یادداشت: جمع اژدها

از پارسی‌شناسی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

جمع اژدها

یکی از پرسش‌های متداول و «چالشی» از اهالی ادبیات و زبان‌شناسان معمولاً این است که «جمعِ ”اژدها“ چیست؟!» پاسخ ساده است: اژدهاها و اژدهایان. در فارسی امروز هر اسم شمارایی/قابل‌شمارشی را می‌توان با ـ ها جمع بست و تقریباً هر اسم مفردی را که بر جانداری دلالت کند، علاوه بر ـ ها با ـان نیز می‌توان به جمع تبدیل کرد. هر دو صورت اژدهاها و اژدهایان در متون معتبر معاصر به کار رفته‌اند. نگارنده نمونه‌هایی از کاربرد اژدهاها را یادداشت کرده و در زیر برای اطمینان خاطر پرسندگان عرضه می‌دارد. از این پس می‌توان چالش‌طلبان را با استناد به نمونه‌های زیر ـ و موارد مشابه ـ پاسخ داد:

ـ ... داستان‌های مربوط به قهرمانان جهان ایزدی که با اژدهاهای ترسناک نبرد می‌کنند ... (آموزگار و تفضلی در ترجمۀ کتاب هینلز، ۱۳۸۹: ۱۲).

ـ در پسین روزهای سال ... نیروهای اهریمن به صورت ... اژدهاهای بزرگ ... پدیدار می‌شوند (فره‌وشی، ۱۳۸۳: ۴۹).

ـ در ایران اژدهاهای دیگری هم داریم ... (حصوری، ۱۳۷۸: ۱۴؛ نیز نک. همان: ۲۴، ۲۷ و پشت جلد).

ـ از این گونه اژدهاها در اوستا زیاد می‌بینیم (بهار، ۱۳۸۷: ۳۷۵).

شاهد اخیر از گفت‌وگوی بهار با شماری از پژوهشگران نقل شد. وی در نوشتار صورت اژدهایان را نیز به کار برده‌است:

ـ ... اژدهایان تاریکی که دفعشان دشوار است... (همان: ۲۱۳).

آنچه تا اینجا گفتیم بیشتر ناظر به جمع اژدها در فارسی امروز بود. اما آیا در گذشتۀ زبان فارسی نیز این واژه به صورت جمع به کار می‌رفته‌است یا خیر؟ نگارنده عجالتاً شاهدی دال بر جمع بستن این واژه در متون قدیم سراغ ندارد. به نظر می‌رسد جمع بسته نشدن این واژه در متون کهن در وهلۀ نخست معلول علتی غیرزبانی باشد بدین معنا که چون در آثار کهن ما ـ باز تا آنجا که نگارنده سراغ دارد ـ در هیچ داستانی هم‌زمان شاهد حضور بیش از یک اژدها نیستیم، جمع بستن این واژه لزومی نیافته‌است.

اما در اینجا توضیح مختصری در باب ریشه و گونه‌های این واژه بی‌وجه نمی‌نماید. واژۀ فارسی اژدها از واژۀ پهلوی اشکانیِ اَژذَهاگ ažδahāg (نک. بویس ، 1977: 10؛ دورکین ـ مایسترارنست ، 2004: 36) و واژۀ پهلوی اشکانی خود از صورت اوستاییِ اَژی دَهاکَه aži dahāka- گرفته شده‌است (نک. بارتلمه ، 1904: ستون 266، ذیل ažay-). جزء نخستِ واژۀ اوستایی به معنی «مار» است و جزء دوم، که اشتقاقش دقیقاً روشن نیست، نام پادشاهی اهریمنی است که در متون فارسی بیشتر به‌صورت معرّب ضحاک شناخته می‌شود (نک. حسن‌دوست، 1393: 1/ 186-189). هرچه هست های پایانی اژدها هیچ ارتباطی به نشانۀ جمع ـ ها ندارد. در زبان فارسی و دیگر زبان‌ها و گویش‌های ایرانی گاه واج «ر» در برخی واژه‌ها ظاهر می‌شود بی‌آنکه توجیهی ریشه‌شناختی داشته باشد. از این واژه‌ها می‌توان به این دو مورد مشهورتر اشاره کرد: پاس > پارس و چتکه > چرتکه (برای توضیحات دقیق‌تر در این باره نک. صادقی، 1384). طبق همین قاعده، واژۀ اژدها نیز به گونۀ اژدرها درآمده و در متون فارسی به‌صورت مفرد به کار رفته‌است: نفست اژدرهاست، او کی مرده است ... (مولوی، 1386: 384).

اما فارسی‌زبانان ظاهراً جزء ـ ها را در اژدرها نشانۀ جمع پنداشته و آن را از واژه حذف کرده‌اند و بدین سان گونۀ اژدر نیز حاصل شده‌است (فرایند پس‌سازی یا ساخت واپس‌گرا ). امروزه نیز احتمالاً شمّ زبانی برخی فارسی‌زبانان ـ های پایانی اژدها را نشانۀ جمع می‌پندارد و پرسش‌ چالشی «جمع ”اژدها“ چیست؟!» ناشی از همین مسئله است (نیز نک. حسن‌دوست، همان‌جا). البته وجود دو هجای پیاپیِ ها در اژدهاها نیز مطابق عادات زبانی فارسی‌زبان نیست و این مسئله هم مزید بر علت شده‌است (اگر اژدهاها واژۀ پرکاربردی بود احتمال تبدیل آن به اژدها دور از انتظار نبود. در زبان فرایندی به نام حذف هجای مکرر وجود دارد که طی آن یکی از هجاهای یکسان یا مشابه حذف می‌شود. اگر احیاناً شاهدی در متون کهن یافت شود که در آن اژدها به‌جای اژدهاها به کار رفته باشد، فرایند یادشده نیز احتمالاً به توجیه آن کمک خواهد کرد).


  • پی‌نوشت‌ها
  1. این واژه در فارسی به صورت‌های اژدهاک، اژدرها، اژدر و ازدها نیز به کار رفته‌است. در عربی نیز به‌صورت ضحاک، اجدهاک و ازدهاق کاربرد دارد (نک. حسن‌دوست، 1393: 1/ 184 و 186ـ189؛ دهخدا و همکاران، 1377: ذیل اژدهاک).
  2. صورت فارسی میانۀ زردشتی این کلمه azdahāg است (نک. مکنزی (MacKenzie)، 1986 [1971]: 16) و در فارسی میانۀ مانوی نیز به‌صورت azdahāg و uzdahāg به کار می‌رفته‌است (نک. بویس، 1977: 19 و 21؛ دورکین ـ مایسترارنست، 2004: 77 و 85).
  3. گویا بحث پارس کردن هم در «چالشی» بودن دست‌کمی از بحث جمع اژدها نداشته باشد! همین‌جا عرض می‌شود که پارس در پارس کردن گونه‌ای است از پاس و هیچ ربطی به قوم پارس ندارد (نک. صادقی، 1384).
  4. back-formation (backformation, back formation)
  5. این فرایند را در فارسی اشتقاق پس‌رو، اشتقاق معکوس، ساخت معکوس و پسین‌سازی نیز نامیده‌اند (دربارۀ آن نک. متیوز (Matthews)، 2011: 35؛ حق‌شناس و همکاران، 1390: 82؛ شقاقی، 1389: 107، 137 و 147؛ همو، 1394: 37 و 202؛ نغزگوی کهن، 1394: 219 و 422؛ طباطبایی، 1395: 287؛ فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1397: 39 و 6).
  6. retrograde formation
  7. مثلاً تلفظ واژه‌هایی چون انتهاها، اشتهاها و مانند آن نیز در فارسی دشوار است و معمولاً گویشوران از به کار بردن آن‌ها می‌پرهیزند.
  8. haplology (haplogy)
  9. این فرایند را در فارسی حذف هجا، حذف هجای همسان، حذف هجای یکسان، حذف به قرینه، حذف به قرینۀ آواشناختی، تقلیل، واریزه و واژریزی نیز نامیده‌اند (دربارۀ آن نک. متیوز (Matthews)، 2011: 170؛ کاتامبا و استونهام، 1391: 94ـ95 و 596؛ نغزگوی کهن، 1394: 155 و 435؛ مدرسی قوامی، 1394: 100 و 310؛ جم، 1394: 52 و 145؛ چنگیزی، 1395: 57ـ58 و 154؛ فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1397: 39 و 17).

  • منابع

ـ بهار، مهرداد، ۱۳۸۷، از اسطوره تا تاریخ، ویراست دوم، چ6، تهران، چشمه.

ـ جم، بشیر، 1394، فرهنگ توصیفی فرایندهای واجی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی.

ـ چنگیزی، احسان، 1395، فرهنگ توصیفی دستور تاریخی، تهران، علمی.

ـ حسن‌دوست، محمد، 1393، فرهنگ ریشه‌شناختی زبان فارسی، 5ج، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی.

ـ حصوری، علی، ۱۳۷۸، ضحاک، تهران، چشمه.

ـ حق‌شناس، علی‌محمد و حسین سامعی و نرگس انتخابی، 1390، فرهنگ معاصر هزاره (انگلیسی ـ فارسی)، چ21، تهران، فرهنگ معاصر.

ـ دهخدا، علی‌اکبر و همکاران، 1377، لغت‌نامه، زیر نظر محمد معین و جعفر شهیدی، 16ج، چ2 از دورۀ جدید، تهران، دانشگاه تهران و روزنه.

ـ شقاقی، ویدا، 1389، مبانی صرف، چ4، تهران، سمت.

ـ شقاقی، ویدا، 1394، فرهنگ توصیفی صرف، تهران، علمی.

ـ صادقی، علی‌اشرف، 1384، «یک تحول آوایی دیگر زبان فارسی: فرآیند افزوده شدن صامت ”ر“ به بعضی ‌از کلمات»، مجلۀ زبان‌شناسی، س20، ش1، پیاپی 39، ص1ـ16.

ـ طباطبایی، علاءالدین، 1395، فرهنگ توصیفی دستور زبان فارسی، تهران، فرهنگ معاصر.

ـ فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1397، هزارواژۀ زبان‌شناسی (1)، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی.

ـ فره‌وشی، بهرام، ۱۳۸۳، جهان فروری: بخشی از فرهنگ ایران کهن، چ2، تهران، دانشگاه تهران.

ـ کاتامبا، فرانسیس و جان استونهام، 1391، واژشناسی، ترجمۀ جلال رحیمیان، چ2، شیراز، دانشگاه شیراز.

ـ مدرسی قوامی، گلناز، 1394، فرهنگ توصیفی آواشناسی و واج‌شناسی، تهران، علمی.

ـ مولوی، جلال‌الدین محمد بن محمد، 1386، مثنوی معنوی، به تصحیح رینولد ا. نیکلسون، چ4، تهران، هرمس.

ـ نغزگوی کهن، مهرداد، 1394، فرهنگ توصیفی زبان‌شناسی تاریخی، چ2، تهران، علمی.

ـ هینلز، جان، ۱۳۸۹، شناخت اساطیر ایران، ترجمۀ ژاله آموزگار و احمد تفضلی، چ15، تهران، چشمه.

- Bartholomae, Ch., 1904, Altiranisches Wörterbuch, Strassburg, Karl J. Trübner.

- Boyce, M., 1977, A Word-list of Manichaean Middle Persian and Parthian (=Acta Iranica 9a), Téhéran-Liège, Bibliothéque Pahlavi and Leiden, Brill.

- Durkin-Meisterernst, D., 2004, Dictionary of Manichaean Middle Persian and Parthian, Turnhout, Brepols.

- MacKenzie, D. N., 1986, A Concise Pahlavi Dictionary, Oxford, Oxford University Press.

- Matthews, P. H., 2011, Oxford Concise Dictionary of Linguistics, Oxford, Oxford University Press.