یادداشت: ابی تیغ تو تاج روشن مباد!

از پارسی‌شناسی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

۱۶ مهر ۱۴۰۰

اَبی تیغ تو تاجْ روشن مباد! (شرحی بر دو بیت از داستان عَرْض کردنِ کَیخسرو)

ابوالفضل خطیبی ـ داود خزایی


در شاهنامه در «گفتار اندر عَرْض کردنِ کَیخسرو لشکر را»، در جایی از داستان، کیخسرو از انتقام گرفتن از برخی پهلوانان تورانی سخن می‌گوید و یا مأموریتی را بازگو می‌کند و از پهلوانان ایرانی حاضر در انجمن می‌پرسد: چه کسی حاضر است مأموریت را انجام دهد؟ چگونگی واگذاری و پذیرش این مأموریت‌ها چنین است: کیخسرو از یک پهلوانِ تورانی نام می‌برد یا مأموریتی را بازگو می‌کند و سپس می‌گوید: کسی که او را بکشد یا مأموریت را به انجام برساند، هدایایی را بدو می‌بخشم. پهلوانی نامزد می‌شود و سپس هدایا را می‌گیرد و پس از ستایشِ پادشاه بر جای خود می‌نشیند. از آن میان گیو برای دو مأموریت خود را نامزد می‌کند. یکی کشتنِ تژاو و دیگری به آتش کشیدن کاس‌رود. پس از آنکه مأموریت دوم را می‌پذیرد، دو بیت زیر آمده است:

همه خواسته گیو را داد شاه

بدو گفت ﮐ"ای نامدارِ سپاه!

ابی تیغِ تو، تاجْ روشن مباد!

چُنین باد و بی بُت بَرَهمَن مباد!" ۱

خالقی مطلق در شرح این دو بیت نوشته است:

[در مصراع دوم] چنین سخنی را قاعدتاً باید گیو به کیخسرو بگوید. در اینجا تیغ که نماد پهلوان است به بت و تاج که نماد پادشاهی است به برهمن مانند شده است و از این‌رو تشبیه ناساز می‌نماید ۲.

خالقی روشن نکرده است که گویندۀ مصرع دومِ بیتِ ۲۲۴ (از: «ای نامدار سپاه ...») و بیتِ ۲۲۵ را مشخصاً کیخسرو می‌داند یا گیو؛ اما از سخن او چنین برداشت می‌توان کرد که گوینده کیخسرو است. از نشانه‌گذاریِ بیت‌ها هم پیداست که تمایزی هم بین گویندۀ مصرع دومِ بیت ۲۲۴ و بیت ۲۲۵ نگذاشته است.

کزازی بی آنکه دربارۀ گوینده/ گویندگانِ دو بیت سخنی بگوید، در شرح بیت‌ها چنین آورده است:

تاجِ روشن را «تاجْ روشن» نیز می‌توان خواند. در پندارشناسی سخن پارسی، بت نمادْگونه‌ای است از دلدار و برهمن از دلشده. در بیت، تیغ گیو بت پنداشته شده است و تاج روشن کیخسرو برهمن؛ برهمن، بی بت، تاب و شکیبِ زیستن نمی‌تواند داشت ۳.

سرانجام محمود عالی‌پور و حسین آقاحسینی در جستاری مستقل دربارۀ دو بیت به‌تفصیل به بحث پرداخته‌اند. این دو پژوهنده بر خلاف شارحان دیگر، دو بیت را خطاب کیخسرو به گیو نمی‌دانند، بلکه بر اساس محور عمودی ابیات، بر این نکته تأکید دارند که مانند موارد مشابه در بیت‌های پیشین، در اینجا نوبت گیو است که پس از پذیرفتن مأموریت و گرفتن هدایا، سخنان ستایش‌آمیزی خطاب به کیخسرو بیان کند ۴. به بیان دیگر، این دو بیت، سومین و آخرین مرحله از سه مرحله‌ای است که در محورِ عمودی، در مناسبات میان شاه و پهلوان روی می‌دهد: ۱- شاه هدایایی در نظر می‌گیرد برای اهدا به پهلوانی که قرار است مأموریتی را انجام دهد؛ ٢- شاه مأموریتی را که بیشتر کشتن یا به اسارت درآوردن پهلوانِ دشمن است، معیّن می‌کند؛ ۳- پهلوانی خود را نامزد می‌کند و پس از گرفتنِ هدایا، شاه را می‌ستاید و سر جای خود می‌نشیند. این دو پژوهنده، مراد از «نامدار سپاه» را کیخسرو می‌دانند نه گیو ۵ و بر خلاف شارحانِ دیگر بر آن‌اند که تیغ و تاج نه متعلّق به گیو و کیخسرو یا نمادی برای آن دو، بلکه از ملزومات و متعلّقاتِ پادشاهی است که در مصراع بعد با تمثیلی بیان شده است ۶.

خلاصۀ شرح دو پژوهنده از ابیات چنین است:

زمانی که گیو آتش زدن کوه هیزم را در کاسه‌رود می‌پذیرد، کیخسرو همۀ آن خواسته‌ها و گنج‌ها را به گیو می‌دهد. سپس گیو، شاه را ستایش می‌کند و می‌گوید که ای مهتر سپاه! تاجِ تابناک و درخشانِ تو بدون تیغت نباشد و پیوسته این دو ملازم و همراه یکدیگر باشند؛ همان گونه که بت و برهمن همواره با هم هستند و جدایی آن دو از یکدیگر غیرممکن است، یعنی ملزومات و متعلّقات پادشاهی تو که باعث شکوه و پایداری سلطنت توست، همواره در کنار یکدیگر، پاینده و بدون نقص باشد۷.

اما چنین می‌نماید به دلایلِ زیر، نه شرح این دو پژوهنده مناسبِ بیت‌هاست و نه اینکه هیچ‌یک از استدلال‌ها و شواهد آنان گرهِ بیت‌ها را می‌گشاید:

۱. پژوهندگان با ذکرِ شواهدی به‌تفصیل در این باره بحث کرده‌اند که مراد از نامدار، پادشاه است، ولی توجّه نکرده‌اند که این نکته در زمرۀ بدیهیات است و نه نیازی به شواهد و قرائن هست و نه به استدلال. در این مورد، مشکل اینجاست که در مورد شاه، «نامدار سپاه» به کار نرفته، بلکه این پهلوان (چون گیو) است که به نامدارِ سپاه ملقّب شده است. پژوهندگان هیچ شاهدی به دست نداده‌اند که در شاهنامه «نامدارِ سپاه» در مورد پادشاه به کار رفته باشد و ما نیز هیچ شاهدی از این کاربرد نیافتیم. در شاهنامه در دو بیت دیگر این ترکیب دیده می‌شود که در هردو، مراد از «نامدارِ سپاه» پهلوان است: در یک جا برای رستم به کار رفته است از زبان سپهدار کاول، آنگاه که در چاه شغاد افتاده بود:

بدو گفت كاي نامدارِ سپاه

چه بودت بدين دشت نخچيرگاه؟ ۸

و دیگری زریر که در خطاب پسرش بستور دیده می‌شود:

ز آزادگان هرک ديدی به راه

بپرسيدی از نامدارِ سپاه ۹

گذشته از این، توصیفِ «نامدار سپاه» برای کیخسرو، پایین‌تر از مقام بلندِ پادشاهی اوست. این نظر را دست‌نویس دارالکتب قاهره (مورخ ۷۴۱ق، با نشان ق) تأیید می‌کند که به‌جای نامدار، پهلوان دارد. وجود پهلوان در این نسخه، نمایانگر این است که دستِ کم از نگاه این کاتب، مراد از نامدار همان گیو است نه شاه‌کیخسرو.

٢. در محور عمودی بیت‌ها پس از مرحلۀ سوم یعنی ستایش پهلوان از سوی پادشاه، مرحلۀ چهارمی هم هست که بنا بر آن، پادشاه در برابر ستایشی که پهلوان از او کرده، پهلوان را می‌ستاید و این مرحله که نتیجه‌گیری دو پژوهندۀ را فرو‌می‌ریزد، از زنجیرۀ استدلال‌ها و شواهد پژوهندگانِ ما آشکارا حذف شده است. توضیح بیشتر دربارۀ این مرحله، این است که در مورد پهلوانانی چون بیژن و گیو که چند مأموریت را پذیرفته‌اند، چنین نیست که در پایان هر مرحله از این مأموریت‌ها هم شاه پهلوان را بستاید و هم پهلوان شاه را و ضرورتی هم برای ستایشِ چندبارۀ پهلوان از سوی شاه نبوده است. بلکه در پایانِ پذیرشِ آخرین مأموریت است که شاه نیز زبان به ستایش پهلوان می‌گشاید ۱۰.

۳. درست است که تیغ و تاج از ملزومات و متعلّقات پادشاهی است، ولی این گونه ستایشِ پادشاه که بدون یکی از ملزومات، دیگری نباشد، مثلاً بدون تخت، تاج یا بدون نگین، تیغ نباشد، ستایشِ مناسبی در حقِ پادشاه نیست و معنی درستی هم ندارد و شایسته بود پژوهندگان شواهدی از این نوع کاربرد در شاهنامه به دست می‌دادند. ستایش معمولِ پادشاه همراه با ملزومات و متعلقات پادشاهی این است که تیغ و تاج و تخت و نگین شاهی بدون پادشاه مباد! مثالِ آن همین بیتی است که گیو پس از پذیرفتنِ نخستین مأموریت و گرفتن هدایا، در حقِ کیخسرو می‌گوید:

همی‌خواند بر شهريار آفرين

كه بی تو مبادا كلاه و نگين! (ب ۲۱۲)

با توجّه به نکات بالا اکنون می‌کوشیم معنای مناسبی از دو بیت موردِ بحث به دست دهیم. دو خوانش محتمل است:

۱. گیو پس از پذیرش نخستین مأموریت، کیخسرو را می‌ستاید و در اینجا در مرحلۀ پایانیِ دومین و آخرین مأموریت، بعید است که کیخسرو سخنی در ستایش پهلوانِ محبوب خود – که زندگی و تاج و تختش را مدیون دلاوری‌های اوست- نگفته باشد، در حالی که پیش‌تر پسرش بیژن را در سومین و آخرین مأموریتِ او نیک ستوده بوده است (همان جانِ پاکِ تو بی‌تن مباد ! ۱۱). بر این اساس دو بیت را چنین می‌توان معنی کرد: کیخسرو، هدایای ویژه‌ای برای پاداشِ کشتن تژاو به گیو می‌دهد و بدو می‌گوید: ای پهلوانِ نامدار بزرگ! بدون شمشیرِ تو، تاج شاهی فروزان مباد! چنین باد که تیغِ برّان تو تاج شاهی را فروزان نگه دارد و از آن سو، شاه نیز چون بتی است که بدون او، برهمنِ ستایشگر و حافظِ او نیز بهتر است نباشد!

در اینجا، چیزهایی که بین آنها پیوندِ محکمی برقرار است بینِ یکی از ملزومات پادشاهی مثلِ شمشیرِ شاهی با ملزومات دیگری چون تاجِ شاهی نیست، بلکه بینِ شمشیرِ پهلوان از یک سو و تاج شاهی از سوی دیگر است. به بیان دیگر آنچه در مناسبات میان شاه و پهلوان در حماسۀ ملی و نیز تاریخ باستانی ایران اهمیت دارد، این است که از یکسو پهلوان با رزم‌آوری و هدایتِ لشکریان کشور حافظِ نهاد پادشاهی است و کشور را در برابر دشمنان خارجی و داخلی حفظ می‌کند و از سوی دیگر حمایتِ پادشاه از پهلوان سبب می‌شود تا پایگاهِ اجتماعی او و خاندانش در کشور تثبیت گردد. اما در این خوانش، در مصراع دوم شاید این سخن پادشاه چندان مناسب نباشد که شاه خطاب به پهلوانش بگوید: پهلوانی چون تو بدون وجودِ شاهی چون من، بهتر است نباشد. اما چنانکه این نکتۀ مهم را در نظر داشته باشیم که در یک مصراع، شاه از لزوم وجود پهلوان برای حفظ نهاد پادشاهی سخن می‌گوید و در مصراع دیگر از لزوم وجود پادشاه برای بقای پهلوان و نهاد پهلوانی، این اِشکال رنگ می‌بازد؛ به هر روی، کیخسرو با تشبیه شاه به بتی که شایسته است پهلوان او را بستاید، می‌خواهد جایگاه قدسی خود و نیز لزومِ فرمانبرداری پهلوان را نیز یادآور شود.

٢. برداشت دیگر این است که گویندۀ مصراع دومِ بیتِ یکم و مصراعِ یکمِ بیتِ دوم، کیخسرو و مصراعِ دوم بیتِ دوم گیو باشد. نخست کیخسرو خطاب به گیو می‌گوید بدون پهلوان نهاد پادشاهی مباد، سپس گیو خطاب به پادشاه می‌گوید: شاه هم چون بتی است شایستۀ پرستشِ پهلوان که بدون او، پهلوان (برهمن)، دیگر چه کسی را ستایش کند و شمشیر برّان او، تاجِ چه کسی را فروزان نگه دارد؟!

در شاهنامه نمونه‌های دیگری هم هست که در محورِ عرضی، فاعلِ مصراعِ یکم بیتی یک شخص و فاعلِ مصراع دوم – برخلاف ساختارِ ظاهری جمله- شخص دیگری است، بی آنکه به نام فاعل تصریح شده باشد. در اوایل داستان رستم و سهراب، رستم در برابر دعوت پادشاهِ سمنگان:

سزا دید رفتن سوی کاخ او

به‌خوبی بیاراست مهمانِ او ۱۲

فاعلِ مصراعِ یکم رستم است و فاعلِ مصراعِ دوم، بنا بر منطق روایت و برخلاف ساختارِ جمله در بیت، پادشاه سمنگان.

بنابر یک خوانش، در بیت زیر نیز فاعلِ مصراعِ یکم سهراب است و فاعل مصراع دوم گردآفرید که خود کلاهخود را از سرش برمی‌دارد، نه سهراب:

چو آمد خروشان به تنگ اندرش

بپیچید و برداشت خود از سرش ۱۳

به هر روی، از بینِ دو برداشت بالا در موردِ دو بیتِ موردِ بحث در این یادداشت، برداشت یکم محتمل‌تر است.


  • پی‌نوشت‌ها و منابع

۱. فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، مرکز دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۶: ۳/ ۱۶/ ۲۲۴ـ۲۲۵؛ نیز نک: همان (دوجلدی)، انتشارات سخن، ۱۳۹۳: ۱/ ۲۲۴ـ۲۲۵.

۲. خالقی مطلق، جلال، یادداشت‌های شاهنامه، ۳ جلد (همراهِ شاهنامه، جلدهای ۹، ۱۰، ۱۱)، تهران، مرکز دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۹: ۳/ ۵.

۳. کزازی، میرجلال‌الدین، نامۀ باستان: ویرایش و گزارش شاهنامۀ فردوسی، تهران، سمت، ۱۳۹۰: ۴/ ۲۷۱.

۴. برای این نکته و نیز شرح شارحان دیگر، نک: عالی‌پور، محمود و حسین آقاحسینی، ۱۳۹۴، «نگاهی تازه به بیت‌هایی از شاهنامۀ فردوسی». پژوهشنامۀ ادب حماسی (فرهنگ و ادب سابق). ۱۱ (۲۰): ۹۳ـ۹۴.

۵. همان: ۹۵.

۶. همان، ۱۰۲.

۷. همان، ۱۰۱.

۸. فردوسی، همان: ۵/ ۴۵۳/ ۱۷۶.

۹. همان: ۵/ ۱۳۸/ ۶۷۱.

۱۰. برای ستایش بیژن با توصیفِ «نامدارِ سُتُرگ»، نک: همان: ب ۲۰۱ـ۲۰۲؛ در مورد گرگین، ستایشی از جانب شاه در کار نیست.

۱۱. همان: ۳/ ۱۵/ ۲۱.

۱۲. همان: ۲/ ۱۲۱/ ۴۶.

۱۳. همان: ۲/ ۱۳۴/ ۲۰۵.


دربارۀ ابوالفضل خطیبی و دیگر نوشته‌های وی در پارسی‌شناسی

دربارۀ داود خزایی و دیگر نوشته‌های وی در پارسی‌شناسی

دیگر یادداشت‌های همکاران پارسی‌شناسی