کاوه از دیار سپاهان (قاآنی۱۳۳۶، ص۶۶۰)

بنداری هم در پانزدهم شعبانِ سال ۵۸۶ ه.ق در اصفهان زاده شده و تا سال ۶۱۴ (به گزارشِ مجمع‌الآدابِ ابن‌فوَطی) و ۶۱۷ (به نوشتۀ قلائدالجمانِ ابن‌الشعار) در این شهر بوده و بعد به دمشق رفته است (ر.ک: آیدنلو۱۳۹۴، ص۲۴؛ شفیعی‌کدکنی۱۳۸۹، ص۱۰۰). با توجّه به همشهری بودنِ کاوه/ گاوه و بنداری این حدسِ کاملاً احتمالی و بسیار احتیاط‌آمیز به ذهن می‌رسد که آیا ممکن است اهالی اصفهان یا حدّاقل برخی از آنها نام این شخصیّتِ داستانیِ شاهنامه را که همشهری آنها بوده است گاوه (Gāva) تلفّظ می‌کرده‌اند و بنداری اصفهانی هم در مدّتِ بیست و هشت یا سی و یک سالی که در اصفهان زیسته این تلفّظ را در آنجا شنیده و چند سال بعد در ترجمۀ عربی خویش از شاهنامه در دمشق بر همان مبنا معرّب کرده و نوشته است؟۱۰ حتّی اگر این گمان درست باشد تلفّظ گاوه (Gāva) منحصر به اصفهانیان نبوده است و مآخذ دیگر نظیر بعضی فرهنگها، متون تاریخی و طومارهای نقّالی نشان می‌دهد که این خوانش و املا در سایر نواحی ایران و حتّی بیرون از ایران هم وجود داشته است.

پس از نسخه‌های شاهنامه- که دربارۀ ترجیحِ قطعیِ یکی از دو ضبط «کاوه» و «گاوه» چیزی را روشن نمی‌کند- دومین منبع برای بررسیِ نحوۀ نگارش این نام، فرهنگهای فارسی است. وضعیّت نام کاوه/ گاوه در فرهنگهای قدیمی/ غیرمعاصرِ فارسی به چهار صورت است:

۱. در بعضی فرهنگهای قدیمی مانند لغت فرس اسدی طوسی (تألیف: احتمالاً بینِ ۴۶۵- ۴۷۵ ه.ق) (تصحیح دکتر فتح‌الله مجتبایی و دکتر علی‌اشرف صادقی)، فرهنگ قوّاس (تألیف: پس از ۶۹۹ ه.ق)، صحاح‌الفرس (تألیفِ ۷۲۸ ه.ق) و بحرالفضائل فی منافع‌الافاضل (تألیفِ ۷۹۵ ه.ق) این اسم ثبت نشده است.

۲. در بسیاری از فرهنگهای متأخّر (قرن یازدهم به بعد) مانند سرمۀ سلیمانی (تألیف: بین ۱۰۰۹- ۱۰۱۵ ه.ق) (ر.ک: اوحدی بلیانی۱۳۶۴، ص۲۰۷)، جهانگیری (تألیف: ۱۰۱۷ ه.ق) (ر.ک: انجو شیرازی۱۳۵۱، ج۱، ص۴۵۵)، مجمع‌الفرس (پایان تألیف: ظاهراً ۱۰۳۶ ه.ق) (ر.ک: کاشانی۱۳۴۱، ج۳، ص۱۱۲۷)، جعفری (تألیف: ۱۰۴۲ ه.ق) (ر.ک: مقیم تویسرکانی۱۳۶۴، ص۲۰۷)، برهان قاطع (تألیف: ۱۰۶۲ ه.ق) (ر.ک: تبریزی۱۳۶۱، ج۳، ص۱۵۸۲) و فرهنگهای تخصّصیِ شاهنامه همچون لغت شهنامه (تألیف: ۱۰۶۷ ه.ق) (ر.ک: بغدادی۱۳۸۲، ص۳۰۵) و معیار لغات قویم (تألیف: ۱۲۸۲ ه.ق) (ر.ک: کشمیری۱۳۹۹، ص۲۴۵) کاوه با (ک) خوانده شده و در باب (ک) و جدا از (کِ) فارسی یا (گ) نوشته شده است. این املا و تلفّظ در فرهنگهای عمومی فارسی در دوران معاصر (ر.ک: نفیسی (ناظم‌الاطبّا)۱۳۵۵، ج۴، ذیلِ کاوه؛ دهخدا۱۳۷۷، ذیلِ کاوه؛ معین۱۳۷۱، ج۶، ذیلِ کاوه، انوری۱۳۸۷، ذیلِ کاوه) و فرهنگهای تخصّصیِ شاهنامه (ر.ک: ولف۱۳۷۷، ص۶۳۱؛ رستگار فسایی۱۳۷۹، ج۲، ص۷۷۲؛ شهیدی مازندرانی۱۳۷۷، ص۵۵۱) هم دیده می‌شود.

شمس فخری اصفهانی در بخش واژه‌نامۀ کتاب معیار جمالی (تألیفِ ۷۴۴ و۷۴۵ ه.ق) نام کاوه/ گاوه را مدخل نکرده ولی ذیل لغت «کاو» به معنای «دلیر» چند بیت از اشعار خویش را به شاهد آورده که در بیتی میان نام «کاوه» و واژۀ «کاو» بازی لفظی کرده است:

گر کاوه صیتِ شوکت و مردیش بشنود بر خویشتن دگر ننهد هیچ نام کاو (فخری اصفهانی۱۳۳۷، ص۳۸۲)

«کاو» به معنای «دلیر» با (ک) (kāv) ضبط شده است (ر.ک: حسن‌دوست۱۳۹۳، ج۴، ص۲۱۱۶) و از اینجا می‌توان احتمال داد که شاید فخری اصفهانی- برخلاف همشهریش بنداری- «کاوه» (Kāva) را با (ک) می‌خوانده که با این نام و «کاو» صنعت‌پردازی کرده است. قید احتمال از آن روی است که «کاو» را با «گو» هم مرتبط دانسته‌اند (ر.ک: همان، ج۴، ص۲۴۵۴) و اگر تلفّظ و املای آن «گاو» باشد در بیت مذکور نیز «کاوه» را باید «گاوه» خواند و نوشت چنان‌که رضا قلی‌خان هدایت در بیت فخری این گونه خوانده (ر.ک: ادامۀ مقاله).

۳. در فرهنگ فارسیِ نسخۀ مدرسۀ سپهسالار (تألیف: بین ۷۴۴ یا ۷۵۵- ۹۳۳ ه.ق) و تحفه‌الاحباب (تألیفِ ۹۳۳ ه.ق) «کاوه» در باب (کاف) آمده است (ر.ک: فرهنگ فارسیِ مدرسۀ سپهسالار۱۳۸۰، ص۲۰۸؛ اوبهی هروی۱۳۶۵، ص۲۹۹) و چون مولّفانِ آنها هر دو دسته از واژه‌هایِ آغازیده با (ک) و (گ) را در این باب نوشته‌اند دقیقاً معلوم نیست که این نام را «کاوه» خوانده‌اند یا «گاوه»؟

۴. در دو فرهنگ قدیمی- که تاریخِ تألیفِ آنها مقدّم بر فرهنگهایی است که کاوه (Kāva) را با (ک) نوشته‌اند- و نیز یک فرهنگ متأخّر از عصر قاجار این نام گاوه (Gāva) با (گ) ضبط شده است و این سندِ بسیار مهمِّ دیگری غیر از ترجمۀ بنداری برای وجودِ تلفّظ و املای گاوه (Gāva) و آشناییِ فرهنگ‌نویسان با آن است. بدرالدین ابراهیم در فرهنگنامۀ زفان گویا و جهان پویا که در قرن نهم (پیش از سال ۸۳۷ ه.ق) در هند تألیف شده گاوه (Gāva) را با (گ) نوشته و معرّفی کرده است «گاوه: نام آهنگری که در سپاهان بود و بر ضحّاک ماران خروج کرد» (بدرالدین ابراهیم۱۳۸۱، ص۲۳۸). در شرف‌نامۀ مَنیَری هم که در سال ۸۷۸ ه.ق باز در هند تدوین شده «گاوه» در ضمن واژه‌های آغازشده با (گ) آمده است «گاوه: نام آهنگری که برای قتل ضحّاک سرغوغا شده بود و فریدون را به سری اختیار کرد» (قوام فاروقی۱۳۸۶، ج۲، ص۹۱۳). خوانش و نگارشِ گاوه (Gāva) در این دو فرهنگ تأیید می‌کند که چنین تلفّظی از نام آهنگرِ دادجوی شاهنامه در هندوستان هم بوده امّا ظاهراً – حدّاقل در سده‌های یازدهم و پس از آن- چندان عمومیّت نداشته است زیرا در فرهنگهای جهانگیری (تألیف: ۱۰۱۷ ه.ق) و غیاث‌اللغات (تألیف: ۱۲۵۲ ه.ق) که هر دو در هند نوشته شده است کاوه (Kāva) ضبط شده است نه گاوه (Gāva).

رضا قلی‌خان هدایت در فرهنگ انجمن‌آرای ناصری (تألیف: ۱۲۶۸ ه.ق) با استناد به بیت فخری اصفهانی - که پیشتر آوردیم- و نگاشتۀ شرف‌نامۀ مَنیَری نام «گاوه» را با (گ) درست دانسته است. نوشتۀ او مفصّل‌ترین توجّه و توضیح دربارۀ ضبط و تلفّظ نام کاوه/ گاوه در بین گذشتگان است. هدایت بعد از معرّفی کاوه/ گاوه ذیل مادّۀ «گاوه» و ذکر دو شاهد شعری از خاقانی، نوشته است «حاصل، در تواریخ و شاهنامه کاوه نویسند و کاف عجمی و عربی مبهم مانده ولی پارسی‌دان داند که کاویدن مصدرِ اسمِ کاوه نگردد و از مقدّمات سابقه معلوم شد که پهلوانان را گاو، گو، گیو و گودرز به ملاحظۀ شجاعت، نام بوده. شمس‌الدین فخری اصفهانی که فاضلی است شاعر و فرهنگی نگاشته و شواهد آن همه از اشعار اوست در مدح ممدوح گفته:

گر گاوه صیت زورت و مردیت بشنود

بر خویشتن دگر ننهد هیچ نام گاو

و اگر این نام با کاف عربی بودی فاضلی شاعر صاحب فرهنگ به این وضوح بیان نفرمودی چه اگر چنین نباشد و کاف عربی خوانده شود شعر هیچ معنی نخواهد داشت. این معیار جمالی و این قطعه حاضر است. این اسم به کاف عربی مانند قابوس وشمگیر به معنای مشهور غلط است و خطای مشهور و سالها به تقلید خوانده‌اند و در شرفنامۀ احمد منیری که فرهنگی است معروف و جامعِ آن ابراهیم فاروقی و اسبق و اقدم بر صاحب فرهنگ جهانگیری و سروری و رشیدی و برهان بوده و نام آن در جهانگیری و سایر لغات مرقوم است کاوه را در سلک گاو، گو، گیو، گازر و گیسو در حرف کاف پارسی آورده و بعد از او بر متأخّرین مشتبه و ملتبس گردیده و تحقیق ننموده‌اند و چون در پارسی بعضی کلمات و حروف که در تکلّم و تلفّظ قریب‌اند با یکدیگر تبدیل می‌یابند کاوه را کابه و کابی نیز می‌گویند و عَلَم را علم کاویانی و کابیانی گفته‌اند» (هدایت۱۳۹۷، ج۳، ص۱۹۰۰). محمّد پادشا در فرهنگ آنندراج (تألیفِ ۱۲۹۸- ۱۳۰۶ ه.ق) عین توضیحاتِ هدایت را ذیل «گاوه» بازنوشته (ر.ک: شاد۱۳۳۵، ج۵، صص۳۵۴۲ و۳۵۴۳) و شادروان علّامه دهخدا با ارجاع به این فرهنگ، مادّۀ «گاوه» را نیز در لغت‌نامه وارد کرده است.

سیّد محمّدعلی داعی‌الاسلام در فرهنگ نظام (تألیف و چاپِ ۱۳۴۶- ۱۳۵۸ ه.ق) با یادآوریِ اینکه بعضی نام کاوه را با (گ) و گاوه ضبط کرده‌اند خودْ صورت درست را کاوه (Kāva) دانسته و استدلال کرده است که اگر این نام «گاوه» بود باید در متونِ تاریخیِ عربی به گونۀ معرّبِ «جاوه» نوشته می‌شد «... این لفظ را بعضی با گاف فارسی ضبط کرده‌اند لیکن صحیح با کاف است که در تواریخ عربی قدیم کاوه است که اگر گاوه بود جاوه می‌نوشتند و مأخذ مورّخین عربی کتب پهلوی بود» (داعی‌الاسلام۱۳۶۲، ج۴، ص۱۹۳). نقد و ردِّ داعی‌الاسلام به دو دلیل وارد و پذیرفتنی نیست. یکی اینکه وجه معرّبِ «جاوه» در ترجمۀ عربی بنداری هست. ثانیاً در کتب عربی همواره نامهایِ خاصِّ آغازشده با (گ) را به (ج) معرّب نکرده و با (ک) نیز نوشته‌اند لذا آن گونه که در ادامه هم اشاره خواهیم کرد از املای «کابی»- که صورتِ متداول‌ترِ نام آهنگرِ همراهِ فریدون در مآخذ عربی است۱۱ – نمی‌توان نتیجۀ قطعی گرفت که در آنها این نام حتماً با (ک) و کابی (Kābi) یا کاوه (Kāva) تلفّظ می‌شده است نه گابی (Gābi) و گاوه (Gāva) با (گ).

در متن چاپیِ یک طومار نقّالیِ ترکی که منبع آن یا بخشی از داستانهایش به دورۀ صفوی و افشاری می‌رسد۱۲ نام کاوه چند بار گاوه (Gāve) نوشته شده است. برای نمونه «گاوۀ آهنگر آدلی بیر مردی واریدی» (کلیّات شاهنامۀ حکیم ابوالقاسم فردوسی۱۳۳۹، ص۱۹) (ترجمه: مردی به نام گاوۀ آهنگر بود). نگارنده به نسخۀ خطّیِ این طومار دسترس ندارد و نمی‌داند که خوانش و نگارشِ «گاوه» از نقّال یا کاتبِ دست‌نویس است یا چاپ‌کنندۀ متن؟ در این طومار بعضی کلماتِ دارایِ (گ) با (ک) نوشته شده و ضبطِ چندبارۀ گاوه (Gāve) با (گ) نشان می‌دهد که تلفّظِ نقّال، کاتب یا دستِ‌کم طابع وحروف‌چینِ متن، بی‌تردید این گونه بوده است. در نسخی از طومارهای نقّالی که نگارنده دیده و بررسی کرده همچون دست‌نویسهای شاهنامه تمایزی در نگارش دو حرف (ک) و (گ) وجود ندارد و دقیقاً نمی‌توان گفت که نقّالانِ عصر صفوی و قاجاری و کاتبانْ این نام را کاوه تلفّظ می‌کرده‌اند یا گاوه؟ امّا در متنِ مصحَّحِ طومارها- از جمله طوماری که خودِ نگارنده چند سال پیش تصحیح و چاپ کرده- مطابق با خوانشِ مشهورِ چاپهای شاهنامه و تلفّظِ رایجِ افواهی، کاوه (Kāve) با (ک) نوشته شده است.

میرزا آقاخان کرمانی در کتاب آیینۀ اسکندری (تألیفِ ۱۳۰۹ ه.ق) نوشته است که آهنگرِ اصفهانیِ به پا خاسته علیه ضحّاک با تذکّرِ این موضوع به مردم که ضحّاک و یارانش گوشت جانور مقدّسی چون گاو را می‌خورند و اهورامزدا روح گاوان را برای کین‌خواهی برانگیخته است نام خود را «گاوه» نهاد و گرز و درفشی گاوپیکر ساخت «... تا اینکه آهنگری دانشمند در دیار پهله که اسپهان باشد بدین اندیشه افتاد که باید بن و بیخ این گروه ستمگر را از خاک ایران برکند ... به مردم چنان وانمود کرد این قوم از طرف یزدانِ پاک نیستند بلکه از جانب اهریمنِ ریمن بر مردم استیلا یافته و منشأ ناپاکی و پلیدی ایشان این است که جانور مقدّسی چون گاو که اُرمزد واسطۀ روزی مردم و مدیر زراعت قرار داده می‌کشند و گوشت آن را می‌خورند. این است که ارمزد روح گاوان را برانگیخته تا کین خود را از این گروه ناپاک بخواهند و نام خود را نیز گاوَه نهاد و گرزی بر شکل سر گاو برای خود بساخت و درفشی گاوپیکر بیفراخت که آن را درفش کاویانی و گرزۀ گاوسر گویند» (بردسیری کرمانی۱۳۸۸، صص۷۵ و۷۶). این گزارشِ متأخّر در حدود جستجوهای نگارنده در منابع قدیمی نیست امّا در آن اوّلاً نام کاوۀ آهنگر به صورت «گاوه» آمده و ثانیاً این نام با گاو و، گاوکشیِ ضحّاکیان پیوند یافته است.

در کنارِ این شواهدِ مهمِّ متنی، از تحلیها و نکات داستانی (حماسی- اساطیریِ) روایات کاوه/ گاوه و ضحّاک و فریدون نیز می‌توان قراینی جانبی برای محتمل‌تر بودنِ صورت «گاوه» به جای «کاوه» یافت و عرضه کرد. «گاو» در سرگذشت و داستانهای فریدون نقشی نمایان و حضوری مکرّر دارد. از جمله: ۱. در صفت یا لقب پدر و نیاکان فریدون در متون پهلوی، فارسی و عربی واژۀ «گاو» دیده می‌شود (پرگاو، سوگ گاو، بورگاو، سیاه گاو، سپید گاو و غیره) (برای نمونه، ر.ک: فرنبغ‌دادگی۱۳۶۹، ص۱۴۹). ۲. پیش از زادن فریدون فرّه وی از طریق گاو و شیر آن به مادر او فرانک منتقل می‌شود (ر.ک: همان، ص۱۵۱). ۳. در کودکی سه سال به شیر گاوی به نام برمایه پرورش می‌یابد (ر.ک: فردوسی۱۳۹۳، ۱/ ۳۴/ ۱۳۴). ۴. پس از اینکه از شیر گاو گرفته می‌شود و نیز هنگام خروج علیه ضحّاک، بر گاو سوار می‌شود و حتّی بنابر گزارشهایی همواره گاوسوار بوده است. این موضوع دربعضی نگاره‌ها هم بازتاب یافته است (ر.ک: اکبری مفاخر۱۳۹۷، صص۲۲۵- ۲۲۹). ۵. در نبرد با مازندرانی‌ها گاو برمایه/ برمایون همراه و یاور اوست (ر.ک: تصحیح و ترجمۀ سوتکر نسک و یشت مانسر نسک از دینکرد نهم۱۳۹۷، ص۱۰۹). ۶. گرز او به شکل سر گاو ساخته می‌شود (ر.ک: فردوسی۱۳۹۳، ۱/ ۳۹/ ۲۶۲- ۲۶۶) و بر پایۀ تحلیل و فرضیّه‌ای این گاوسری شاید با چهارپاکُشی و گاواوژنیِ ضحّاک (کشتنِ گاو برمایه) مرتبط باشد و نقش گاو در این گرزِ ویژه در واقع نمادی از چهارپا (گاو) برای دفع زیانکاریِ اژی‌دهاک و اهریمنِ گاوکش است (در این باره، ر.ک: سرکاراتی۱۳۷۸، صص۲۴۵ و۲۴۶). ۷. بر اساسِ روایتی در آثارالباقیه، فریدون پس از چیرگی بر ضحّاک، گاوِ اثفیان نیک‌سرشت را- که در بعضی روایات نام پدر فریدون است- از بندِ ماردوش می‌رهاند و گاو به سرای اثفیان بازمی‌گردد (ر.ک: بیرونی۱۳۹۲، ص۲۹۸).

بنابراین بسیار محتمل خواهد بود که نام شخصی هم که آغازکنندۀ شورشِ مردمی و همگانی علیه ضحّاکِ گاواوژن و درهم‌شکنندۀ هیبت و صولت او و زمینه‌سازِ نبرد فریدون با وی است با «گاو» پیوند داشته و در انتساب به آن «گاوه» باشد و این با نقشِ تکرارشونده و متنوّعِ «گاو» در روایتهای فریدون کاملاً منطبق است. این ارتباط و احتمال مهم‌تر می‌شود اگر بدانیم در بعضی داستانهای نقّالی و شفاهی- عامیانه، سازندۀ گرزِ گاوپیکرِ فریدون و همچنین گرفتارکننده و به بندکَشنده و نگهبان و حتّی کُشندۀ ضحّاک نیز کاوه/ گاوه است (برای این روایات، ر.ک: انجوی شیرازی۱۳۶۹، ج۲، صص۳۰۵ و۳۰۶؛ ج۳، صص۲۳، ۳۵ و۳۶؛ شاهنامۀ نقّالان۱۳۹۶، ج۱، صص۲۰۰ و۲۰۱؛ طومار نقّالی شاهنامه۱۳۹۱، ص۲۰۴؛ کلّیات شاهنامۀ حکیم ابوالقاسم فردوسی۱۳۳۹، ص۲۰؛ مشکین‌نامه۱۳۷۹، ص۱۵؛ من و رستم و گرز و افراسیاب۱۳۹۰، صص۲۴ و۲۵؛ هفت‌لشکر۱۳۹۹، ص۳۱).۱۳ به بیانی دیگر در تحلیل داستانی، برای سرنگونیِ ضحّاکِ اژدهافشِ گاوکُش، گاوه (منسوب به گاو) به پا می‌خیزد و فریدون گاوپرورده با زخم گرز گاوسر- که گاوه نیز سازندۀ آن معرّفی شده۱۴ – پادشاه گاواوژن را در هم می‌شکند و می‌گیرد و می‌بندد (یا طبق روایتهایی کاوه/ گاوه او را می‌گیرد و زندانی می‌کند).۱۵ یعنی «گاو» در نام، پرورش، کردار و رزم‌افزارِ شخصیّتهای این داستان نقش محوری دارد و هر یک از آنها به نوعی با این چهارپا مرتبطند. در این ساختارْ «گاوه» (Gāva) (منسوب به گاو) خوانده شدنِ آهنگرِ قیام‌کننده بر ضحّاکِ گاوکُش و یاری‌گرِ فریدونِ گاوپرورده منطقی‌تر و پذیرفتنی‌تر از «کاوه» (Kāva) است.

دربارۀ ارتباط کاوه/ گاوه با «گاو» و احتمالِ انتسابِ نام او به این جانور به سه نکتۀ بسیار فرعی و جزئی نیز باید توجّه کرد. یکی اینکه کاوه/ گاوه در شاهنامه و سنّت داستانی ایران «آهنگر» است و به همین پیشه نیز معروف شده (کاوه/ گاوۀ آهنگر/ حدّاد)۱۶ ولی در مآخذ کهنی مانند ترجمۀ تفسیر طبری و تاریخ بلعمی که بی‌گمان از منابع و روایات قدیمی‌تر استفاده کرده‌اند او کشاورز و دهقان معرّفی شده است «پس اندر اصفهان مردی بود نام وی کابی بود و مردی دهقان بود» (ترجمۀ تفسیر طبری۱۳۹۳، ج۳، ص۱۱۵۳) و «به زمین اصفهان مردی بود کشاورزی کردی ...» (بلعمی۱۳۸۵، ص۹۸). به سببِ رابطۀ مستقیم و نزدیکِ کشاورزی با چهارپایان و «گاو» شاید «گاوه» نامیده شدنِ این ستم‌ستیزِ اصفهانی یادگاری از کشاورز بودن او در بعضی روایتهای کهن باشد.

ثانیاً پیوندِ کاوه/ گاوۀ «آهنگر» با «گاو» نمونۀ تطبیقی و تا حدودی مشابه در حماسه‌ها و اساطیر ایرلندی دارد. در آنجا Goibhniu آهنگری آسمانی یا ایزدی آهنگر است که رزم افزار قبیلۀ Danaans را می‌سازد (بسنجید با گرز ساختن کاوه/ گاوه برای فریدون) و گاوی شگفت به نام Glas Gabanch دارد (ر.ک: Coleman 2007, p.421، Jones 1995, p.203). باید در سرگذشتِ «آهنگرانِ» اساطیر، حماسه‌ها و افسانه‌های ملل مختلف بررسی کرد و دید که آیا باز ارتباطهایی میان «آهنگر» و «گاو» یافته می‌شود یا خیر؟ تا بتوان بر پایۀ شواهدِ بیشتر تحلیلهایی عرضه کرد. نمونۀ دیگری که نگارنده دیده تَوَشتری/ تواشتری خدایِ آهنگر و صنعتگرِ هندی است که برای ایزدان سلاح می‌سازد (ر.ک: ایونس۱۳۸۱، ص۲۴) و در روایتی ظاهراً مالکِ گاوی است که ایندره/ ایندرا می‌خواهد آن را برباید و بر سرِ این کار فرزند توشتری/ تواشتری را هم می‌کشد (ر.ک: ذکرگو۱۳۹۴، ص۵۴).

نکتۀ سوم هم اینکه در باورهای عامّه بنای شهر قاین به کاوه/ گاوه نسبت داده شده است (ر.ک: ماسه۱۳۵۷، ج۲، ص۴۱۶). از سوی دیگر دربارۀ وجه تسمیۀ احتمالاً عامیانۀ قاین گفته‌اند که در اصل «گاوآیین» بوده که بعد به «گاوین» تخفیف یافته و نهایتاً «قاین» شده است (در این باره، ر.ک: افشار سیستانی۱۳۸۲، ص۴۷۳). از این روی آیا می‌توان احتمال داد که چون نام کاوه را گاوه (Gāva) تلفّظ می‌کرده و با «گاو» مرتبط می‌دانسته‌اند ساختن شهری را به او منسوب کرده‌اند که در وجه تسمیۀ هرچند عامیانۀ آن واژۀ «گاو» هست؟ به سخنی دیگر شاید نامِ شهرِ ساختۀ کاوه/ گاوه از اسم خود وی گرفته و در انتساب به او «گاوین» (= گاو+ «ینِ» نسبت) خوانده شده است. حتّی اگر این گمان درست نباشد و پیوندِ گاوآیین/ گاوین/ قاین با کاوه/ گاوه هیچ ربطی به لغت «گاو» در این نامها نداشته باشد باز تشابه و اشتراکِ جالبی است.

این موضوعْ بسیار مشهور است که «گاو» در فرهنگ و معتقدات هندوایرانی و به تَبَعْ ایران باستان جانوری مقدّس و محترم بوده است و در متون اوستایی، پهلوی و فارسی اشارات متعدّدی نیز در این باره هست.۱۷ طبقِ این اعتقاد برای نام‌گذاریِ برخی کسان در ایران قدیم از واژۀ «گاو» استفاده شده است. مانندِ: -Gaubaruva (نام یکی از همراهان و هم‌پیمانان داریوش) به معنای «جَوَنده و خورندۀ گوشت گاو»، Gaumāta (مُغی که خود را بردیا برادر کمبوجیه معرّفی کرد) به معنای «دارای گلّه‌های گاو» یا «گاو اندازه/ به اندازۀ گاو» (ر.ک: مولایی۱۳۹۹، صص۱۹۱ و۱۹۳)، Gawāzag (نام شخصی در بندهش) به معنای «گاوسوار/ گاوران» و Gōbed (نام مهترِ ایران‌ویج) به معنای «صاحب و سرورِ گاو» (ر.ک: منصوری۱۳۹۶، صص۸۳۱ و۸۳۶). در فروردین‌یشتِ اوستا هم نام یکی از دین‌داران زرتشتی -Gaopivaŋhu به معنای «فربه‌کنندۀ گاو یا گلّه» است (ر.ک: مولایی۱۳۹۲، ص۲۵۷).۱۸ از این روی صورتِ محتملِ «گاوه» به معنای منسوب و شبیه به «گاو» از نظرِ زورمندی، خشمگینی، تناوری و فایده‌بخشیِ اهورایی، نامی کاملاً نیک و احترام‌برانگیز و مبتنی بر باورها و آیینهای باستانیِ ایران است و احیاناً نباید موجبِ شگفتی، مخالفت یا حتّی دل‌آزردگیِ کسانی باشد که شاید با جایگاه و اهمیّت «گاو» در ایران باستان آشنا نیستند و فقط به مفهومِ نمادینِ پس از اسلام و بیشترْ معاصرِ کلمۀ «گاو» توجّه دارند.۱۹

غیر از «گاو» اسامیِ بعضی جانوران دیگر نیز در نامهای شماری از شاهان و پهلوانان شاهنامه و روایاتِ ملّی- پهلوانیِ ایران دیده می‌شود که افزون بر «اسپ» در ترکیب نامهایی چون: گرشاسپ، لهراسپ، گشتاسپ و... باید به شیروی (منسوب به شیر)، گرگین و گرگسار اشاره کرد. رضا قلی‌خان هدایت نوشته است «به واسطۀ شجاعت گراز، گرازه، گرگ‌سار وگرگین نام بر اولاد خود می‌نهاده‌اند و ننگی نداشته‌اند» (هدایت۱۳۹۷، ج۳، ص۱۸۹۹).۲۰ از این میانْ شبیه‌ترین و نزدیک‌ترین نام به لحاظ ساختار به «گاوه»، گُرازه پهلوان ایرانی است که نام وی هم مانند «گاوه» (= گاو+ «هِ» نسبت و شباهت) از واژۀ «گراز» و «هِ» نسبت و شباهت ساخته شده است لذا همان گونه که ضبط «کرازه» را در نسخه‌های شاهنامه به جهتِ تجزیۀ لغوی و دستوریِ این نام به دو بخشِ «گراز» و «هِ» نسبت و شباهت، «گرازه» با (گ) می‌خوانیم و می‌نویسیم هیچ دلیلِ قاطعی نداریم که نگاشتۀ «کاوه» را هم در این دست‌نویسها با تفسیر و تحلیلی مشابه، «گاوه» نخوانیم و ننویسیم.

برای نامِ آهنگرِ نامدارِ داستان فریدون و ضحّاک افزون بر وجهِ معروفِ کاوه/ گاوه- که شهرت و رواج آن به سببِ آمدنِِ این صورت در شاهنامۀ فردوسی است- سه گونۀ «کابی»، «کابه» و «کاوی» در منابعِ پیش از فردوسی و نگاشتۀ «عالی» در قرن هشتم نیز به نظر می‌رسد. متداول‌ترین ضبطِ نام کاوه/ گاوه در متون عربی، «کابی» است (برای نمونه، ر.ک: طبری۱۳۸۷، ج۱، ص۱۹۸؛ بیرونی۱۳۸۰، ص۲۷۳؛ مسعودی۱۸۹۳، ص۸۶؛ ابن‌رسته۱۸۹۲، ص۱۹۶؛ ثعالبی۱۹۰۰، ص۲۶؛ بکری۱۹۹۲، ج۱، ص۸۴؛ مسکویه الرازی۱۳۶۶، الجزء الاوّل، ص۸؛ ابن‌اثیر۱۳۸۵، ج۱، ص۷۵؛ یاقوت حموی۱۹۶۵، ج۱، ص۲۹۳) ۲۱ که البتّه گاهی در مآخذِ فارسی مانند ترجمۀ تفسیر طبری (ج۳، ص۱۱۵۳) و فارس‌نامۀ ابن‌بلخی (ر.ک: ابن‌بلخی۱۳۸۵، ص۳۵) هم آمده است.

شاید عدّه‌ای - همچون داعی‌الاسلام در فرهنگ نظام- چنین استدلال بکنند که چون نام کاوه/ گاوه در اغلبِ کتابهای عربی به صورت «کابی» آمده است نه «جابی» پس مولّفانِ این آثار این نام را کابی (Kābi) با (ک) می‌خواندند نه گابی (Gābi) و این می‌تواند قرینه‌ای برای املا و تلفّظِ گونۀ معروف‌تر یعنی کاوه (Kāva) با (ک) باشد. این استنتاج اگر با قطعیّت طرح شود درست نیست زیرا همان‌گونه که بنداری در ترجمۀ عربی خویش از شاهنامه بعضی نامهایِ آغازشده با (گ) را با (ک) نوشته است نه (ج)، در بسیاری از متون عربی هم که ضبط «کابی» را دارند- و نیز متنهایی که این نام را ندارند- این شیوۀ نگارش دیده می‌شود و در اسامیِ خاص- و بعضاً حتّی لغات- حرف (گ) به (ج) معرّب نشده و (ک) نوشته شده است. برای نمونه: کردیه (به جایِ: گُردیه) و کشتاسب (گشتاسپ) در تاریخ طبری (ج۲، ص۲۹۲؛ ج۳، ص۱۷۲)، کستهم (گستهم)، بهشت کنک (بهشت کنگ)، کسیفری (گسیفری/ فریگیس)، کیو (گیو)، کرکسار (گرگسار) و کردیه (گردیه) در غرر اخبار ثعالبی (ر.ک: صص۱۲۵، ۲۰۲، ۲۱۳، ۲۱۹، ۳۰۳ و۶۸۲). ثعالبی حتّی «گرز گاوسار» و «گاو برمایه» را نیز «کرز کاوسار» (ص۳۴) و «کاو برمایه» (ص۳۴) نوشته است.

نمونه‌های دیگر: کردیه (گردیه)، کاوخواره (گاوخواره: نام رودی) و کردیز (گردیز) در المسالک و الممالک بکری (ج۱، ص۲۹۲، ج۴، صص۴۳۲ و۴۵۰)، افریدون بن اثفیان بن کاو (گاو) در الکاملِ ابن‌اثیر (ج۱، ص۱۶۴)، کشتاسب در معجم‌البلدان (ج۵، ص۱۹۹)، هوشنک، کودرز و کشتاسب در سنی ملوک الارض و الانبیا (ر.ک: اصفهانی، بی‌تا، صص۷، ۱۳، ۲۳ و۳۱)، کنک‌در (کنگ‌دژ)، کردیه و کشتاسب در مروج‌الذهب (ر.ک: مسعودی۱۴۰۹، ج۱، صص۲۴۹ و۳۴۵) و هوشنک و کشتاسب در البدء و التاریخ (ر.ک: مقدسی، بی‌تا، ج۳، صص۱۳۹ و۱۴۹).

بنابر این اصلاً بعید نیست که بیشترِ این مورخّان و نویسندگانْ وجهی از نام کاوه/ گاوه را گابی (Gābi) خوانده و مانندِ برخی دیگر از نامهایِ دارایِ (گ) در متن عربی خویش با (ک) و نه (ج) نوشته باشند. اگر چنین باشد شاید «گاب» (Gāb) در ساختارِ این صورت از نامِ کاوه/ گاوه، گونۀ گویشیِ واژۀ «گاو» است که در بعضی گویشهای ایرانی برای این چهارپا به کار می‌رود (ر.ک: حسن‌دوست۱۳۸۹، ج۱، صص۲۸۱ و۲۸۲). با این توضیح، «ی» را هم می‌توان (یِ) نسبت گرفت و «گابی» (= گاب+ی) را معادلِ معناییِ دیگرِ «گاوه» (= گاو+ه) و منسوب به «گاب/ گاو» دانست.

نمونۀ مشابهِ کابی/ گابی که پیشتر ضبط آن بر پایۀ صورت معرّب و غیرمعرّبش در مآخذ عربی مورد بحث قرار گرفته نحوۀ خوانش و نگارشِ نام کشواد/ گشواد در شاهنامه است. دکتر خالقی‌مطلق با توجّه به وجه «جشواد» در تاریخ طبری، نخست احتمال داده‌اند که شاید فردوسی «گشواد» به کار برده است امّا بعد نوشته‌اند چون در غرر اخبار ثعالبی «کشواد» آمده محتمل‌تر این است که نگاشتۀ شاهنامۀ ابومنصوری نیز همین بوده و فردوسی هم «کشواد» نوشته است (ر.ک: خالقی‌مطلق۱۳۸۹، بخش یکم، ص۳۸۷).۲۲ دکتر خطیبی با استناد به صورت معرّبِ «جَشواد» در تاریخ طبری، نبودنِ این نام در متون پهلوی و اینکه ثعالبی چند نامِ دیگرِ دارایِ (گ) را هم با (ک) نوشته و نه (ج)، همچون یوستی و نولدکه «گشواد» را ضبط درست دانسته‌اند (ر.ک: خطیبی۱۳۹۰، صص۱۵۷ و۱۵۸).

با این حال یک سندِ احتمالی وجود دارد که ظاهراً تأیید می‌کند املا و خوانش کابی (Kābi) با (ک) هم کاربرد داشته است. مسعودی در التنبیه و الاشراف (تألیفِ ۳۴۵ ه.ق) (گ) را در برخی اسامی خاص به (ج) معرّب کرده و جیومرت (گیومرت)، اوشهنج (اوشهنگ)، جوذرز (گودرز) و بهرام جور (بهرام گور) نوشته است (ر.ک: مسعودی۱۸۹۳، صص۸۵، ۹۶ و۱۰۱). بر این اساس ضبط «کابی» در متن عربی او شاید- و فقط شاید- بازتابِ تلفّظِ این نام با (ک) باشد وگرنه باید آن را به «جابی» معرّب می‌کرد مگر اینکه با جستجوی بیشتر در این کتاب، مانند سایر آثار عربی شواهدی برای نوشتن (گ) با (ک) در نامها و واژه‌ها یافته شود.۲۳

در ترجمۀ تفسیر طبری در کنار «کابی» دو بار نیز ضبط «کابه» دیده می‌شود «... و کابه وی را بر تخت نشاند» (ترجمۀ تفسیر طبری۱۳۹۳، ج۳، ص۱۱۵۴). اگر در نسخه‌های این متن به‌سان دست‌نویسهای شاهنامه تفاوتی در نگارشِ (ک) و (گ) وجود نداشته باشد و نتوان از این طریق به تلفّظِ مولّف یا کاتبان پی برد می‌توان احتمال داد که شاید املا و خوانش درستْ «گابه» باشد. با این فرضْ «گاب» دوباره وجهِ گویشیِ «گاو» خواهد بود که احتمالاً در «گابی» هم هست و «هِ» پایانی نیز مشابهِ نام کاوه/ گاوه برای نسبت و شباهت است و «گابه: گاب+ه» به لحاظِ ساختِ دستوری و معنا دقیقاً برابرِ گویشیِ «گاوه: گاو+ه» است.

در البدء و التاریخ (تألیف: ۳۵۵ ه.ق) نام آهنگر اصفهانی «کاوی» است «فَخَرجَ رَجلٌ باصفهان یُقالُ لَهُ کاوی» (مقدسی، بی‌تا، ج۳، ص۱۴۲). اشاره شد که مقدسی دو نام هوشنگ و گشتاسپ را با (ک) و هوشنک و کشتاسب نوشته است (ج۳، صص۱۳۹ و۱۴۹) لذا احتمال دارد «کاوی» هم در متن او صورتی از «گاوی» (Gāvi) باشد که از دو بخشِ «گاو» و «یِ» نسبت ساخته شده و ساخت آن همسانِ «گابی» است منتها در این وجه از نام کاوه/ گاوه به جای لغتِ گویشیِ «گاب» واژۀ رسمی و متداولِ «گاو» به کار رفته و در قیاس با «گاوه»، علامت انتساب آن به «گاو» به جای «ه»، «ی» است (گاو+ی).

نیازی به یادآوری نیست که ضبطهای: کابی/ گابی، کابه/ گابه و کاوی/ گاوی در متونِ مقدّم بر شاهنامه به دلیلِ بهره‌گیریِ مولّفانِ آنها از مآخذِ کتبی یا شفاهیِ کهن، اصیل است و نشان می‌دهد که این صورتها نیز برای نام آهنگرِ ضحّاک‌ستیزِ اصفهانی در روایتهای قدیمیِ ایرانی وجود داشته است و همۀ آنها هم طبق حدس نگارنده شاید همچون وجهِ مشهورشدۀ کاوه/ گاوه با «گاو» پیوند دارد.

در متن عربی العبر (تاریخ ابن‌خلدون) (پایان تألیف: ۷۸۴ ه.ق) یا حدّاقل برخی چاپهای آن نام کاوه/ گاوه به صورت «عالی» نوشته شده است «... و خَرَجَ علیه رَجلٌ مِن عامّه اصبهان اسمُهِ عالی» (ابن‌خلدون۱۴۰۸، ج۲، ص۱۸۳). شادروان استاد آیتی در ترجمۀ خویش به جای آن «گابی» را در متن آورده و در زیرنویس دربارۀ ضبط اصلی یعنی «عالی» نوشته‌اند «شاید هم غابی= گابی بوده؟» (ر.ک: ابن‌خلدون۱۳۸۳، ج۱، ص۱۷۱ متن و زیرنویس). اگر این گمان درست و «عالی» در العبر محرّفِ «غابی» باشد شاید بتوان این نام را هم- چنان‌که یکی از محقّقان نیز توجّه کرده‌اند (ر.ک: کهریزی۱۳۹۹، ص۸)- با «گاو» مرتبط دانست زیرا در زبان سغدی به «گاو»، «غاو» گفته می‌شود (ر.ک: قریب۱۳۷۴، ص۱۶۱) و این تلفّظ در بعضی گویشهای ایرانی هم بازمانده است (ر.ک: حسن‌دوست۱۳۸۹، ج۱، صص۲۸۱ و۲۸۲) از این روی احتمال دارد «غابی» وجهی از «غاوی» و مانند «گابیِ» پیش‌گفته، شکلِ گویشیِ دیگری از نام کاوه/ گاوه باشد (غاو (= گاو)+ یِ نسبت) (بسنجید با: کاوی/ گاوی در البدء و التاریخ).

به گزارشِ شاهنامه کاوه/ گاوه هنگام قیام علیه ضحّاک پیش‌بندِ چرمی خود را که در زمان کارِ آهنگری می‌پوشیده است بر سر چوبی می‌افرازد و به جانب فریدون می‌رود و فریدون نیز آن پوست را می‌آراید و «درفش کاویانی» می‌خواند و آن «بی‌بها چرم آهنگران» به پرچم ملّی ایران تبدیل می‌شود:

چُن آن پوست بر نیزه بر دید کی

به‌نیکی یکی اختر افگند پی

... فروهشت از او سرخ و زرد و بنفش

همی خواندش کاویانی درفش (فردوسی۱۳۹۳، ۱/ ۳۸/ ۲۳۸ و۲۴۱)

بنداری نام این درفش را شش بار «الدرفش الجاویانی» (ر.ک: بنداری۱۴۱۳، ج۱، صص۱۹۷، ۱۹۹، ۲۱۲، ۲۱۳، ۲۳۴ و۳۰۴)، دو بار «درفش جاویان» (ج۱، صص۳۴ و۲۵۴)، دو بار «درفش کابیان» و «الدرفش الکابیانی» (ج۱، ص۱۸۸؛ ج۲، ص۲۳۷) و یک بار «الدرفش الجابیانی» (ج۱، ص۳۲۹) نوشته است. صورتهای «جاویان» و «جاویانی» معرّبِ «گاویان» و «گاویانی» است و «جابیانی» عربی‌شدۀ «گابیانی». احتمالاً «کابیان» و «کابیانی» هم طبق شیوۀ کتابتِ او - که گاهی (گ) را (ک) نوشته- در خوانشِ بنداری «گابیان» و «گابیانی» بوده است و او همان‌گونه که نامِ آهنگرِ یاری‌گرِ فریدون را «گاوه» خوانده و به «جاوه» معرّب کرده است درفش ساخته‌شده از چرم آهنگری وی را نیز متناسب با نام او «گاویان» و «گاویانی» تلفّظ کرده است. «گابیان/ گابیانی» در ترجمۀ عربیِ بنداری منسوب به وجه متداولِ نامِ کاوه/ گاوه در متون عربی یعنی کابه/ گابه است و اتّفاقاً صورت «جابیانی» (منسوب به جابه) در گزارش بنداری می‌تواند قرینه‌ای دیگر برای املا و قرائتِ «گابه» در نوشته‌های عربی باشد. پس از بنداری، قوام فاروقی و رضا قلی‌خان هدایت هم در فرهنگهای خویش -که «گاوه» را صورت درستِ نامِ این آهنگر دانسته‌اند- درفش مربوط به او را «گاویانی» و «گاوانی» با (گ) ضبط کرده‌اند (ر.ک: قوام فاروقی۱۳۸۶، ج۲، ص۹۰۲؛ هدایت۱۳۹۷، ج۳، ص۱۹۰۱).

کریستن‌سن (ر.ک: کریستن‌سن۱۳۸۴، صص۳۲- ۳۴) و ویکاندر (ر.ک: خالقی‌مطلق۱۳۸۸، ص۱۶۵) «کاویان» را در ترکیب «درفش کاویان» منسوب به کلمۀ «کَوی» (kavi) دانسته و «شاهی/ شاهانه» معنا کرده‌اند ولی به احتمالِ قریب به یقین خودِ فردوسی و بسیاری از قدما پیش و پس از نظمِ شاهنامه، «کاویان» را منسوب به نام «کاوه/ گاوه» می‌دانستند. دستِ کم سه شاهد و قرینه این حدس را تأیید می‌کند. یکی اینکه فردوسی در داستان جنگ بزرگ کیخسرو و افراسیاب، قارن فرزند کاوه/ گاوه را در انتساب به نام پدرش با صفتِ نسبیِ «کاویان/ گاویان» معرّفی کرده است که نشان می‌دهد در زبان و سبک حکیم طوس «کاویان/ گاویان» منسوب به «کاوه/ گاوه» است و به این قیاس درفش کاویان/ گاویان هم می‌تواند چنین تفسیر شود:

نگه کرد گردنکشی زان میان

نبد پیش جز قارنِ کاویان (۱/ ۸۱۰/ ۴۸۸)۲۴

گواهی دوم تصریح مسعودی است که نوشته «... و تیمنّوا بتلک الرایه فسُمیّت درفش کاویان اضافه الی کابی» (مسعودی۱۸۹۳، ص۸۶). دلیلِ سوم هم توضیح بعضی فرهنگهای فارسی است که نوشته‌اند «درفش کاویان/ کاویانی» منسوب به «کاوه» است (ر.ک: انجو شیرازی۱۳۵۱، ج۱، ص۴۵۲؛ اوبهی هروی۱۳۶۵، ص۲۹۹؛ تبریزی۱۳۶۱، ج۳، ص۱۵۸۳؛ فرهنگ فارسیِ مدرسۀ سپهسالار۱۳۸۰، ص۲۰۸).

با توجّه به انتسابِ کاویان/ گاویان به نام کاوه/ گاوه، صورتِ معرّبِ «جاویان» و «جاویانی» در ترجمۀ عربی بنداری، ضبطِ «گاویانی درفش» و «گاوانی درفش» در فرهنگهای شرف‌نامۀ مَنیَری و انجمن‌آرای ناصری و دلایلِ برتریِ محتملِ وجه «گاوه» بر «کاوه»، احتمال دارد که فردوسی و برخی دیگر از شعرا و مورّخان و فرهنگ‌نویسان، نام درفش نامبُردارِ روایات ملّی- پهلوانی ایران را درفش گاویان/ گاویانی (Gāviyāni/Gāviyān) با (گ) تلفّظ کرده باشند نه چنان‌که امروز رایج است درفش کاویان/ کاویانی (Kāviyāni/Kāviyān).

به مناسبتِ ارتباطِ احتمالیِ «گاویان/ گاویانی» با «گاوه» و نهایتاً واژۀ «گاو»- که در ترکیبِ نامِ «گاوه» هم هست- این نکته را نیز باید افزود که در بندی از هوم‌یشتِ یسنا در اوستا ترکیب «گاودرفش» (-gaoš-drafša) آمده است «نباید برای من آنانی که از آن هوم نوشیدند به دلخواه خود مانند گاودرفش در جنبش باشند» (یسنا۱۳۸۰، ص۱۷۵). بارتولومه و شماری دیگر از محقّقان «گاودرفشِ» مذکور را همان «درفش کاویانیِ» شاهنامه دانسته و آن را «درفشِ چرمِ گاو» معنا کرده‌اند (برای دیدن نظریّات، ر.ک: خالقی‌مطلق۱۳۸۸، صص۱۶۳ و۱۶۴؛ رضی۱۳۸۱، ج۳، ص۱۸۵۲).

حتّی اگر بینِ «گاودرفشِ» اوستا و «کاویانی/ گاویانی درفشِ» شاهنامه رابطه‌ای نیز وجود نداشته باشد در آثارِ پس از فردوسی نشانه‌هایی از پیوندِ عَلَم کاویان/ گاویان با «گاو» یافته می‌شود و چنین بر می‌آید که غیر از ارتباطِ لغویِ «گاویان/ گاویانی» با «گاوه» و «گاو» ظاهراً یا جنسِ این پرچم ویژه هم از پوست «گاو» انگاشته می‌شده است۲۵ و یا نقش روی آن را- چنان‌که در آیینۀ اسکندری تصریح شده- نگارۀ «گاو» می‌دانستند. در قصیده‌ای منسوب به عطّار که در تصحیحِ تازۀ دیوان او در بخش ملحقات آمده است، این بیت هست:

گه تن به بازی برکشد ضحّاکیی خنجر کشد

از کاروانت برکشد تا کاروان سبحانه (عطّار نیشابوری۱۳۹۲، ص۸۶۳)

ضبط مصراع دوم در دیوانِ مصحّحِ مرحوم استاد محمّدتقی تفضّلی «از گاو رایت برکشد چون کاویان سبحانه» (عطّار نیشابوری۱۳۸۶، ص۸۲۶) است و مصحّحانِ چاپ جدید هم نوشته‌اند که این وجه «صحیح‌تر به نظر می‌رسد» (ص۸۶۴، زیرنویس۳۴). چنان‌که ملاحظه می‌شود در این ضبط، رایتِ کاویان/ گاویان آشکارا از «گاو» معرّفی شده است. در طومار نقّالیِ کهنِ ترکی هم که «گاوه» با (گ) نوشته شده درفش وی «عَلَم گاو» نامیده شده است «همۀ طایفۀ ظلم‌رسیده‌لر گاوۀ آهنگر اطرفینه یغلدی‌لار عَلَمِ گاوینی گوتوروب ...» (کلیّات شاهنامۀ حکیم ابوالقاسم فردوسی۱۳۳۹، ص۱۹) (ترجمه: همۀ خاندانهای ستمدیده اطراف گاوۀ آهنگر گرد آمدند (او هم) درفشِ گاوش را برداشت...).

خلاصۀ نظرِ نگارنده و نتیجۀ بحثِ چگونگیِ نگارش و خوانشِ نام کاوه/ گاوۀ آهنگر در شاهنامه این است که: ۱. نام کاوه/ گاوه در متون اوستایی و پهلوی نیامده است و صورت کهن‌ترِ این نام دقیقاً معلوم نیست. ۲. به لحاظِ ریشه‌شناختی فعلاً هیچ تحلیلی، درستیِ قطعیِ املا و تلفّظِ این نام را با (ک) تأیید نکرده است و هر آنچه در این باره گفته شده فقط در حدِّ فرض و احتمال است. ۳. از نسخه‌های گوناگونِ شاهنامه به سببِ عدمِ تمایزِ (ک) و (گ) در شیوۀ کتابتِ آنها نمی‌توان به تلفّظِ فردوسی یا کاتبان از نام کاوه/ گاوه پی برد. ۴. پیش از برخی فرهنگهای سدۀ یازدهم و بعد از آن، ظاهراً گواهی یا سندِ روشنی دربارۀ نویسش و قرائتِ کاوه (Kāva) با (ک) وجود ندارد. ۵. صورتهای «کابی» و «کاوی» را در متون عربی به دلیلِ نگارشِ بعضی نامهایِ دارایِ (گ) با (ک) می‌توان گابی (Gābi) و گاوی (Gāvi) هم خواند و سببی برای درستی و ترجیحِ حتمیِ تلفّظِ کابی (Kābi) و کاوی (Kāvi) با (ک) نیست.

از سوی دیگر شکل معرّبِ «جاوه» در ترجمۀ عربیِ بُنداری اصفهانی از شاهنامه، ضبط «گاوه» در فرهنگهای شرف‌نامۀ مَنیَری، زفان گویا و جهان پویا و انجمن‌آرای ناصری، صورت «گاوه» در طومار نقّالیِ ترکی و کتاب آیینۀ اسکندری، نقش متنوّع و مکرّرِ «گاو» در داستانهای فریدون و نام‌گذاری شخصیّتهای ایران باستان و شاهنامه با اسامی جانوران، این احتمال را سخت تقویت می‌کند که شاید نام آهنگرِ معروفِ روایت فریدون و ضحّاک «گاوه» (Gāva) (= گاو+ (هِ) نسبت و شباهت) و منسوب به «گاو» بوده است و نگارش و خوانشِ کاوه (Kāva) با (ک) در چاپها و تصحیحات شاهنامه و متونِ نظم و نثرِ فارسی بیش از آنکه پشتوانۀ علمی و تحقیقی و استدلالی داشته باشد احتمالاً متأثّر از تلفّظِ متأخّر و شفاهی- افواهیِ این نام در میان عامّه بوده است.

بر این اساس تا زمانی که دلایل، شواهد و قراینِ متنی، برون‌متنی و ریشه‌شناختیِ صریح و محکمی دربارۀ درستیِ صورتِ مشهورشدۀ کاوه (Kāva) عرضه نشود که از گواهی‌ها و استدلالهای ضبطِ گاوه (Gāva) بیشتر و مستندتر و برتر باشد، پیشنهاد می‌شود با قید احتیاط- که لازمۀ این گونه پژوهشهاست- فعلاً املا و تلفّظِ کهن و درستِ این نام را در شاهنامه و سنّتِ ادبی، تاریخی و داستانیِ ایران گاوه (Gāva) با (گ) بدانیم و بخوانیم و بنویسیم. این نکتۀ بدیهی را هم باید خاطرنشان کرد که محتمل‌تر بودنِ وجهِ «گاوه» نسبت به «کاوه» بحثی متنی و تاریخی و مربوط به شاهنامه و متون قدیمی است و هرگز به این معنا نیست که امروز نیز این نام- که اسم شماری از ایرانیان است- در گفتار و نوشتارِ عموم «گاوه» گفته و نوشته شود.


  • پی‌نوشت‌ها
  1. استاد دانشگاه پیام نور اورمیّه aydenloo@gmail.com
  2. خانم آبان‌دخت سرکاراتی، دختر شادروان دکتر بهمن سرکاراتی، در مقاله‌ای با نام «کاوه، کهن‌الگوی ایرانیِ آهنگرِ آسمانی» که در سیزدهمین کنگرۀ بین‌المللی انجمن پژوهشهای روایتهای فولکلوریک (جولای۲۰۰۱، دانشگاه ملبورنِ استرالیا) عرضه کرده‌اند با پیشنهادِ اشتقاقی جدید برای نام کاوه معتقدند که صورتِ کهن‌ترِ این نام در اوستا آمده است (ر.ک: Sarkārāti 2001, abstract). چون نگارنده فقط خلاصۀ این مقاله را دیده است و متأسّفانه به متن کامل آن دسترس ندارد از جزئیّات نظر ایشان بی‌اطّلاع است. خودِ مرحوم دکتر سرکاراتی نیز در نهمین دوره از همین سلسله همایشها که در سال ۱۹۸۹م در بوداپستِ مجارستان برگزار شده است با موضوعِ «کاوه، آهنگر آسمانی در سنّت ایرانی» سخنرانی کرده‌اند (ر.ک: «سال‌شمار و کتاب‌شناسی استاد دکتر بهمن سرکاراتی»، آفتابی در میان سایه‌ای، به کوشش دکتر علی‌رضا مظفّری و دکتر سجّاد آیدنلو، تهران، قطره ۱۳۸۷، ص۱۹) که نگارنده از متن و محتوای این سخنرانی هم آگاهی ندارد و نمی‌داند که آیا آن استادِ فقید نظری دربارۀ ریشه و معنای نام «کاوه» و سابقۀ آن در اوستا مطرح کرده‌اند یا خیر؟
  3. معنای لغویِ نام پسر کیقباد «دارندۀ نیکی/ اموال» است. ر.ک: مولایی ۱۳۹۲، ص۲۹۱.
  4. برای آگاهی بیشتر دربارۀ ریشۀ Kāu* به معنای «زدن و بریدن»، ر.ک: Pokorny, Julius, Indogermanisches Etymologisches Wörterbuch, Wien, 1959, vol.2, pp.535-536.
  5. علاقه‌مندانِ شاهنامه توجّه دارند که در زمان و زبان فردوسی نام «کاوه» و اسامی و کلماتِ مشابهِ مختوم به (هِ) به‌اصطلاح ناملفوظ (مثلاً: انوشَه، تهمینَه، جامَه، چشمَه، خانَه، زوارَه، شیدَه، گرازَه، نامَه و...) با فتحۀ پایانی تلفّظ می‌شده است نه چنان‌که امروز گفته می‌شود به کسره.
  6. تعدادی از این دست‌نویسها به لطف آقای دکتر علی شاپوران به دست نگارنده رسیده است. از ایشان بسیار سپاسگزارم.
  7. چنان‌که مثلاً می‌گوییم گرگین و گرگسار منسوب به «گرگ» است و باید با (گ) خوانده شود یا صورتهای اوستایی و پهلویِ نام گشتاسپ به ترتیب Vištāspa- و Wištāsp است و چون v پیش از i در بعضی واژه‌ها به g تبدیل می‌شود گشتاسپ را باید با (گ) نوشت نه (ک).
  8. نام کاوه/ گاوه یک بار پیش از فردوسی و بارها پس از او در بعضی متون نثر و دیوانهای شعر فارسی آمده است و مصحّحانِ این آثار مطابق با همان عادتِ ذهنی و رواجِ صورت کاوه (Kāve) در چاپهای شاهنامه و گفتار مردم، آن را کاوه با (ک) خوانده و ضبط کرده‌اند ولی لازم است همچون شاهنامه در دست‌نویسهای بعضی از این آثار نیز به‌دقّت بررسی شود که اگر در رسم‌الخطّ آنها تمایزی بین (ک) و (گ) هست آیا کاوه همه جا و در همۀ این متنها بدون نقطه‌هایی در زیر یا بالای حرف اوّل و با (ک) نوشته شده است یا احتمالاً «گاوه» یعنی «کاوه» با نقطه‌هایی زیر یا روی (ک) هم داریم؟ نگارنده چون به نسخه‌های متونی که نام کاوه را دارند دسترس نداشت نتوانست این کار را انجام بدهد امّا برای کامل شدنِ بحثِ املا و خوانشِ نام کاوه/ گاوه در سنّت ادبی و تاریخیِ ایران، چنین تحقیقی ضروری است.
  9. این ضبط در در متن ترجمۀ بنداری، اصیل است و در نسخۀ مورّخِ ۷۵۴ه.ق این اثر نیز- که به لطف دکتر علی شاپوران در اختیار نگارنده است- به همین صورت (جاوه) کتابت شده است. ر.ک: البنداری؛ الشاهنامه، نسخۀ مورّخ ۷۵۴ ه.ق کتابخانۀ ملّی پاریس، برگِ ۱۰ب.
  10. حدس دیگر این است که شاید در رسم‌الخطِّ دست‌نویسِ شاهنامۀ اساسِ کارِ بنداری که قدیمی‌تر از نسخِ فعلاً شناخته‌شدۀ حماسۀ ملّی ایران بوده است میان (ک) و (گ) با گذاشته شدنِ دو یا سه نقطه در زیر یا روی (ک) تفکیک وجود داشته و چون «کاوه» در آنجا «گاوه» (یعنی کاوه با نقطه¬هایی در زیر یا بالایِ حرف نخست) کتابت شده بوده است او هم از املای آن نسخه پیروی و «گاوه» را به صورت «جاوه» معرّب کرده است. از آنجایی که در ویژگی‌های کتابتیِ قدیمی‌ترین نسخه‌های شاهنامه از سدۀ هفتم تا نهم چنین تفاوتی بین (ک) و (گ) دیده نمی‌شود احتمال مذکور کمی بعید می‌نماید.
  11. نگارنده در محدودۀ بررسی‌های خویش، ضبط «کاوه» را در متونِ کهنِ عربی ندیده است.
  12. برای آگاهی بیشتر دربارۀ این طومار، ر.ک: آیدنلو، سجّاد؛ «معرّفی یک طومار نقّالی کهن به زبان ترکی»، آینۀ میراث، سال پانزدهم، شمارۀ اوّل (پیاپی۶۰)، بهار و تابستان۱۳۹۶، صص۱۲۹- ۱۴۹.
  13. روایتِ گرفتار و زخمی شدن ضحّاک به دست کاوه/ گاوه به جای فریدون، قدیمی است و گویا خاقانی هم به آن توجّه داشته که کاوه/ گاوه را کوبندۀ ضحّاک با پتک دانسته است: کاوه که داند زدن بر سر ضحّاک پتک/ کی شودش پای‌بند کوره و سندان و دم (خاقانی۱۳۷۸، ص۲۶۳).
  14. در طومار هفت‌لشکر کاوه/ گاوه عمودی برای فریدون می‌سازد که به گاوسر بودن آن اشاره نشده (ر.ک: هفت‌لشکر۱۳۹۹، ص۳۱) ولی این گرز یک بار در دست فریدون هنگام پیکار با ضحّاک و دو بار در دست سام «عمود کاویانی» نامیده شده (ر.ک: همان، صص۳۴، ۶۷ و۹۴) که مشابهِ ترکیب «درفش کاویانی» و منسوب به «کاوه» است مگر اینکه به دلیل گاوپیکر بودنِ گرزِ مخصوص فریدون و سام، «کاویانی» را در اینجا «گاویانی» بخوانیم و منسوب به «گاو» یا «گاوه» بدانیم چنان‌که در ادامۀ بحثْ این احتمال دربارۀ «درفش کاویان/ گاویان» هم طرح خواهد شد. در هر حال ترکیب «عمود کاویانی/ گاویانی» برخلاف «درفش کاویانی/ گاویانی» از کاربردهای نادرِ متون داستانی و پهلوانی است. از دیگر نکات جالبِ گرزسازیِ کاوه/ گاوه برای فریدون در سنّت نقّالی و شفاهی- عامیانه این است که در یکی از روایتهای مردمیِ شاهنامه، کاوه/ گاوه دو سال برای ساختن گرز گاوسر زمان می¬گذارد. ر.ک: انجوی شیرازی۱۳۶۹، ج۳، صص۳۵ و۳۶.
  15. در میان عامّۀ مردم این اعتقاد وجود داشت که ضحّاک در غاری در دماوند زنده زندانی است و کاوه/ گاوه نیز نگهبان اوست و کسانی هم آنها را در آنجا دیده‌اند (ر.ک: انجوی شیرازی ۱۳۶۹، ج۳، صص۲۳ و۲۴). در یک روایت شفاهی- عامیانه، کاوه/ گاوه برادرزن ضحّاک است و او را با خنجر می‌کشد. ر.ک: همان، ج۳، ص۴۷.
  16. مسعودی در التنبیه و الاشراف او را اسکاف (= کفشگر) خوانده است. ر.ک: مسعودی ۱۸۹۳، ص۸۶.
  17. برای اطّلاع بیشتر در این باره و دیدنِ اسناد و شواهد، ر.ک: عبداللّهی، منیژه؛ فرهنگنامۀ جانوران در ادب پارسی، تهران، پژوهنده، ۱۳۸۱، ج۲، صص۸۴۶- ۸۵۲؛ قلی‌زاده، خسرو؛ دانشنامۀ اساطیری جانوران و اصطلاحات وابسته، تهران، پارسه، ۱۳۹۲، صص۱۸۹- ۲۲۲.
  18. شاید ریشۀ نام «گودرز» پهلوان برجستۀ شاهنامه نیز با «گاو» ارتباط داشته باشد. ر.ک: منصوری ۱۳۹۶، ص۸۶۷.
  19. نمونۀ دیگرْ کلمۀ «گراز» است که امروز بار معناییِ منفی و دشنام‌آلودی دارد امّا در گذشته این گونه نبوده و در اوستا، متون پهلوی و منابع تاریخی نامِ این جانور در اسامیِ اشخاصِ نیک و بزرگان و یلان دیده می‌شود و حتّی در یادگار زریران پهلوان برگزیده‌ای چون زریر، برادر گشتاسپ، «گراز» خطاب شده است. برای شواهد، ر.ک: قلی‌زاده ۱۳۹۲، صص۲۲۲ و۲۲۳.
  20. سنّتِ نام‌گذاریِ مردان و زنان با اسامیِ جانوران در دورۀ معاصر هم ادامه یافته است و ویژۀ پیشینیان نیست. نامهای: آهو، ارسلان (= شیر)، اسد، اصلان (= شیر)، پرستو، پروانه، ترلان (= نوعی پرندۀ شکاری)، شاهین، طاووس، طوطی، عقاب، غزال، هژبر و هما نمونه‌هایی از آنهاست.
  21. دربارۀ ضبط «کابی» در غررِ اخبارِ ثعالبی این نکته درخورِ توجّه است که یکی از منابع ثعالبی همچون فردوسی، شاهنامۀ ابومنصوری بوده و اینکه او برخلاف فردوسی به جای «کاوه/ گاوه»، «کابی/ گابی» نوشته است دو احتمال را پیش می‌آورد. نخست اینکه شاید در شاهنامۀ ابومنصوری هم املای این نام کابی/ گابی بوده و فردوسی داستان کاوه/ گاوه و ضحّاک و تبعاً صورت «کاوه/ گاوه» را از مأخذِ دیگری جز شاهنامۀ ابومنصوری گرفته است. دوم اینکه ثعالبی در متن عربی خویش از تاریخ طبری و صورتِ رایج‌ترِ «کابی/ گابی» نسبت به «کاوه/ گاوه» در آثار عربی پیروی کرده است. نگارنده فرض دوم را محتمل‌تر می‌داند.
  22. ایشان بعدها دوباره به همان نظر اوّل خویش برگشته و «گشواد» را ضبط اصلیِ فردوسی دانسته‌اند. ر.ک: خالقی‌مطلق۱۳۹۸، ص۴۹.
  23. نگارنده بدونِ اینکه قصد استقصای دقیق در متن التنبیه و الاشراف داشته باشد نمونۀ «کِل‌شاه» (ص۱۹۷) را به جای «گِل‌شاه» دیده است که خودِ مسعودی هم آن را «مَلِک‌الطّین» معنا کرده امّا «جِل‌شاه» ننوشته است. از این روی دربارۀ «کابیِ» مذکور در اثر او نیز نباید به صورتِ یقینی داوری کرد و احتمالِ خوانشِ «گابی» کاملاً منتفی نیست. به‌ویژه که دیدیم مسعودی در کتاب دیگرش مروج‌الذهب نامهای کنگ‌دژ، گردیه و گشتاسپ را هم کنک‌در، کردیه و کشتاسب ضبط کرده است نه کنج‌در، جردیه و جشتاسب.
  24. ناگفته نماند که فردوسی صفت نسبیِ «کاوه/ گاوه» را به گونۀ «کاوکان/ گاوگان» هم استعمال کرده است امّا در شاهنامه ترکیب «درفش کاوگان/ گاوگان» نداریم: سپهدار چون قارنِ کاوگان/ سپه کش چو شیروی و چون آوگان (۱/ ۷۵/ ۶۱۴)
  25. غیر از شاهنامۀ فردوسی و برخی متون که جنس عَلَم کاویان/ گاویان از پیش‌بندِ چرمیِ آهنگریِ کاوه/ گاوه است در بعضی منابع آن را از پوست شیر، بزغاله، خرس و پلنگ هم معرّفی کرده‌اند (ر.ک: صدیقیان ۱۳۷۵، صص۱۸۲ و۱۸۳) ولی نگارنده در مآخذ کهن ندیده است که آن را از چرم گاو بدانند.

  • منابع

- آیدنلو، سجّاد (۱۳۹۴). «سندی دیگر دربارۀ تاریخ ولادت، مهاجرت و فوت بنداری مترجم شاهنامه به عربی»، گزارش میراث، دورۀ دوم، سال نهم، شمارۀ سوم و چهارم (پیاپی ۷۰ و۷۱)، مرداد- آبان، صص۲۲- ۲۵.

- ابن‌اثیر (۱۳۸۵ ه.ق). الکامل فی التاریخ، بیروت، دارالصادر.

- ابن‌بلخی (۱۳۸۵). فارس‌نامه، تصحیح و تحشیۀ گای لیسترانج و رینولد الن نیکلسون، تهران، اساطیر.

- ابن‌خلدون، عبدالرحمان (۱۳۸۳). العبر (تاریخ ابن‌خلدون)، ترجمۀ عبدالمحمّد آیتی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ سوم.

- ابن‌خلدون، عبدالرحمان (۱۴۰۸). دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و مَن عاصرهم مِن ذوی‌الشأن الاکبر، تحقیق: خلیل شحاده، بیروت، دارالفکر، الطبعه الثانیه.

- ابن‌رسته، احمد بن عمر (۱۸۹۲). الاعلاق النفیسه، بیروت، دارالصادر.

- ادّی‌شیر، السیّد (۱۳۸۶). واژه‌های فارسیِ عربی‌شده، ترجمۀ حمید طبیبیان، تهران، امیرکبیر.

- اسدی طوسی، ابونصر (۱۳۱۷). گرشاسپ‌نامه، تصحیح استاد حبیب یغمایی، تهران، بروخیم.

- اصفهانی، حمزﺓ بن حسن (بی‌تا). سنی ملوک‌الارض و الانبیا، بیروت، دار مکتبه الحیاﺓ.

- افشار سیستانی، ایرج (۱۳۸۲). پژوهش در نام شهرهای ایران، تهران، روزنه، چاپ دوم.

- اکبری مفاخر، آرش (۱۳۹۷). «شاه گاوسوار»، در کوی آرشان (بیست گفتار دربارۀ حماسه‌سرایی در ایران باختری)، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار و سخن، صص۲۲۳- ۲۵۶.

- انجو شیرازی، میر جمال‌الدین حسین (۱۳۵۱). فرهنگ جهانگیری، ویراستۀ دکتر رحیم عفیفی، مشهد، دانشگاه مشهد.

- انجوی شیرازی، سیّد ابوالقاسم (۱۳۶۹). فردوسی‌نامه، تهران، علمی، چاپ سوم.

- انوری، حسن (سرپرست) (۱۳۸۷). فرهنگ اعلام سخن، تهران، سخن.

- اوبهی هروی، حافظ سلطانعلی (۱۳۶۵). فرهنگ تحفه‌الاحباب، تصحیح فریدون تقی‌زادۀ طوسی- نصرت‌الزمان ریاضی هروی، مشهد، آستان قدس رضوی.

- اوحدی بلیانی، تقی‌الدین (۱۳۶۴). سرمۀ سلیمانی، تصحیح محمود مدبّری، تهران، مرکز نشر دانشگاهی.

- ایونس، ورونیکا (۱۳۸۱). اساطیر هند، ترجمۀ محمّدحسین باجلان فرّخی، تهران، اساطیر، چاپ دوم.

- بدرالدین ابراهیم (۱۳۸۱). فرهنگنامۀ زفان گویا و جهان پویا، به کوشش دکتر حبیب‌الله طالبی، تهران، پازینه.

- بردسیری کرمانی، میرزا عبدالحسین‌خان (۱۳۸۸). آیینۀ اسکندری، به اهتمام علی‌اصغر حقدار، تهران، چشمه.

- بغدادی، عبدالقادر (۱۳۸۲). لغت شاهنامه، تصحیح کارل. گ. زالمان، ترجمه و توضیح: توفیق ه. سبحانی و علی رواقی، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.

- بکری، عبدالله بن عبدالعزیز (۱۹۹۲). المسالک و الممالک، حقّقه و قدّم له: آدریان فان لیوفن و اندری فیری، بیروت، دارالغرب الاسلامی.

- بلعمی، ابوعلی (۱۳۸۵). تاریخ بلعمی، تصحیح محمّدتقی بهار، به کوشش محمّد پروین گنابادی، تهران، زوّار، چاپ سوم.

- بناکتی، داوود بن محمّد (۱۳۷۸). تاریخ بناکتی، به کوشش دکتر جعفر شعار، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.

- البنداری، قوام‌الدین (۱۴۱۳). الشاهنامه، تصحیح دکتر عبدالوهّاب عزّام، کویت، دار سعادالصباح، الطبعه الثانیه.

- البنداری، قوام‌الدین. الشاهنامه، نسخۀ کتابخانۀ ملّی پاریس (مورّخ ۷۵۴ ه.ق)، شمارۀ Arabe1896.

- بهار، مهرداد (۱۳۸۴). «اساطیر ایرانی در پهنۀ تلفیق فرهنگیِ آریایی- بومی» (گفتگو)، از اسطوره تا تاریخ، تهران، چشمه، چاپ چهارم، صص۳۹۶- ۴۵۵.

- بهداد (۱۳۷۴). کاوه و ضحّاک (استبداد ضحّاک و قیام کاوه) ، بی‌جا، خودِ مولّف.

- بیرونی، ابوریحان (۱۳۸۰). الآثار الباقیه عن القرون الخالیه، تحقیق و تعلیق: پرویز اذکایی، تهران، مرکز میراث مکتوب.

- بیرونی، ابوریحان (۱۳۹۲). آثار باقیه از مردمان گذشته، ترجمه و تعلیق: پرویز سپیتمان (اذکایی)، تهران، نی.

- تبریزی، محمّدحسین بن خلف (۱۳۶۱). برهان قاطع، به اهتمام و حواشی دکتر محمّد معین، تهران، امیرکبیر، چاپ چهارم.

- تتوی، ملّا عبدالرشید (۱۳۸۶). فرهنگ رشیدی، تصحیح اکبر بهداروند، تهران، سیمای دانش.

- ترجمۀ تفسیر طبری (۱۳۹۳). به تصحیح و اهتمام استاد حبیب یغمایی، تهران، دانشگاه تهران، چاپ سوم.

- تسلیمی، علی، علی‌رضا نیکویی و اختیار بخشی (۱۳۸۴). «نگاهی اسطوره‌شناختی به داستان ضحّاک و فریدون بر مبنای تحلیل عناصر ساختاری آن»، مجلّۀ دانشکدۀ ادبیّات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، سال سی و هشتم، شمارۀ سوم (پیاپی۱۵۰)، پاییز، صص۱۵۷- ۱۷۶.

- تصحیح و ترجمۀ سوتکر نسک و ورشت مانسر نسک از دینکرد نهم (۱۳۹۷). دکتر احمد تفضّلی، به کوشش دکتر ژاله آموزگار، ویراستار نازنین خلیلی‌پور، تهران، مرکز دایرۃ المعارف بزرگ اسلامی.

- ثعالبی، ابومنصور (۱۹۰۰). غرر اخبار ملوک‌الفرس و سیرهم، به کوشش ه. زوتنبرگ، پاریس.

- حسن‌دوست، محمّد (۱۳۸۹). فرهنگ تطبیقی- موضوعی زبانها و گویشهای ایرانی نو، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی.

- حسن‌دوست، محمّد (۱۳۹۳). فرهنگ ریشه‌شناختی زبان فارسی، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی.

- خاقانی، افضل‌الدین (۱۳۷۸). دیوان، تصحیح دکتر ضیاءالدین سجّادی، تهران، زوّار، چاپ ششم.

- خالقی‌مطلق، جلال (۱۳۸۸). «درفش کاویان (کاویانی) »، دانشنامۀ زبان و ادب فارسی، به سرپرستی استاد اسماعیل سعادت، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ج۳، صص۱۶۲- ۱۶۵.

- خالقی‌مطلق، جلال (۱۳۸۹). یادداشتهای شاهنامه، با همکاری دکتر محمود امیدسالار و ابوالفضل خطیبی، تهران، مرکز دایرۃ المعارف بزرگ اسلامی.

- خالقی‌مطلق، جلال (۱۳۹۷). «شاهنامۀ طوپقاپوسرای (مورّخ ۷۳۱ ه.ق) »، بخارا، شمارۀ ۱۲۳، فروردین- اردیبهشت، صص۶۰- ۱۰۱.

- خالقی‌مطلق، جلال (۱۳۹۸). واج‌شناسی شاهنامه (پژوهشی در خوانش واژگان شاهنامه)، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار و سخن.

- خطیبی، ابوالفضل (۱۳۹۰). «گرشاسپ یا کرشاسپ، گشواد یا کشواد، گرسیوز یا کرسیوز؟»، جشن‌نامۀ استاد دکتر سلیم نیساری، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، صص۱۵۵- ۱۶۴.

- داعی‌الاسلام، سیّد محمّدعلی (۱۳۶۲). فرهنگ نظام، تهران، دانش.

- دریایی، تورج (۱۳۷۶). «سهم منابع هندواروپایی در شناخت شاهنامه: اهمیّت کاوۀ آهنگر»، ایران‌شناسی، سال نهم، شمارۀ۲، تابستان، صص۲۷۹- ۲۸۴.

- دریایی، تورج (۱۳۸۲). «کاوۀ آهنگر: صنعتگری هندوایرانی؟»، ترجمۀ عسکر بهرامی، معارف، شمارۀ ۵۸، فروردین- تیر، صص۷۴- ۸۴.

- دهخدا، علی‌اکبر (۱۳۷۷). لغت‌نامه، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم از دورۀ جدید.

- ذکرگو، امیرحسین (۱۳۹۴). اسطوره‌شناسی و هنر هند، تهران، فرهنگستان هنر و نشرِ متن.

- رامپوری، غیاث‌الدین (۱۳۶۳). غیاث‌اللغات، به کوشش دکتر منصور ثروت، تهران، امیرکبیر.

- رستگار فسایی، منصور (۱۳۷۹). فرهنگ نامهای شاهنامه، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ دوم.

- رضی، هاشم (۱۳۸۱). دانشنامۀ ایران باستان، تهران، سخن.

- سرکاراتی، بهمن (۱۳۷۸). «پهلوان اژدرکش در اساطیر و حماسۀ ایران»، سایه‌های شکارشده، تهران، قطره، صص۲۳۷- ۲۴۹.

- شاد، محمّد (پادشاه) (۱۳۳۵). فرهنگ آنندراج، تهران، کتابخانۀ خیّام.

- شاهنامۀ نقّالان (طومار مرشد عبّاس زریری اصفهانی) (۱۳۹۶). ویرایش دکتر جلیل دوستخواه، تهران، ققنوس.

- شفیعی‌کدکنی، محمّدرضا (۱۳۸۹). «بنداری اصفهانی، مترجم شاهنامه: نویافته‌هایی از احوال و آثار او»، پژوهشهای ایران‌شناسی (آفرین‌نامه)، به خواستاری: دکتر محمّدرضا شفیعی‌کدکنی و ایرج افشار، به کوشش: نادر مطلبّی کاشانی، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ج۲۰، صص۹۸- ۱۰۳.

- شهیدی مازندرانی، حسین (۱۳۷۷). فرهنگ شاهنامه (نام کسان و جایها)، تهران، بلخ.

- صدیقیان، مهین‌دخت (۱۳۷۵). فرهنگ اساطیری- حماسی ایران، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ج۱.

- صفا، ذبیح‌الله (۱۳۶۳). حماسه‌سرایی در ایران، تهران، امیرکبیر، چاپ چهارم.

- طبری، محمّد بن جریر (۱۳۸۷ ه.ق). تاریخ‌الامم و الملوک (تاریخ‌الطبری)، تصحیح محمّد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، روائع التراث العربی، الطبعه الثانیه.

- طومار نقّالی شاهنامه (۱۳۹۱). تصحیح سجّاد آیدنلو، تهران، به‌نگار.

- عطّار نیشابوری، فریدالدین (۱۳۸۶). دیوان، به اهتمام و تصحیح محمّدتقی تفضّلی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ دوازدهم.

- عطّار نیشابوری، فریدالدین (۱۳۹۲). دیوان (متن انتقادی بر اساس نسخه‌های خطّی کهن)، به سعی و تصحیحِ مهدی مداینی و مهران افشاری با همکاری و نظارت علی‌رضا امامی، تهران، چرخ.

- فخری اصفهانی، شمس (۱۳۳۷). واژه‌نامۀ فارسیِ بخش چهارم معیار جمالی، ویراستۀ دکتر صادق کیا، تهران، دانشگاه تهران.

- فردوسی، ابوالقاسم (۱۳۵۰). شاهنامه (چاپ عکسی از روی نسخۀ خطّی بایسنغری)، تهران، شورای جشنهای شاهنشاهی.

- فردوسی، ابوالقاسم (۱۳۶۹). شاهنامه (چاپ عکسی از روی نسخۀ کتابخانۀ ملّی فلورانس مورّخ ۶۱۴ ه.ق)، تهران، بنیاد دایرۃ المعارف اسلامی و دانشگاه تهران.

- فردوسی، ابوالقاسم (۱۳۷۹). شاهنامه همراه با خمسۀ نظامی (نسخۀ سعدلو)، با مقدّمۀ دکتر فتح‌الله مجتبایی، تهران، مرکز دایرۃ المعارف بزرگ اسلامی.

- فردوسی، ابوالقاسم (۱۳۸۴). شاهنامه (چاپ عکسی از روی نسخۀ خطّی کتابخانۀ بریتانیا به شمارۀ Add,21,103 مشهور به شاهنامۀ لندن)، نسخه‌برگردانان: ایرج افشار و محمود امیدسالار، تهران، طلایه.

- فردوسی، ابوالقاسم (۱۳۸۹). شاهنامه (نسخه‌برگردان از روی نسخۀ کتابت اواخر سدۀ هفتم و اوایل سدۀ هشتم هجری قمری، کتابخانۀ شرقی وابسته به دانشگاه سن‌ژوزف بیروت، شمارۀ NC.43)، به کوشش ایرج افشار، محمود امیدسالار، نادر مطلّبی کاشانی، تهران، طلایه.

- فردوسی، ابوالقاسم (۱۳۹۳). شاهنامه، پیرایش دکتر جلال خالقی‌مطلق، تهران، سخن.

- فردوسی، ابوالقاسم؛ شاهنامه، نسخۀ کاما (ظاهراً قرن ۸ ه.ق).

- فردوسی، ابوالقاسم؛ شاهنامه، نسخۀ لنینگراد (مورّخ ۷۳۳ ه.ق)، شمارۀ Dorn 329.

- فردوسی، ابوالقاسم؛ شاهنامه، نسخۀ توپقاپوسرای (مورّخ ۷۷۲ ه.ق)، شمارۀ H.1511.

- فردوسی، ابوالقاسم؛ شاهنامه، نسخۀ قاهره (مورّخ ۷۹۶ ه.ق)، دارالکتب المصریه، قسم التصویر ۱۹۶۱.

- فردوسی، ابوالقاسم؛ شاهنامه، نسخۀ آرشیو ملّی دهلی (مورّخ ۸۳۱ ه.ق)، شمارۀ ۱۹۷۲.

- فردوسی، ابوالقاسم؛ شاهنامه، نسخۀ کتابخانۀ نورعثمانیه (مورّخ ۸۳۴ ه.ق)، شمارۀ N.O 2880.

- فردوسی، ابوالقاسم؛ شاهنامه، نسخۀ لیدن (مورّخ ۸۴۰ ه.ق)، شمارۀ Or.Nr.494.

- فردوسی، ابوالقاسم؛ شاهنامه، نسخۀ لندن (مورّخ ۸۴۱ ه.ق)، شمارۀ Or.1403.

- فردوسی، ابوالقاسم؛ شاهنامه، نسخۀ کتابخانۀ ملّی پاریس (مورّخ ۸۴۴ ه.ق)، شمارۀ Supple.Pers.493.

- فردوسی، ابوالقاسم؛ شاهنامه، نسخۀ کتابخانۀ ملّی پاریس (مورّخ ۸۴۸ ه.ق)، شمارۀ Supple. Pers.494.

- فردوسی، ابوالقاسم؛ شاهنامه، نسخۀ واتیکان (مورّخ ۸۴۸ ه.ق)، شمارۀ Ms. Pers. 118.

- فردوسی، ابوالقاسم؛ شاهنامه، نسخۀ کتابخانۀ ایاصوفیه (مورّخ ۸۵۷ ه.ق)، شمارۀ ۳۸۶۱/۱.

- فردوسی، ابوالقاسم؛ شاهنامه، نسخۀ برلین (مورّخ ۸۹۴ ه.ق)، شمارۀ Ms.Or. 24235.

- فرنبغ‌دادگی (۱۳۶۹).بندهش، گزارنده دکتر مهرداد بهار، تهران، توس.

- فرهنگ مدرسۀ سپهسالار (منسوب به قطران) (۱۳۸۰). تصحیح دکتر علی‌اشرف صادقی، تهران، سخن.

- قاآنی (۱۳۶۶). دیوان، تصحیح دکتر محمّدجعفر محجوب، تهران، امیرکبیر.

- قریب، بدرالزمان (۱۳۷۴). فرهنگ سغدی، تهران، فرهنگان.

- قطران تبریزی (۱۳۶۲). دیوان (از روی نسخۀ تصحیح‌شدۀ محمّد نخجوانی)، تهران، ققنوس.

- قلی‌زاده، خسرو (۱۳۹۲). دانشنامۀ اساطیری جانوران و اصطلاحات وابسته، تهران، پارسه.

- قوام فاروقی، ابراهیم (۱۳۸۶). شرف‌نامۀ مَنیَری، تصحیح و تعلیقات دکتر حکیمه دبیران، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.

- کاشانی، محمّدقاسم (۱۳۴۱). مجمع‌الفرس، به کوشش محمّد دبیرسیاقی، تهران، کتابفروشی علمی.

- کریستن‌سن، آرتور (۱۳۸۲). مزداپرستی در ایران قدیم، ترجمۀ دکتر ذبیح‌الله صفا، تهران، هیرمند، چاپ پنجم (دوم برای ناشر).

- کریستن‌سن، آرتور (۱۳۸۴). کاوۀ آهنگر و درفش کاویانی، ترجمۀ منیژه احدزادگان آهنی، تهران، طهوری.

- کزّازی، میر جلال‌الدین (۱۳۹۴).نامۀ باستان، تهران، سمت، ج۱، ویراست دوم، چاپ هفتم.

- کشمیری، میرزا محمّد (مجرم) (۱۳۹۹). معیار لغات قویم، تصحیح دکتر مرتضی چرمگی عمرانی، تهران، سخن.

- کلیّات شاهنامۀ حکیم ابوالقاسم فردوسی (۱۳۳۹). تبریز، کتابفروشی فردوسی.

- کهریزی، خلیل (۱۳۹۹). «انگاره‌ای دیگر دربارۀ کاوۀ آهنگر»، جستارهای تاریخی، سال یازدهم، شمارۀ دوم، پاییز و زمستان، صص۱- ۱۵.

- گردیزی، ابوسعید (۱۳۸۴). زین‌الاخبار، به اهتمام دکتر رحیم رضازادۀ ملک، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.

- ماسه، هانری (۱۳۵۷). معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی روشن‌ضمیر، تبریز، موسّسۀ تاریخ و فرهنگ ایران.

- مایل هروی، نجیب (۱۳۸۰).تاریخ نسخه‌پردازی و تصحیح انتقادی نسخه‌های خطّی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

- متینی، جلال (۱۳۸۶). «رسم‌الخطّ نسخه‌های خطّی فارسی»، به یاد محمّد قزوینی، به کوشش ایرج افشار، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، صص۲۵۸- ۲۷۳.

- مجمل‌التواریخ و القصص (۱۳۹۹). تصحیح و تحقیق دکتر اکبر نحوی، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار و سخن.

- مستوفی، حمدالله (۱۳۷۷). ظفرنامه به انضمام شاهنامه (چاپ عکسی از روی نسخۀ خطّی مورّخ ۸۰۷ هجری در کتابخانۀ بریتانیا Or.2833)، تهران و وین، مرکز نشر دانشگاهی و آکادمی علوم اتریش.

- مسعودی، ابوالحسن (۱۸۹۳). التنبیه و الاشراف، لیدن، بریل.

- مسعودی، ابوالحسن (۱۴۰۹). مروج‌الذهب و معادن‌الجواهر، تحقیق: اسعد داغر، قم، دارالهجره، الطبعه الثانیه.

- مسکویه الرازی، ابوعلی (۱۳۶۶). تجارب‌الامم، حقّقه و قدّم له الدکتور ابوالقاسم امامی، طهران، دار سروش.

- مشکین‌نامه (طومار نقّالی) (۱۳۷۹). به اهتمام مرشد ولی‌الله ترابی و داوود فتحعلی‌بیگی، تهران، نمایش.

- معین، محمّد (۱۳۷۱). فرهنگ فارسی، تهران، امیرکبیر، چاپ هشتم.

- مقدسی، مطهّر بن طاهر (بی‌تا). البدء و التاریخ، مکتبه الثقافه الدینیّه.

- مقیم تویسرکانی، محمّد (۱۳۶۲). فرهنگ جعفری، تصحیح دکتر سعید حمیدیان، تهران، مرکز نشر دانشگاهی.

- من و رستم و گرز و افراسیاب (نقّالی ده داستان از شاهنامه) (۱۳۹۰). به کوشش سیّد حسین میرکاظمی، گرگان، آژینه.

- منصوری، یدالله (۱۳۹۶).فرهنگ زبان پهلوی، تهران، دانشگاه شهید بهشتی، ج۲.

- منهاج سراج، عثمان (۱۳۸۹).طبقات ناصری، تصحیح عبدالحیّ حبیبی، تهران، اساطیر.

- مولایی، چنگیز (۱۳۹۲).بررسی فروردین‌یشت، تبریز، دانشگاه تبریز، چاپ دوم.

- مولایی، چنگیز (۱۳۹۹).فرهنگ زبان فارسی باستان، تهران، آوای خاور.

- نرم‌افزار تاریخ ایران اسلامی (متنِ ۲۷۶ کتاب)، قم، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.

- نرم‌افزار جغرافیای جهان اسلام ۲ (متنِ ۴۱۴ کتاب)، قم، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.

- نرم‌افزار دُرج ۴ (بزرگترین کتابخانۀ الکترونیک شعر و ادب فارسی، ۲۳۶ اثر نظم و نثر ادبی) (۱۳۹۰). تهران، موسّسۀ فرهنگی مهر ارقام ایرانیان.

- نرم‌افزار نورالسیره ۲ (جامع منابع تاریخ اسلام/ متنِ ۸۳ کتاب). قم، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی نور.

- نفیسی (ناظم‌الاطبّا)، علی اکبر (۱۳۵۵). فرهنگ نفیسی، تهران، خیّام.

- ولف، فریتس (۱۳۷۷). فرهنگ شاهنامه، تهران، اساطیر.

- هدایت، رضا قلی‌خان (۱۳۹۷). انجمن‌آرای ناصری، تصحیح دکتر بهمن افشانی آقاجری، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.

- هفت‌لشکر (طومار جامع نقّالان) (۱۳۹۹). تصحیح مهران افشاری و مهدی مداینی، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار و سخن.

- همدانی، رشیدالدین فضل‌الله (۱۳۹۲).جامع‌التواریخ، تصحیح و تحشیۀ محمّد روشن، تهران، مرکز پژوهشی میراث مکتوب.

- یاقوت حموی (۱۹۶۵).معجم‌البلدان، تهران، کتابخانۀ اسدی.

- یسنا (۱۳۸۰). تفسیر و تألیف استاد ابراهیم پورداوود، تهران، اساطیر.

.Coleman, J.A (2007). The Dictionary of Mythology, London, Arcturs

.Jones, Alison (1995). Larousse Dictionary of World Folklore, New York. Larousse plc

Sarkārāti, Âbāndokht (2001). ((Kāve, the Iranian Archetype of the Celestial Smith)), 13 Congress of the International Society for Folk Narrative Research (16- 21 July 2001. The University of Melbourne, Austalia) (Presentation Abstracts)

این مقاله پیش‌تر با مشخصات زیر منتشر شده‌است:
آیدنلو، سجاد، ۱۴۰۰، «کاوه یا گاوه؟»، بخارا، س۲۶، ش۱۴۶، ص۲۶-۵۴.

دربارۀ نویسنده و فهرست نوشته‌های دیگر وی در پارسی‌شناسی

دیگر یادداشت‌های همکاران پارسی‌شناسی


صفحۀ مرتبط

دربارۀ اصالت تلفظ کاوه/ ابوالفضل خطیبی