یادداشت: سره‌گرایی

از پارسی‌شناسی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

۴ اسفند ۱۳۹۹

میرجلال‌الدین کزازی © حق نشر: وبگاه میرجلال‌الدین کزازی

سره‌گرایی

پیشکش به استاد میرجلال‌الدین کزازی

معین پایدار

کودک که بودم، به‌لطف آموزگار کلاس چهارم، با پدیده‌ای به‌نامِ «سره‌گرایی» آشنا شدم. البته در آن موقع، نه من از این اصطلاح آگاه بودم، نه آموزگارم از آن اصطلاح استفاده می‌کرد. در گفتن و نوشتن به‌حدی وسواس گرفته بودم که حتا مشق‌های روزانه‌ام را واژه‌به‌واژه خط‌به‌خط با فرهنگ تطبیق می‌دادم و هرجا واژه‌ای را عربی می‌یافتم به پارسی برمی‌گرداندم؛ آن‌هم مشق‌هایی را که می‌بایست عیناً از روی کتاب می‌نوشتم! آن روزگار تنها با فرهنگ واژه‌های فارسی سَره برای واژه‌های عربی در فارسی معاصر آشنا بودم. بعدتر، دریافتم کسان دیگری قبل‌تر، فرهنگ‌های مفصل‌تر و جامع‌تری ساخته‌اند.

به سوم دبیرستان که رسیدم، دوباره فیلَم یاد هندوستان کرد و البته این بار در قیاس با هشت سالِ پیشم، بُرنا و توانا شده بودم. در روش، پویاتر و در منش، جویاتر می‌نمودم. دیگر صرفاً به فرهنگ رجوع نمی‌کردم، بلکه می‌کوشیدم ساخت کلمه و بافت کلام را دریابم و خودم هم به‌وقت ضرورت، واژه‌ای بسازم و نیاز خودم را برآورم. طبیعتاً لازمه‌ی این کار هم مطالعه‌ی نظام‌مند‌ ساخت‌واژه‌ی زبان عربی بود. جالب بود؛ کارم مصداقِ بارزِ از تولید به مصرف شده بود. خودم واژه را به‌فراخور موقعیت، دردَم می‌ساختم و دردَم می‌سنجیدم و دردَم به‌کار می‌بردم. انگار مترجمی درون‌زبانی شده باشم!

چندی بر همین روال گذشت تا این‌که دانش‌جوی رشته‌ی زبان‌شناسی شدم. آموزه‌های آن از یک‌ سو و مداقه در اصطلاحات تخصصیِ رشته‌ها به‌ویژه رشته‌ی خودم، از سوی دیگر، من را به این پرسش انداخت که اگر بخواهیم سره‌گرا باشیم، آن دسته از اصطلاحات تخصصیِ جاافتاده‌ای که پارسی نیست را باید چه کنیم و گذشته از آن، برای لفظ‌گذاری مفهوم‌های تازه‌، از کجا می‌توانیم مایه‌های واژگانی لازم را فراهم آوریم؟ این پرسش زمانی در ذهنم قوّت گرفت که به رشته‌ی واژه‌گزینی و اصطلاح‌شناسی وارد شدم و به ساخت و ریخت اصطلاحات، روش‌مندانه‌تر و جامع‌نگرانه‌تر دقت ورزیدم.

اگر این پرسش را از یک سره‌گرا بپرسید، احتمالاً به شما خواهد گفت که باید از عناصر زبان‌ها و گویش‌های اکنون و باستان ایران بهره گرفت. این سخن درست است و فرهنگستان زبان و ادب فارسی هم این گنجینه را در شمار منابع واژه‌سازی خود قرار داده است؛ اما حتا اگر از همه‌ی امکانات آن هم استفاده کنیم، باز هم در لفظ‌گذاری برای بخشی از مفاهیمِ موردِنظرمان درمی‌مانیم. شمار مفهوم‌های تخصصی در ساحت علم و فن و هنر و فلسفه، به‌واقع بی‌نهایت است و هر اندازه هم عناصر موجود را به‌کار بگیریم، باز هم بیم آن می‌رود که با کم‌وکاست واژگانی مواجه شویم.

با این اوصاف، سره‌گرایی دستِ‌کم در ساحت واژه‌سازی برای مفاهیم تخصصی کارا نیست؛ اما این گرایش تاکنون برای زبان فارسی کم‌سود هم نبوده است. قدری که دقیق‌تر شویم، نیک درمی‌یابیم که این گرایش اگرچه نوعی نحله‌ی زبانیِ افراط‌گَرانه تلقی می‌شود، خودش گونه‌ای واکنش به عربی‌گرایی افراطی و در دوره‌های متأخرتر، گونه‌ای واکنش به فرنگی‌گرایی مفرط بوده است. به‌بیان دیگر، برایند این دو نوع افراط، درنهایت توازن زبانی شده است. اگر تلاش‌های همین گروه نبود، شاید زبان فارسی، امروز چه از نظر عنصرهای واژگانی، چه از حیث ساخت‌های واژگانی، آن‌چنان ضعیف و علیل می‌بود که واژه‌ای مانندِ «واکنش» برای فارسی‌زبانان امروز در حد واژه‌های قوم یأجوج‌مأجوج غریب می‌نمود.

همان‌طور که گفتم، سره‌گراها بر اثر درآویزیِ مدام با واژه‌های بیگانه، خواه‌ناخواه حساسیت زبانی پیدا می‌کنند و در پی ترجمه‌های درون‌زبانیِ پیاپی، در واژه‌سازی و واژه‌پردازی بسیار ورزیده می‌شوند. زبان‌ورِ سره‌گرا برخلافِ زبان‌ورِ عادی، به‌هنگام استفاده از هر واژه، به‌خصوص واژه‌های تازه و ناآشنا، فرایندی بسیار پیچیده را تجربه می‌کند. وقتی او با واژه‌ای مواجه می‌شود، ‌چندین تحلیل زبانی را در یک آن انجام می‌دهد و واژه را از منظرهای مختلف ورانداز می‌کند. شماری از سره‌گرایان در این کار چنان چیره‌اند که می‌توانند با همان سرعت و کیفیتِ سره‌نویسانه، گفته‌های خود را هم سره‌گویانه بیان نمایند.

سره‌گرا نخست، تبار واژه را برمی‌رسد، اگر بیگانه بود، ریشه و ساخت و معنای آن را به‌طور هم‌زمان می‌کاود و در کم‌ترین زمان، برابری برایش می‌یابد یا می‌سازد. سپس، واژه‌ی خودش را در تناسب با موقعیت کلام می‌سنجد و با آزمون جای‌گذاری، روایی و کارایی‌اش را محک می‌زند. آن‌گاه، اگر همه‌چیز مطلوب بود، واژه را به‌کار می‌بندد و اگر نه، همان روند را دوباره از قسمت یافت و ساختِ برابر از سر می‌گیرد. این چرخه آن‌قدر ادامه می‌یابد تا این‌که واژه‌ی مدّنظر وی یافته یا ساخته شود یا این‌که او به این نتیجه برسد که باید استثنائاً به استفاده از همان واژه‌ی بیگانه تن دردهد.

مدت‌هاست که از سره‌سازی به‌دور بوده‌ام و در کار دیگرْ سره‌سازان هم تتبع نکرده‌ام، اما از همین سَرَک‌های جَسته‌گریخته در فضای مجازی، به‌نظرم می‌آید ایشان به‌نسبتِ سال‌های پیشین روزآمدتر و روش‌مندتر شده‌اند و تا اندازه‌ای از دست‌آوردهای زبان‌شناسی و اصطلاح‌شناسی بهره‌ گرفته‌اند؛ مثلاً واژه‌ها را به‌صورت خوشه‌ای برمی‌رسند و برمی‌سازند و آن‌ها را در جمله‌های گوناگون می‌سنجند و می‌آزمایند. جز آن، واژه‌سازانِ سره‌گرا گاه از سرِ نیاز، به ترفندهای نوآورانه‌ای دست می‌زنند که غالباً از ذهن‌رسِ واژه‌سازانِ ناسره‌گرا خارج است.

سخن کوتاه کنم: شخصاً باور دارم که به این گروه نباید چندان خرده گرفت. این گرایش هم جزوی از زیست‌بوم زبان است و در هم‌زیستی با عوامل اثرگذارِ دیگر می‌تواند کارگر افتد و به تعادل زبان یاری رساند. در پایان، دیپاری* از ترجمه‌ی استاد میرجلال‌الدین کزّازی را به‌عنوان حسنِ‌ختام، پیش چشم می‌گذارم (انه‌اید، ویرژیل، ترجمه‌ی میرجلا‌ل‌الدین کزازی، چ۲، تهران: مرکز، ۱۳۷۵، ص۱۷۷):

اندکی دورتر، در دریا، رویاروی کرانه‌ی کف‌آلوده، تخته‌سنگی جای داشت که خیزابه‌ها بر آن سر می‌کوفتند و در آن هنگام که بادهای سرد زمستانی اختران را از چشم نهان می‌دارند، آن را فرومی‌پوشند. آن تخته‌سنگ، آرام و خموش در هوای خوش، بر خیزابه‌های بی‌جنبش، ایوانی هموار را پدید می‌آورَد که شناگران خوش می‌دارند آرمیده بر آن، تن در پرتو خورشید خشک کنند.


پی‌نوشت:

  • «دیپار» از دو بخشِ «دیپ» و «پار» تشکیل شده و تکه‌ی نوشته و متنِ گزیده معنی می‌دهد. این واژه برساخته‌ی نگارنده است.

دربارۀ نویسنده و فهرست نوشته‌های دیگر وی در پارسی‌شناسی


دیگر یادداشت‌های همکاران پارسی‌شناسی