یادداشت: کجا بودنی بود و شد کار بود: تفاوت بین نسخهها
جز |
جز |
||
(یک نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است) | |||
سطر ۸۹: | سطر ۸۹: | ||
۵. '''بُتُن''': واژۀ دیگری که احتمالاً به بحث ما مربوط است صفت ''بُتُن'' به معنی «کامل، درسته، ناکاسته» در فارسی قزوینی است (نک. خرمشاهی، ۱۳۸۷: ۳۶۴). | ۵. '''بُتُن''': واژۀ دیگری که احتمالاً به بحث ما مربوط است صفت ''بُتُن'' به معنی «کامل، درسته، ناکاسته» در فارسی قزوینی است (نک. خرمشاهی، ۱۳۸۷: ۳۶۴). | ||
− | با توجه بدانچه ذکر شد، به نظر نگارنده، در بیت دقیقی میتوان خوانش سومی به خوانشهای پیشین (یعنی خوانش شریعت ـ خالقی مطلق و خوانش جیحونی ـ کزازی) افزود و آن همانا خوانش «شد <sub>[فعل]</sub> کار [نهاد] بود [مسند]» به معنی «کار تمام شد» است. همچنین، در صورت صحت وجه پیشنهادی ما، واژۀ ''بود'' را با مقولۀ دستوری صفت به معنی «تمام، کامل» (با شاهد بیت دقیقی) و با مقولۀ دستوری اسم به معنی «تمام، همه، کل» (با شاهد بیت حافظ) میتوان به فرهنگهای فارسی وارد کرد<sup>۹</sup>. | + | با توجه بدانچه ذکر شد، به نظر نگارنده، در بیت دقیقی میتوان خوانش سومی به خوانشهای پیشین (یعنی خوانش شریعت ـ خالقی مطلق و خوانش جیحونی ـ کزازی) افزود و آن همانا خوانش «شد <sub>[فعل]</sub> کار <sub>[نهاد]</sub> بود <sub>[مسند]</sub>» به معنی «کار تمام شد» است. همچنین، در صورت صحت وجه پیشنهادی ما، واژۀ ''بود'' را با مقولۀ دستوری صفت به معنی «تمام، کامل» (با شاهد بیت دقیقی) و با مقولۀ دستوری اسم به معنی «تمام، همه، کل» (با شاهد بیت حافظ) میتوان به فرهنگهای فارسی وارد کرد<sup>۹</sup>. |
====پینوشتها==== | ====پینوشتها==== | ||
− | ۱. در چاپ استاد جیحونی، های | + | ۱. در چاپ استاد جیحونی، های ''فرّه'' همواره ناملفوظ در نظر گرفته شدهاست، حالآنکه برپایۀ ملاحظات ریشهشناختی باید آن را ملفوظ بدانیم و در حالت اضافی ''فرّهِ'' ضبط کنیم و نه ''فرّهیِ/ فرّۀ''. حتی شاید صورت ''فرّه''، بی هیچ نشانهای، احتیاطآمیزتر باشد. |
۲. به قول نولدکه (۲۵۳۷ {=۱۳۵۷}: ۴۹) دقیقی «در ایراد خطابههای مفصل و نیز در نامهنویسی بیشتر مهارت دارد» و از این رو ایجاز سخن فردوسی را نمیتوان از او انتظار داشت (نیز نک. خالقی مطلق، ۱۳۸۱: بهویژه ۳۳۱ـ۳۳۵ و ۳۴۰ـ۳۴۱). بااینهمه به نظر این نگارنده حشو قبیحی چون «بودنی بود و شد کارِ بود» از دقیقی بعید است. | ۲. به قول نولدکه (۲۵۳۷ {=۱۳۵۷}: ۴۹) دقیقی «در ایراد خطابههای مفصل و نیز در نامهنویسی بیشتر مهارت دارد» و از این رو ایجاز سخن فردوسی را نمیتوان از او انتظار داشت (نیز نک. خالقی مطلق، ۱۳۸۱: بهویژه ۳۳۱ـ۳۳۵ و ۳۴۰ـ۳۴۱). بااینهمه به نظر این نگارنده حشو قبیحی چون «بودنی بود و شد کارِ بود» از دقیقی بعید است. | ||
۳. امروزه بهنادرست همۀ صفتهای ساختهشده از «مادۀ ماضی + ه» را صفت مفعولی مینامند اما صحیح آن است که حاصل «مادۀ ماضی لازم + ه» را «صفت فاعلی گذشته» و حاصل «مادۀ ماضی متعدی + ه» را «صفت مفعولی گذشته» بنامیم (نک. ابوالقاسمی، ۱۳۷۵: ۲۱۳). | ۳. امروزه بهنادرست همۀ صفتهای ساختهشده از «مادۀ ماضی + ه» را صفت مفعولی مینامند اما صحیح آن است که حاصل «مادۀ ماضی لازم + ه» را «صفت فاعلی گذشته» و حاصل «مادۀ ماضی متعدی + ه» را «صفت مفعولی گذشته» بنامیم (نک. ابوالقاسمی، ۱۳۷۵: ۲۱۳). | ||
− | ۴. برای شواهدی از تبدیل | + | ۴. برای شواهدی از تبدیل ''بود'' به ''بید''، نک. برومند سعید (۱۳۷۹: ۲۷۳). ''بید'' هنوز در بسیاری از مناطق کشور، بهویژه در روستاها، بهجای ''بود'' کاربرد دارد. در فارسی میانه هم ''بید'' (bīd) بهجای ''بود'' (būd) به کار رفتهاست (نک. بهار، ۱۳۴۵: ۱۰۴). |
− | ۵. پورمختار و فروزنده فرد (۱۳۹۶: ۵۲) با اعتماد به حسندوست این کلمه را متفاوت با | + | ۵. پورمختار و فروزنده فرد (۱۳۹۶: ۵۲) با اعتماد به حسندوست این کلمه را متفاوت با ''بود'' و ''بونده'' دانستهاند، اما نگارنده اکنون قائل به ارتباط ریشهشناختی میان این کلمات است. |
− | ۶. پورمختار و فروزنده فرد (۱۳۹۶: ۴۵ـ۴۶) اشاره کردهاند که با وجود مراجعه به گویشنامههای فارس و پرسش از دوستان شیرازی کلمۀ | + | ۶. پورمختار و فروزنده فرد (۱۳۹۶: ۴۵ـ۴۶) اشاره کردهاند که با وجود مراجعه به گویشنامههای فارس و پرسش از دوستان شیرازی کلمۀ ''بود'' یا گونههایی از آن را در استان فارس نیافتهاند اما پس از چاپ آن مقاله نگارنده با مراجعه به دفتر ششم از ''گنجینۀ گویششناسی فارس'' دریافت که در گویش چاهگونویی کلمۀ ''بوذ'' (buδ) به معنی «کامل» رایج است (نک. سلامی، ۱۳۹۰: ۲۳۱). همچنین سنج. ''بوده'' (bu:da) در گویش روستای بلوچی استان فارس که پیشتر بدان اشاره شد. |
− | ۷. کوشش در حل مشکلات متون ادبی به کمک گویشها بیسابقه نیست و برای نمونه دربارۀ شاهنامه میتوان به مقالات چرمگی عمرانی (۱۳۸۹)، صادقی محسنآباد (۱۳۹۳) و آیدنلو (۱۳۹۴) اشاره کرد. البته این بدان معنا نیست که لزوماً توجیه گویشی همواره حرف آخر را میزند. مثلاً دربارۀ کلمۀ | + | ۷. کوشش در حل مشکلات متون ادبی به کمک گویشها بیسابقه نیست و برای نمونه دربارۀ شاهنامه میتوان به مقالات چرمگی عمرانی (۱۳۸۹)، صادقی محسنآباد (۱۳۹۳) و آیدنلو (۱۳۹۴) اشاره کرد. البته این بدان معنا نیست که لزوماً توجیه گویشی همواره حرف آخر را میزند. مثلاً دربارۀ کلمۀ ''مری''، که در مقالۀ صادقی محسنآباد کلمهای گویشی در نظر گرفته شده، نظریات مقرونبهصواب دیگری نیز وجود دارد؛ نک. وفایی و دالوند (۱۳۹۵) و خطیبی (۱۳۹۷). |
− | ۸. مکنزی این کلمه را بهصورت bowandag ضبط کرده (نک. MacKenzie, 1971: 19) و نوبرگ آن را بهصورت سنتی bavandak خواندهاست (نک. Nyberg, 1974: 45). بویس صورت پهلوی اشکانی مانویاش را bawandag دانسته (نک. Boyce,1977: 28) و دورکین ـ مایسترارنست نیز علاوه بر پهلوی اشکانی مانوی، صورت فارسی میانۀ مانوی آن را نیز bawandag ضبط کردهاست (نک. Durkin-Meisterernst, 2004: 117). در ارمنی نیز این کلمه به دو صورت bavandak و bovandak وام گرفته شدهاست (نک. نوبرگ، همانجا). بر همین اساس رواقی (۱۳۸۱: ۷۱) نیز کلمۀ فارسی | + | ۸. مکنزی این کلمه را بهصورت bowandag ضبط کرده (نک. MacKenzie, 1971: 19) و نوبرگ آن را بهصورت سنتی bavandak خواندهاست (نک. Nyberg, 1974: 45). بویس صورت پهلوی اشکانی مانویاش را bawandag دانسته (نک. Boyce,1977: 28) و دورکین ـ مایسترارنست نیز علاوه بر پهلوی اشکانی مانوی، صورت فارسی میانۀ مانوی آن را نیز bawandag ضبط کردهاست (نک. Durkin-Meisterernst, 2004: 117). در ارمنی نیز این کلمه به دو صورت bavandak و bovandak وام گرفته شدهاست (نک. نوبرگ، همانجا). بر همین اساس رواقی (۱۳۸۱: ۷۱) نیز کلمۀ فارسی ''بونده'' را بهصورت bo(a)vande(a) واجنگاری کردهاست. |
۹. از دوستان دانشمند آقایان مسعود راستیپور، دکتر علی شاپوران، دکتر سعید مهدویفر، دکتر خلیل کهریزی و دکتر الوند بهاری که پیشنویس این مختصر را ملاحظه و نگارنده را در اصلاح آن یاری فرمودند صمیمانه سپاسگزارم. | ۹. از دوستان دانشمند آقایان مسعود راستیپور، دکتر علی شاپوران، دکتر سعید مهدویفر، دکتر خلیل کهریزی و دکتر الوند بهاری که پیشنویس این مختصر را ملاحظه و نگارنده را در اصلاح آن یاری فرمودند صمیمانه سپاسگزارم. | ||
====منابع==== | ====منابع==== | ||
− | ـ آیدنلو، سجاد، ۱۳۹۴، | + | ـ آیدنلو، سجاد، ۱۳۹۴، «”کَرز“ (karz) واژهای از گویش خراسان در ”شاهنامه“؟ (طرح مسئله و اقتراح)»، ''پژوهشنامۀ ادب حماسی''، س۱۱، ش۲۰، ص۱۱ـ۲۴. |
ـ ابوالقاسمی، محسن، ۱۳۷۵، ''دستور تاریخی زبان فارسی''، تهران، سمت. | ـ ابوالقاسمی، محسن، ۱۳۷۵، ''دستور تاریخی زبان فارسی''، تهران، سمت. | ||
سطر ۱۱۶: | سطر ۱۱۶: | ||
ـ برومند سعید، جواد، ۱۳۷۹، ''دگرگونیهای آوایی واژگان در زبان فارسی''، ج۱، چ۳، کرمان، دانشگاه شهید باهنر. | ـ برومند سعید، جواد، ۱۳۷۹، ''دگرگونیهای آوایی واژگان در زبان فارسی''، ج۱، چ۳، کرمان، دانشگاه شهید باهنر. | ||
− | ـ بهار، مهرداد، ۱۳۴۵، ''واژهنامۀ | + | ـ بهار، مهرداد، ۱۳۴۵، ''واژهنامۀ ”بندهش“''، تهران، بنیاد فرهنگ ایران. |
ـ بیهقی، محمد بن حسین، ۱۳۹۰، ''تاریخ بیهقی''، به کوشش خلیل خطیبرهبر، ج۱، چ۱۵، تهران، مهتاب. | ـ بیهقی، محمد بن حسین، ۱۳۹۰، ''تاریخ بیهقی''، به کوشش خلیل خطیبرهبر، ج۱، چ۱۵، تهران، مهتاب. | ||
− | ـ پورمختار، محسن و منوچهر فروزنده فرد، ۱۳۹۶، | + | ـ پورمختار، محسن و منوچهر فروزنده فرد، ۱۳۹۶، «”همچو گلبرگ طری بودِ وجود تو لطیف“: پیشنهاد خوانشی نو برای بیتی از حافظ بر پایۀ شواهد گویشی»، ''شعرپژوهی (بوستان ادب)''، س۹، ش۴ (پیاپی ۳۴)، ص۳۹ـ۵۶. |
− | ـ چرمگی عمرانی، مرتضی، ۱۳۸۹، «بازخوانی مصراعی از شاهنامه: | + | ـ چرمگی عمرانی، مرتضی، ۱۳۸۹، «بازخوانی مصراعی از شاهنامه: ”هَم“ یا ”هُم“»، ''جستارهای ادبی''، س۴۳، ش۱ (پیاپی ۱۶۸)، ص۱۳۵ـ۱۴۶. |
ـ حسندوست، محمد، ۱۳۹۳، ''فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی''، ج۱، چ۲، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی. | ـ حسندوست، محمد، ۱۳۹۳، ''فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی''، ج۱، چ۲، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی. | ||
− | ـ خالقی مطلق، جلال، ۱۳۸۱، «نگاهی به هزار بیت دقیقی و سنجشی با سخن فردوسی»، ''سخنهای دیرینه (سی گفتار دربارۀ فردوسی و | + | ـ خالقی مطلق، جلال، ۱۳۸۱، «نگاهی به هزار بیت دقیقی و سنجشی با سخن فردوسی»، ''سخنهای دیرینه (سی گفتار دربارۀ فردوسی و ”شاهنامه“)''، به کوشش علی دهباشی، تهران، افکار، ص۳۲۹ـ۴۰۶. |
− | ـ خالقی مطلق، جلال، ۱۳۸۹، ''یادداشتهای | + | ـ خالقی مطلق، جلال، ۱۳۸۹، ''یادداشتهای ”شاهنامه“''، ج۲، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. |
ـ خرمشاهی، بهاءالدین، ۱۳۸۷، «صد واژه از فارسی قزوینی»، ''از واژه تا فرهنگ''، تهران، ناهید، ص۳۵۹ـ۳۷۵. | ـ خرمشاهی، بهاءالدین، ۱۳۸۷، «صد واژه از فارسی قزوینی»، ''از واژه تا فرهنگ''، تهران، ناهید، ص۳۵۹ـ۳۷۵. | ||
− | ـ خطیبی، ابوالفضل، ۱۳۹۷، «هیون مَری: دربارۀ مصراعی بحثانگیز در | + | ـ خطیبی، ابوالفضل، ۱۳۹۷، «هیون مَری: دربارۀ مصراعی بحثانگیز در ”شاهنامه“»، ''فرهنگنویسی''، ش۱۳، ص۱۵۵ـ۱۵۹. |
ـ دقیقی، محمد بن احمد، ۱۳۷۳، ''دیوان دقیقی طوسی''، به اهتمام محمدجواد شریعت، چ۲، تهران، اساطیر. | ـ دقیقی، محمد بن احمد، ۱۳۷۳، ''دیوان دقیقی طوسی''، به اهتمام محمدجواد شریعت، چ۲، تهران، اساطیر. | ||
سطر ۱۴۶: | سطر ۱۴۶: | ||
ـ شریعت، محمدجواد، ۱۳۷۳، نک. دقیقی. | ـ شریعت، محمدجواد، ۱۳۷۳، نک. دقیقی. | ||
− | ـ صادقی محسنآباد، محسن، ۱۳۹۳، | + | ـ صادقی محسنآباد، محسن، ۱۳۹۳، «”مری“، واژهای نادر در ”شاهنامه“»، ''فرهنگنویسی''، ش۸، ص۱۲۴ـ۱۲۹. |
ـ عطار، محمد بن ابراهیم، ۱۳۸۸، ''الاهینامه''، تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی، ویرایش ۲، چ۵، تهران، سخن. | ـ عطار، محمد بن ابراهیم، ۱۳۸۸، ''الاهینامه''، تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی، ویرایش ۲، چ۵، تهران، سخن. | ||
سطر ۱۶۴: | سطر ۱۶۴: | ||
ـ فردوسی، ابوالقاسم، ۱۳۹۴، ''شاهنامه''، پیرایش جلال خالقی مطلق، ج۳و۴، تهران، سخن. | ـ فردوسی، ابوالقاسم، ۱۳۹۴، ''شاهنامه''، پیرایش جلال خالقی مطلق، ج۳و۴، تهران، سخن. | ||
− | ـ کزازی، میرجلالالدین، ۱۳۸۴، ''نامۀ باستان: ویرایش و گزارش | + | ـ کزازی، میرجلالالدین، ۱۳۸۴، ''نامۀ باستان: ویرایش و گزارش ”شاهنامه“ فردوسی''، ج۶، تهران، سمت. |
ـ نولدکه، تئودور، ۲۵۳۷ {=۱۳۵۷}، ''حماسۀ ملی ایران''، ترجمۀ بزرگ علوی، چ۳، تهران، سپهر. | ـ نولدکه، تئودور، ۲۵۳۷ {=۱۳۵۷}، ''حماسۀ ملی ایران''، ترجمۀ بزرگ علوی، چ۳، تهران، سپهر. | ||
− | ـ وفایی، عباسعلی و یاسر دالوند، ۱۳۹۵، «دو واژۀ محل نظر در | + | ـ وفایی، عباسعلی و یاسر دالوند، ۱۳۹۵، «دو واژۀ محل نظر در ”شاهنامه“»، ''متنپژوهی ادبی''، س۲۰، ش۶۷، ص۳۷ـ۴۹. |
Boyce, M., 1977, ''A Word-list of Manichaean Middle Persian and Parthian'' (=Acta Iranica 9a), Téhéran-Liège, Bibliothéque Pahlavi and Leiden, Brill | Boyce, M., 1977, ''A Word-list of Manichaean Middle Persian and Parthian'' (=Acta Iranica 9a), Téhéran-Liège, Bibliothéque Pahlavi and Leiden, Brill | ||
سطر ۱۷۹: | سطر ۱۷۹: | ||
این یادداشت پیشتر با مشخصات زیر منتشر شدهاست: | این یادداشت پیشتر با مشخصات زیر منتشر شدهاست: | ||
− | ـ فروزنده فرد، منوچهر، ١٣٩٩، | + | ـ فروزنده فرد، منوچهر، ١٣٩٩، «”کجا بودنی بود و شد کار بود“ (تأملی در خوانش و معنای بیتی از ”گشتاسپنامۀ“ دقیقی)»، ''فصلنامۀ قلم (کرمانشاه)''، ش١۴، ص١٢-١٨. [http://bayanbox.ir/download/160387054051458206/budani.pdf بارگیری] |
---- | ---- |
نسخهٔ کنونی تا ۱۴ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۰۲
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۱
«کجا بودنی بود و شد کار بود»
(تأملی در خوانش و معنای بیتی از گشتاسپنامۀ دقیقی)
منوچهر فروزنده فرد
مقدمه
در ابیاتی از دقیقی که در شاهنامه نقل شدهاست، آنجا که جاماسپ فرجام نبرد ایرانیان با ارجاسپ را پیشگویی میکند، سخنی به گشتاسپ میگوید که قصد داریم بر جملهای از آن درنگ کنیم. مطابق چاپ استاد جیحونی جاماسپ به گشتاسپ میگوید:
تو زین خاک برخیز و برشو به گاه
مکن فرّه۱ پادشاهی تباه
که دادِ خدای است و زین چاره نیست
خداوند گیتی ستمگاره نیست
ز اندوه خوردن نباشدْت سود
کجا بودنی بود و شُدکار بود (نک. فردوسی، ۱۳۷۹: ۱۰۶۸)
استاد توضیحی دربارۀ این خوانش و معنای آن ندادهاند. خوانش استاد کزازی نیز مانند استاد جیحونی است (اختلاف مصراع اول در بحث ما اهمیتی ندارد):
... کجا بودنی بود و شُدکار بود (نک. همو، ۱۳۸۴: ۶۳).
ایشان در گزارش بیت مینویسند:
شُدْکار در معنی شدْیار است: «زمین شیارکرده و شکافته و شخمزده»؛ اما، در بیت، برابر با بودنی به کار رفتهاست و در معنی «کاری که بیگمان روی خواهد داد». این واژه، در آغاز، جملهای بودهاست: شد کار «کار شد، کار انجام گرفت». شدن در این جمله، با کاربردی که آن را «بودنیِ بیگمان» (= مستقبل محققالوقوع) مینامیم، در ساختِ گذشته به کار رفتهاست. نمونهای دیگر از کاربرد این واژه سراغ نداریم. [...] شگرفی در واژۀ شد کار انگیزهای شدهاست که در ژ به این کار دگرگون گردد (کزازی، ۱۳۸۴: ۴۳۹).
اشکال خوانش استاد کزازی همان است که خود متذکر شدهاند: «نمونهای دیگر از کاربرد این واژه سراغ نداریم». ضمن اینکه به لحاظ دستوری هم توجیه ساختار واژه دشوار مینماید.
همچنین استاد خالقی مطلق بیت را در هر دو چاپ قدیم و جدید خود بهصورت زیر ضبط کردهاند:
... کجا بودنی بود و شد کارِ بود! (نک. فردوسی، ۱۳۷۵: ۱۱۷؛ همو، ۱۳۹۴: ۳/ ۵۶).
ایشان در یادداشتهای شاهنامه مینویسند:
بودنی یعنی «آنچه مقدّر است»، فعل ماضی بهجای مضارع به کار رفتهاست: آنچه مقدّر است روی دهد و کار رویدادنی رخ دهد! و یا: آنچه مقدّر است بشود و آنچه شدهاست، دیگر شدهاست! (خالقی مطلق، ۱۳۸۹: ۲/ ۲۲۹).
به نظر میرسد استاد رندانه از پیچش بیت گذشتهاند وگرنه آشکار است که با توضیحات ایشان بودنی بود و شد کارِ بود به یک معنا و حشو خواهد بود٢. ضمن اینکه شاهدی برای کارِ بود عرضه نکردهاند. مرحوم استاد شریعت، مصحح و شارح دیوان دقیقی طوسی نیز نظری مشابه دارند. ایشان در متن مصحح خود بیت موردبحث را نشانهگذاری نکردهاند (نک. دقیقی، ۱۳۷۳: ۶۷)، اما در یادداشتهای شرحگونۀ خود دربارۀ آن چنین مینویسند:
شد [...] ماضی است که در معنی مستقبل به کار رفتهاست یعنی «خواهد شد». امّا کلمۀ بود پس از کار صفت است برای کار یعنی «بودنی و واقعشدنی». و معنی مصراع این است: زیراکه آنچه باید واقع شود واقع خواهد شد و کار واقعشدنی به انجام خواهد رسید (شریعت، ۱۳۷۳: ۲۱۸).
گفتنی است که در چاپ مسکو نیز بیت بهصورت زیر و بدون هیچ نشانهگذاریای ضبط شدهاست:
... کجا بودنی بود و شد کار بود (نک. فردوسی، ۱۹۶۷: ۹۵؛ همو، ۱۳۹۱: ۶/ ۶۹).
جنیدی نیز بیت را به نشانۀ الحاقی/ افزوده بودن با حروف ریز و ایرانیک چاپ کرده و در پایان بیت نشانۀ پرسش گذاشتهاست:
... کجا بودنی بود و شد کار بود (؟) (نک. همو، ۱۳۸۷: ۳/ ۳۹۳).
راهکار جنیدی تازه نیست. از دیرباز نیز برخی کاتبان که معنای این بیت را درنیافتهاند آن را کنار گذاشته و برخی دیگر ـ چنانکه پیشتر در گزارش کزازی دیدیم ـ شد کار را به این کار ساده کردهاند (نک. دقیقی، ۱۳۷۳: ۱۴۱؛ فردوسی، ۱۹۶۷: ۹۵؛ همو، ۱۳۷۵: ۱۱۷، پانوشت؛ همو، ۱۳۹۱: ۶/ ۳۸۵؛ همو، ۱۳۹۴: ۴/ ۱۱۲۵).
پیشنهاد نگارنده
نگارنده با توجه به کاستیهای دو خوانش یادشده، و بهعنوان خوانشی در کنار آنها، پیشنهاد میکند که در جملۀ شد کار بود کلمۀ بود را صفت و به معنی «تمام» در نظر بگیریم که در اینجا نقش مسندی دارد و بر این اساس شد کار بود را به معنی «کار تمام شد» بدانیم. اما شرح این پیشنهاد و قرائنی که میتوان در تأیید آن عرضه کرد:
۱. بودن: بودن در لغتنامه به معنی «به آخر رسیدن، به انتها کشیدن» آمده و این شاهد از تاریخ بیهقی نیز برای آن ذکر شدهاست: «[خواجه حسن] چون دانست که کار خداوندش [یعنی امیر محمد] ببود دل در آن مال نبست و خویشتن را به دست شیطان نداد» (نک. دهخدا، ۱۳۷۷: ذیل بودن؛ نیز نک. بیهقی، ۱۳۹۰: ۱/ ۷۸ و توضیحات شارح، همان: ۱۴۴، که بودن را به معنی «به پایان رسیدن، سپری شدن، به سر آمدن» دانستهاست). چنانکه ملاحظه میشود، کار ببودن معادل کار بود شدنِ پیشنهادی ماست (نیز سنج. عطار، ۱۳۸۸: ۱۳۱ بیت ۴۸۸ و توضیحات مصحح، همان: ۵۱۲).
۲. بوده/ بیده: از معنای یادشده برای بودن میتوان صفت فاعلی گذشتۀ ۳ بوده را در فارسی به معنی «تمام، کامل» فرض کرد. این فرض بر شواهد زیر استوار است:
الف) واژۀ بوده (bu:da) به معنی «کامل» در گویش روستای «بلوچی» از توابع دهستان دُرز شهرستان لار استان فارس (نک. سلامی، ۱۳۹۰: ۲۳۰ و ۲۳ـ۲۵).
ب) واژۀ بیده به معنی «کامل» در فارسی که ـ به شرط اصالت ـ گونهای از بوده مینماید ۴ (سنج. حسندوست، ۱۳۹۳: ۱/ ۵۶۴) ۵.
۳. بود: کلمۀ بود به معنی «تمام» نیز صفت فاعلی گذشتۀ مرخم است از بودن. بود به این معنی در کاربرد صفتی و اسمی خود (به ترتیب به معنی «کامل» و «همه، کل») در گویشهای ایرانی ـ از جمله در استانهای کرمان، فارس۶، خراسان رضوی، خراسان جنوبی و سیستان و بلوچستان ـ زنده است (نک. پورمختار و فروزنده فرد، ۱۳۹۶)۷.
چنانکه پورمختار و فروزنده فرد (۱۳۹۶) نشان دادهاند، کلمۀ بود را بهعنوان اسم (به معنی «تمام، همه، کل») در برخی متون فارسی نیز میتوان یافت، از جمله در این بیت حافظ: «همچو گلبرگ طری بودِ وجود تو لطیف/ همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش». به نظر نگارنده کاربرد صفتی آن را نیز در بیت موردبحث از دقیقی شاهد هستیم.
۴. بونده/ بوندگ: از دیگر کلمات مرتبط با بود، به معنی پیشنهادی نگارنده، میتوان به واژۀ بوندگ (bo(a)wandag) به معنی «کامل» در فارسی میانه و پهلوی اشکانی اشاره کرد۸ که ظاهراً صفت فاعلی مضارع از فعل بودن است (نک. راستارگویوا، ۱۳۴۷: ۳۶). این کلمه بهصورت بونده به فارسی رسیدهاست (نک. رواقی، ۱۳۸۱: ۷۱-۷۲ و ۴۱۲).
۵. بُتُن: واژۀ دیگری که احتمالاً به بحث ما مربوط است صفت بُتُن به معنی «کامل، درسته، ناکاسته» در فارسی قزوینی است (نک. خرمشاهی، ۱۳۸۷: ۳۶۴).
با توجه بدانچه ذکر شد، به نظر نگارنده، در بیت دقیقی میتوان خوانش سومی به خوانشهای پیشین (یعنی خوانش شریعت ـ خالقی مطلق و خوانش جیحونی ـ کزازی) افزود و آن همانا خوانش «شد [فعل] کار [نهاد] بود [مسند]» به معنی «کار تمام شد» است. همچنین، در صورت صحت وجه پیشنهادی ما، واژۀ بود را با مقولۀ دستوری صفت به معنی «تمام، کامل» (با شاهد بیت دقیقی) و با مقولۀ دستوری اسم به معنی «تمام، همه، کل» (با شاهد بیت حافظ) میتوان به فرهنگهای فارسی وارد کرد۹.
پینوشتها
۱. در چاپ استاد جیحونی، های فرّه همواره ناملفوظ در نظر گرفته شدهاست، حالآنکه برپایۀ ملاحظات ریشهشناختی باید آن را ملفوظ بدانیم و در حالت اضافی فرّهِ ضبط کنیم و نه فرّهیِ/ فرّۀ. حتی شاید صورت فرّه، بی هیچ نشانهای، احتیاطآمیزتر باشد.
۲. به قول نولدکه (۲۵۳۷ {=۱۳۵۷}: ۴۹) دقیقی «در ایراد خطابههای مفصل و نیز در نامهنویسی بیشتر مهارت دارد» و از این رو ایجاز سخن فردوسی را نمیتوان از او انتظار داشت (نیز نک. خالقی مطلق، ۱۳۸۱: بهویژه ۳۳۱ـ۳۳۵ و ۳۴۰ـ۳۴۱). بااینهمه به نظر این نگارنده حشو قبیحی چون «بودنی بود و شد کارِ بود» از دقیقی بعید است. ۳. امروزه بهنادرست همۀ صفتهای ساختهشده از «مادۀ ماضی + ه» را صفت مفعولی مینامند اما صحیح آن است که حاصل «مادۀ ماضی لازم + ه» را «صفت فاعلی گذشته» و حاصل «مادۀ ماضی متعدی + ه» را «صفت مفعولی گذشته» بنامیم (نک. ابوالقاسمی، ۱۳۷۵: ۲۱۳).
۴. برای شواهدی از تبدیل بود به بید، نک. برومند سعید (۱۳۷۹: ۲۷۳). بید هنوز در بسیاری از مناطق کشور، بهویژه در روستاها، بهجای بود کاربرد دارد. در فارسی میانه هم بید (bīd) بهجای بود (būd) به کار رفتهاست (نک. بهار، ۱۳۴۵: ۱۰۴).
۵. پورمختار و فروزنده فرد (۱۳۹۶: ۵۲) با اعتماد به حسندوست این کلمه را متفاوت با بود و بونده دانستهاند، اما نگارنده اکنون قائل به ارتباط ریشهشناختی میان این کلمات است.
۶. پورمختار و فروزنده فرد (۱۳۹۶: ۴۵ـ۴۶) اشاره کردهاند که با وجود مراجعه به گویشنامههای فارس و پرسش از دوستان شیرازی کلمۀ بود یا گونههایی از آن را در استان فارس نیافتهاند اما پس از چاپ آن مقاله نگارنده با مراجعه به دفتر ششم از گنجینۀ گویششناسی فارس دریافت که در گویش چاهگونویی کلمۀ بوذ (buδ) به معنی «کامل» رایج است (نک. سلامی، ۱۳۹۰: ۲۳۱). همچنین سنج. بوده (bu:da) در گویش روستای بلوچی استان فارس که پیشتر بدان اشاره شد.
۷. کوشش در حل مشکلات متون ادبی به کمک گویشها بیسابقه نیست و برای نمونه دربارۀ شاهنامه میتوان به مقالات چرمگی عمرانی (۱۳۸۹)، صادقی محسنآباد (۱۳۹۳) و آیدنلو (۱۳۹۴) اشاره کرد. البته این بدان معنا نیست که لزوماً توجیه گویشی همواره حرف آخر را میزند. مثلاً دربارۀ کلمۀ مری، که در مقالۀ صادقی محسنآباد کلمهای گویشی در نظر گرفته شده، نظریات مقرونبهصواب دیگری نیز وجود دارد؛ نک. وفایی و دالوند (۱۳۹۵) و خطیبی (۱۳۹۷).
۸. مکنزی این کلمه را بهصورت bowandag ضبط کرده (نک. MacKenzie, 1971: 19) و نوبرگ آن را بهصورت سنتی bavandak خواندهاست (نک. Nyberg, 1974: 45). بویس صورت پهلوی اشکانی مانویاش را bawandag دانسته (نک. Boyce,1977: 28) و دورکین ـ مایسترارنست نیز علاوه بر پهلوی اشکانی مانوی، صورت فارسی میانۀ مانوی آن را نیز bawandag ضبط کردهاست (نک. Durkin-Meisterernst, 2004: 117). در ارمنی نیز این کلمه به دو صورت bavandak و bovandak وام گرفته شدهاست (نک. نوبرگ، همانجا). بر همین اساس رواقی (۱۳۸۱: ۷۱) نیز کلمۀ فارسی بونده را بهصورت bo(a)vande(a) واجنگاری کردهاست.
۹. از دوستان دانشمند آقایان مسعود راستیپور، دکتر علی شاپوران، دکتر سعید مهدویفر، دکتر خلیل کهریزی و دکتر الوند بهاری که پیشنویس این مختصر را ملاحظه و نگارنده را در اصلاح آن یاری فرمودند صمیمانه سپاسگزارم.
منابع
ـ آیدنلو، سجاد، ۱۳۹۴، «”کَرز“ (karz) واژهای از گویش خراسان در ”شاهنامه“؟ (طرح مسئله و اقتراح)»، پژوهشنامۀ ادب حماسی، س۱۱، ش۲۰، ص۱۱ـ۲۴.
ـ ابوالقاسمی، محسن، ۱۳۷۵، دستور تاریخی زبان فارسی، تهران، سمت.
ـ برومند سعید، جواد، ۱۳۷۹، دگرگونیهای آوایی واژگان در زبان فارسی، ج۱، چ۳، کرمان، دانشگاه شهید باهنر.
ـ بهار، مهرداد، ۱۳۴۵، واژهنامۀ ”بندهش“، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
ـ بیهقی، محمد بن حسین، ۱۳۹۰، تاریخ بیهقی، به کوشش خلیل خطیبرهبر، ج۱، چ۱۵، تهران، مهتاب.
ـ پورمختار، محسن و منوچهر فروزنده فرد، ۱۳۹۶، «”همچو گلبرگ طری بودِ وجود تو لطیف“: پیشنهاد خوانشی نو برای بیتی از حافظ بر پایۀ شواهد گویشی»، شعرپژوهی (بوستان ادب)، س۹، ش۴ (پیاپی ۳۴)، ص۳۹ـ۵۶.
ـ چرمگی عمرانی، مرتضی، ۱۳۸۹، «بازخوانی مصراعی از شاهنامه: ”هَم“ یا ”هُم“»، جستارهای ادبی، س۴۳، ش۱ (پیاپی ۱۶۸)، ص۱۳۵ـ۱۴۶.
ـ حسندوست، محمد، ۱۳۹۳، فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی، ج۱، چ۲، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
ـ خالقی مطلق، جلال، ۱۳۸۱، «نگاهی به هزار بیت دقیقی و سنجشی با سخن فردوسی»، سخنهای دیرینه (سی گفتار دربارۀ فردوسی و ”شاهنامه“)، به کوشش علی دهباشی، تهران، افکار، ص۳۲۹ـ۴۰۶.
ـ خالقی مطلق، جلال، ۱۳۸۹، یادداشتهای ”شاهنامه“، ج۲، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
ـ خرمشاهی، بهاءالدین، ۱۳۸۷، «صد واژه از فارسی قزوینی»، از واژه تا فرهنگ، تهران، ناهید، ص۳۵۹ـ۳۷۵.
ـ خطیبی، ابوالفضل، ۱۳۹۷، «هیون مَری: دربارۀ مصراعی بحثانگیز در ”شاهنامه“»، فرهنگنویسی، ش۱۳، ص۱۵۵ـ۱۵۹.
ـ دقیقی، محمد بن احمد، ۱۳۷۳، دیوان دقیقی طوسی، به اهتمام محمدجواد شریعت، چ۲، تهران، اساطیر.
ـ دهخدا، علیاکبر، ۱۳۷۷، لغتنامه، زیر نظر محمد معین و سید جعفر شهیدی، ج۴، تهران، دانشگاه تهران و روزنه.
ـ راستارگویوا، و. س.، ۱۳۴۷، دستور زبان فارسی میانه، ترجمۀ ولیالله شادان، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
ـ رواقی، علی، ۱۳۸۱، ذیل فرهنگهای فارسی، با همکاری مریم میرشمسی، تهران، هرمس.
ـ سلامی، عبدالنبی، ۱۳۹۰، گنجینۀ گویششناسی فارس، ج۶، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
ـ شریعت، محمدجواد، ۱۳۷۳، نک. دقیقی.
ـ صادقی محسنآباد، محسن، ۱۳۹۳، «”مری“، واژهای نادر در ”شاهنامه“»، فرهنگنویسی، ش۸، ص۱۲۴ـ۱۲۹.
ـ عطار، محمد بن ابراهیم، ۱۳۸۸، الاهینامه، تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی، ویرایش ۲، چ۵، تهران، سخن.
ـ فردوسی، ابوالقاسم، ۱۹۶۷، شاهنامۀ فردوسی، ج۶، به اهتمام م. ن. عثمانوف، زیر نظر ع. نوشین، مسکو، دانش.
ـ فردوسی، ابوالقاسم، ۱۳۷۵، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، ج۵، کالیفرنیا و نیویورک، مزدا و بنیاد میراث ایران.
ـ فردوسی، ابوالقاسم، ۱۳۷۹، شاهنامۀ فردوسی: تصحیح انتقادی، مقدمۀ تحلیلی، نکتههای نویافته، به کوشش مصطفی جیحونی، ج۳، اصفهان، شاهنامهپژوهی.
ـ فردوسی، ابوالقاسم، ۱۳۸۴، نک. کزازی.
ـ فردوسی، ابوالقاسم، ۱۳۸۷، شاهنامۀ فردوسی، ویرایش و گزارش فریدون جنیدی، ج۳، تهران، بلخ.
ـ فردوسی، ابوالقاسم، ۱۳۹۱، شاهنامه، به تصحیح و اهتمام ا. پ. چلیشف و دیگران، زیر نظر مهدی قریب، ج۶، تهران، سروش و مسکو، فرهنگستان علوم روسیه، انستیتوی خاورشناسی.
ـ فردوسی، ابوالقاسم، ۱۳۹۴، شاهنامه، پیرایش جلال خالقی مطلق، ج۳و۴، تهران، سخن.
ـ کزازی، میرجلالالدین، ۱۳۸۴، نامۀ باستان: ویرایش و گزارش ”شاهنامه“ فردوسی، ج۶، تهران، سمت.
ـ نولدکه، تئودور، ۲۵۳۷ {=۱۳۵۷}، حماسۀ ملی ایران، ترجمۀ بزرگ علوی، چ۳، تهران، سپهر.
ـ وفایی، عباسعلی و یاسر دالوند، ۱۳۹۵، «دو واژۀ محل نظر در ”شاهنامه“»، متنپژوهی ادبی، س۲۰، ش۶۷، ص۳۷ـ۴۹.
Boyce, M., 1977, A Word-list of Manichaean Middle Persian and Parthian (=Acta Iranica 9a), Téhéran-Liège, Bibliothéque Pahlavi and Leiden, Brill
Durkin-Meisterernst, D., 2004, Dictionary of Manichaean Middle Persian and Parthian, Turnhout, Brepols
MacKenzie, D. N., 1971, A Concise Pahlavi Dictionary, London, Oxford
Nyberg, H. S., 1974, A Manual of Pahlavi, Vol. II, Wiesbaden, Otto Harrassowitz
این یادداشت پیشتر با مشخصات زیر منتشر شدهاست: ـ فروزنده فرد، منوچهر، ١٣٩٩، «”کجا بودنی بود و شد کار بود“ (تأملی در خوانش و معنای بیتی از ”گشتاسپنامۀ“ دقیقی)»، فصلنامۀ قلم (کرمانشاه)، ش١۴، ص١٢-١٨. بارگیری