فارسیات
فارسیات fâresiyyât [اسم] {معرب از فارسی (فارسی) - عربی (ات)} (به انگلیسی (مطابق ضبط دانشنامۀ ایرانیکا): Fāresīyāt و Persianisms)
این مقاله هنوز ویرایش نشدهاست.
اصطلاحی ادبی که در ادبیات عرب برای ارجاع به اشعاری به زبان عربی که حاوی برخی واژههای فارسی یا حتی عباراتی به صورت اصلی [فارسی] خود هستند به کار میرود. بارزترین نمونۀ آن فارسیات ابونُواس است. این اصطلاح همچنین توسّعاً همۀ واژهها، عبارات و جملات فارسی بهکاررفته در نظم یا نثر کهن عربی را، خواه به صورت اصلی خواه به گونۀ معرّب، در بر میگیرد.
فارسیات موجود در متون پیش از اسلام در برخی پژوهشهای اخیر احصا شدهاست (نک. آذرنوش، ١۳۵۴). برخی از شاعران یا دبیران عرب که با دربار ساسانی در ارتباط بودند گاهگاه از فارسیات بهره میبردند، اگرچه باید به خاطر داشت که مانند اکثر موضوعات مربوط به شعر عربی پیش از اسلام، بسیاری از شواهد موجود برگرفته از منابع نامعتبرِ متأخر است. مهمترینِ این شاعران عبارتاند از: لَقِیط اِیادی، احتمالاً منشی دربار شاپور دوم یا، بر اساس دیگر منابع، منشی دربار خسرو اول (نک. پِلا (Pellat)، بیتا؟: ۶۳٩؛ لقیط ایادی (Laqīṭ Eyādī)، ١٩٧١: ١۴-١۶، مقدمۀ انگلیسی دیوان)؛ مَیمون بن قَیس اَعشی که گفتهاند به حضور خسرو اول نیز بار یافته و شعر خود را در دربار او برخوانده بود (ابن قتیبه، ١٩۶۶: ٢۵۸؛ همچنین در باب استفادۀ ابوحاتم رازی از این افسانه برای بیان مطالب توهینآمیز دربارۀ زبان فارسی و بینزاکتی شاه، نک. رازی، ١٩۵۶-١٩۵٧: ١٢٢-١٢۴؛ استرن (Stern)، ١٩٧١: ۵۴٩-۵۵٠)؛ عَدِی بن زَید عِبادی، شاعر مسیحی که اغلب به تیسفون آمدوشد داشت و بهعنوان دبیر و مترجم نامههای عربی در دربار خسرو دوم خدمت میکرد (نولدکه (Nöldeke)، ١۸٧٩: ۳١٢ به بعد [ترجمۀ فارسی: نولدکه، ١۳۸۸: ۳۳٢ به بعد])؛ و پسر او زَید بن عَدِی، که او نیز با دربار در ارتباط بود (ابن قتیبه، ١٩۶۶: ٢٢۸-٢٢٩). با وجود این، جز در مورد اعشی، واژهها و اصطلاحات فارسی بهندرت در آثار این شاعران دیده میشود. اشعار اعشی شامل حدود هشتاد واژۀ فارسی است (نک. آذرنوش، ١۳۵۴: ١٢۴) که ده واژه از آنها نام خاص یا جایناماند. وی گاهی واژههای فارسی را به صورت اصلیشان به کار میبرد؛ برای نمونه: دَشت (اعشی (Aʿšā)، ١٩٢٨: ۳۵)؛ یاسَمین (همان: ١٢١)؛ شاهَنشاه "شاهِ شاهان" (همان: ١۴۵)؛ شاجِرد < شاگرد (همان: ١۴۸)؛ خندق < kandag [١] (همان: ١۵١)؛ خُسرَوانی "نام یک آهنگ" (همان: ٢٢٧)؛ جُلّ < گُل "گل سرخ، [مطلق] گل" (همان: ١۵١)؛ دهقان < دهگان "زمیندار" (همان: ٢٢۸). اعشی در قصیدهای که صحنهای از بادهگساری و شادخواری را تصویر میکند، از نامهای فارسیِ شماری از گلها بهره میگیرد: بَنَفسَج، سیسَنبَر [٢]، مَرزَجوش، آس [۳]، خیری، مَرو، سوسن [۴]، شاهَسفَرَم، یاسمین، نرجِس [۵]؛ همچنین نام فارسیِ تعدادی از آلات موسیقی را ذکر میکند: مُستَق [۶]، وَنّ [٧]، بربط [٨] و صَنج [٩] (همان: ٢٠٠-٢٠١).
در قرآن نیز شماری واژه با خاستگاه ایرانی وجود دارد که اکثر آنها بهصورت غیرمستقیم، یعنی از طریق آرامی یا سریانی، به عربی راه یافتهاند؛ برای نمونه: کَنز (هود (سورۀ ١١): ١٢ و موارد دیگر) "گنج" < ganz [١٠]؛ ابابیل (جمع) (فیل (سورۀ ١٠۵): ۳) آبِله "(بیماری) آبله، تاول"؛ سُرادِق (کهف (سورۀ ١۸): ٢٩) *سَر اُتاق؟ قس. سَراپَرده "خیمه"؛ هاروت و ماروت (بقره (سورۀ ٢): ١٠٢) "نام دو فرشتهای که به زمین فرود آمدند" < Hvartāt [١١] و Amortāt [١٢]، دو امشاسپندِ زردشتی؛ نَمارِق (غاشیه (سورۀ ٨٨): ١۵) "بالشها" [جمعِ «نَمرَق»] < فارسی میانه narm، اوستایی -namra "نرم"، بهاضافۀ پسوند ak-؛ جُند (بقره (سورۀ ٢): ٢۵٠ و موارد دیگر) [١۳] "سپاه" < فارسی میانه gund "سپاه، لشکر"؛ رِزق (بقره (سورۀ ٢): ۵٧ و موارد دیگر) [١۴] "روزی" نهایتاً < فارسی میانه rōč [١۵]، فارسی روز (rōz ،rūz)؛ سِراج (فرقان (سورۀ ٢۵): ۶١) "چراغ" < چِراغ از طریق آرامی؛ جُناح (مائده (سورۀ ۵): ٩۳ و موارد دیگر) "گناه" فارسی گناه؛ وَردَه (رحمن (سورۀ ۵۵): ۳٧) "گل سرخ" < فارسی میانه varta [١۶] "گل سرخ" از طریق آرامی (نک. جِفری (Jeffery)، ١٩۳٨: ۳٠٨ به بعد [ترجمۀ فارسی: جفری، ١۳۸۶: ۴١۴-۴١٧] [١٧] و برای ملاحظاتی دربارۀ کتاب جفری، نک. یارشاطر (Yarshater)، ١٩٩٨: ۴٨ به بعد [ترجمۀ فارسی: یارشاطر، ١۳۸١]) [١٨].
در اقوال منسوب به صحابۀ پیامبر نیز شمار اندکی واژه و عبارت فارسی دیده میشود. برای مثال، از اَنَس بن مالک روایت شدهاست که گفت پیامبر را دیدم که همزمان خرما و خربزه (الخِربَز، قس. فارسی خربزه) تناول میکرد (ابن الأثیر، ١٩٧٩: ١٩). روایت دیگری که اغلب، بهویژه در منابع شیعی، نقل میشود، پاسخ پرخاشجویانۀ موجز سلمان فارسی را هنگامی که ابوبکر بهعنوان خلیفۀ اول انتخاب شد، گزارش میکند: کردید و نکردید (ماسینیون (Massignon)، ١٩۵۵: ١٢-١۴). مثالی از برساختن فعلهای عربی از واژههای فارسی را در روایتی مییابیم که در آن از علی بن ابیطالب نقل میشود که خطاب به گروهی از ایرانیان ساکن کوفه که به مناسبت جشنهای نوروز و مهرگان برای وی شیرینی هدیه آورده بودند، فرمود: نَیرِزونا کُلَّ یَومٍ "هر روز را برای ما نوروز کنید" و مَهرَجونا کُلَّ یَومٍ "هر روز را برای ما مهرگان کنید" (الزبیدی، ١۴١۴: ذیل «ن ر ز» [ص ١۵٧])؛ مثالی دیگر اسم فاعلِ مُشَنبِذ < شَنبِذ < فارسی چون بُوَدی (مشابه احوالپرسی «حالت چهطور است؟») در مصراعی از ابومهدیه اعرابی است که میگوید: "من هرگز شَنبِذ (šūn bovaḏī) نگویم" چنانکه ایرانیان میگویند (جوالیقی، ١٩٩٠: ذیل «شُنبُذ»، ص ۴١۸). با گسترش اسلام و ارتباط نزدیکتر ایرانیان و عربها، واژههای فارسی بیشتری، چه به صورت اصلی چه به شکل معرب، وارد عربی شد. همچنین ساخت واژههای عربی با عناصر فارسی افزایش یافت (برای نمونههایی از وامواژههای فارسی در عربی پیش از اسلام، نک. بازورث (Bosworth)، ١٩٨۳: ٦١٠؛ و آذرنوش، ١۳۵۴: ۱٢٧-۱۴٢؛ برای بحثی کلی دربارۀ وامواژههای فارسی در عربی نک. تفضلی (Tafażżolī) ۱۹۸٦، و یارشاطر، ١٩٩٨: ۴٧-۵۴).
با قدرت یافتن عباسیان و، مقارن آن، برتری ایرانیان در امور حکومتی، شماری از واژهها و اصطلاحات فارسیِ بیانکنندۀ مفاهیم حکومت، تفریح، خوراک و تجملات وارد زبان عربی شد (محقق، صص 47-46 ؛ صولی، ص 193). تاکنون کوششی برای گردآوری همۀ فارسیات پراکنده در آثار عربی برجایمانده در حوزههای گوناگون انجام نشدهاست. از جملۀ این آثار میتوان به نوشتههای سیّاحان و جغرافیدانان مسلمان و ادیبان عرب مانند ابن قتیبه و جاحظ (بنگرید به ادامۀ مقاله)، مجموعههای حدیث بهویژه آثاری که تحت عنوان غریب الحدیث طبقهبندی میشوند (مانند کتابی به همین نام از ابن قتیبه (1977))، کتابهای مورّخانی چون بَلاذُری، طبری، ابن الأثیر و ابوالفِدا، و بهندرت آثار فیلسوفانی چون فارابی (صص 114-111) اشاره کرد. در اینجا به ذکر چند نمونه بسنده میشود. طبری فرمانی را نقل میکند که در مصر در دوران قیام عباسیان به سربازانی که آخرین خلیفۀ اموی را تعقیب میکنند داده میشود: «یا جُوَنَگان دَهیذ» "ای جوانان، بدهید[ش به آنها]" (ص 51). ابن المجاور (Ebn al-Mojāwer)، مورخ و جغرافیدان متأخر، منبعی غنی از نقلقولهای شاعران ایرانی در کتاب تأریخ المُستَبصِر، نگاشتهشده پس از 626 ق./ 1228 م.، فراهم آوردهاست که در واقع بیشتر کشکولی جغرافیایی و موضعنگاشتی (= توپوگرافیک) است تا روایتی تاریخی (برای فهرستی از نقلقولهای او از شاعران ایرانی، بنگرید به دوبلوا (de Blois)، ص 243).
آثار جاحظ برای فارسیات منابعی فوقالعاده سودمندند. کتاب البخلاء او بهتنهایی حاوی شواهد زیادی از این قبیل است: آئین "آداب" (جاحظ، 1995، ص 103)؛ فالوذَج و لوزینَج "دو خوراک شیرین" (ص 181)، سَکباج "آش با سرکه و گوشت" (صص 32، 128)؛ تخت النرد و خِوان النرد "تخته نرد" (ص 45). در همین کتاب وی شرح میدهد که چگونه یکی از ساکنان مرو، که گویا به خسّت مشهور بودند، وانمود میکند که یک عراقی را که حق مهماننوازی به گردنش داشته، نمیشناسد و هنگامی که از کوششهای عراقی برای شناساندن خود به ستوه میآید، فریاد میزند: اگر از پوست بارون بیائی نشناستم" [حتی] اگر از پوست [خود] بیرون بیایی، نشناسمت" (ص 31). یک منبع غنی دیگر در این زمینه ابن قتیبه (درگذشتۀ 276 ق./ 889 م.) است. برای مثال، وی به نقل از علی بن هشام به بیتی از قصهگویی استناد میکند که مردم را با داستانهای غمگینش گریانده بوده و سپس تنبورش را از آستین درمیآورد و مینوازد و میخوانَد: ابا این تیمار باید اندکی شادیه "با این تیمار (= غم) باید (= لازم است) اندکی شادی" (ابن قتیبه، 1930، ص 91).
ابن خرداذبه (ص 16) در کتاب اللهو و الملاهی تصنیفی مدحی به فارسی میانه از باربَد، خنیاگر معروف دربار خسرو دوم [= خسرو پرویز]، نقل میکند (تفضلی، 1974، صص 339-338). در رسائل اخوان الصفا (صص 139، 209، 235 ) نیز برخی ابیات فارسی آمدهاست.
شماری از شاعران عرب اوایل عصر عباسی ابیات، ترانهها یا عباراتی به فارسی نقل کردهاند. دو بیت از یزید بن مُفَرِّغ در هجو سمیّه، مادرِ زیاد بن اَبیه، که با آب است و نبیذ است ... آغاز میشود در الأغانی (اصبهانی، ص 56) نقل و در منابع دیگر مانند البیان و التبیین (جاحظ، 1948، ص 143) و تاریخ سیستان (ص 96 [و 97]) تکرار شدهاست. اشعار بشّار بن بُرد، که ایرانیتبار بود، نیز حاوی تعدادی از فارسیات است. اما، چنانکه پیشتر اشاره شد، نامی که معمولاً با فارسیات قرین است، آنِ ابونواس است که معاصر هارون الرشید و مادرش اهل خوزستان بود. او شماری از واژهها و عبارات فارسی را برای به نمایش گذاشتن فارسیدانی، افزودن چاشنی به شعر و برآوردن خواست مخاطبان خود به کار میگیرد. مینوی یکی از قصیدههای او را که مختوم به -وس و در مدح امردی ایرانی [و زردشتی] به نام بهروز است، چاپ و شرح کردهاست.
چند تن از پژوهشگران واژههای فارسی بهکاررفته در عربی را گرد آوردهاند. یکی از قدیمترینِ این افراد جوالیقی (درگذشتۀ 1145 م. [/ 540 ق.]) صاحب المعرَّب است. یک تألیف مشهور دیگر در این زمینه شِفاء الغَلیل خَفاجی (درگذشتۀ 1659 م. [/ 1069 ق.]) است. آثار دانشمندان جدید در این باره نیز پژوهشهای شیر، صدّیقی (Siddighi)، آیلِرس (/ آیلِرز؛ Eilers)، امام شوشتری و اسبقی (Asbaghi) را شامل میشود (نک. کتابنامه).
صرفنظر از اهمیت زبانشناختی آشکارِ اشعار و ترانههای فارسی برجایمانده در برخی متون عربی و همچنین اهمیت آنها از نظر مضامین شاعرانهای که گویندگان دوزبانه با آنها بیان کردهاند، تعدادی از این اشعار در هیچ جای دیگری یافت نمیشوند و از این رو برای تاریخ ادبیات فارسی آغازی نیز حائز اهمیت بسیارند. علاوه بر اثرِ پیشگفتۀ ابن المجاور، مصراعی به گویش خراسانی در اسماء المُغتالین (بغدادی، ص 167) و ابیاتی از اشعار حماسی فارسی در مَقدِسی (صص 138، 173) دو نمونۀ دیگر از این یادگارهای مهم به شمار میروند.
-پینوشتهای مترجم-
- این نوشتار ترجمهای است از:
Mahdawī Dāmḡānī, Aḥmad (1999), “Fāresīyāt”, in Encyclopædia Iranica, E. Yarshater (ed.), Vol. IX, New York, Bibliotheca Persica Press, pp. 249-251
که در وبگاه دانشنامۀ ایرانیکا به نشانی زیر نیز در دسترس است:
http://www.iranicaonline.org/articles/faresiyat
مترجم از گرهگشاییهای دوست فاضل، جناب سهیل یاری گلدره، سپاسها دارد. شایان یادآوری است که در نظام ارجاعات و کتابنامۀ مقاله تغییراتی اعمال شده و کلیۀ حواشی و همچنین آنچه در متن و کتابنامه در میان [ ] آمده افزودۀ مترجم است. همچنین برخی سهوهای چاپی در نشانی آیات اصلاح و نام سورهها افزوده شد.
1. صورت کندگ/ kandag در فارسی میانه ظاهراً فرضی است. همچنین یادآوری میشود که پژوهشگران «خندق» را از فارسی میانه *xandak میدانند (بنگرید به: حسندوست، محمد. فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی. تهران، 1393، ج 2، ص 1175).
2. ریشۀ واژۀ «سیسنبر» که در فارسی میانه نیز به کار میرفته نهایتاً به یونانی میرسد (بنگرید به: همان، ج 3، ص 1810).
3. «آس» در این معنا (= درختِ مورد) فارسی نیست بلکه از اکدی به آرامی و از آرامی به عربی رفتهاست (بنگرید به: همان، ج 1، ص 56).
4. سوسن «از اصل غیرایرانی (احتمالاً سامی) مأخوذ است». (همان، ج 3، ص 1787).
5. این واژه گرچه ظاهراً از صورت فارسی میانه یا فارسی «نرگس» گرفته شده ولی نهایتاً ریشۀ یونانی دارد (بنگرید به: همان، ج 4، ص 2743).
6. ظاهراً معرب *mustag (فارسی: مُشته) مشتق از «مُشت» (دربارۀ ریشۀ «مشت» بنگرید به: همان، ج 4، صص 2617 و 2618).
7. دربارۀ ریشۀ این واژه، بنگرید به: همان، ج 4، ص 2867.
8. نهایتاً ریشۀ این واژه یونانی است (بنگرید به: همان، ج 1، صص 433 و 434).
9. بنگرید به حسندوست، 2/ 1056 (همچنین بسنجید با همان: 3/ 1762).
10. ganz صورت فارسی میانۀ مانوی/ تُرفانی این واژه است.
11. صورت فارسی میانۀ این واژه Hordād و صورت اوستایی آن haurvatāt- است. آنچه در متن آمده ظاهراً تلفیقی از این دو صورت است. این واژه در فارسی نو به صورت «خرداد» به کار میرود.
12. صورت فارسی میانۀ این واژه Amurdād و صورت اوستایی آن amǝrǝtāt- است. آنچه در متن آمده ظاهراً تلفیقی از این دو صورت است. این واژه در فارسی نو به صورت «مرداد» به کار میرود.
13. در آیۀ مورد ارجاع به صورت جمع «جنود» آمده ولی در برخی آیات به صورت مفرد نیز به کار رفتهاست.
14. در آیۀ مورد ارجاع به صورت فعلی «رزقناکم» آمدهاست ولی در آیات دیگر به صورت اسم نیز دیده میشود.
15. rōč قرائت سنتی واژه است. قرائت جدید آن rōz است.
16. در فارسی میانه واژهای به صورت varta به این معنا وجود ندارد. صورت درست این واژه مطابق قرائت سنتی vart و بر اساس قرائت جدید ward است (اوستایی varǝδa-، فارسی باستان *vṛda-؛ همچنین بنگرید به: حسندوست، ج 4، ص 2426؛ رضایی باغبیدی، حسن (زیر نظر). واژهنامۀ موضوعی زبانهای باستانی ایران. ج 2، تهران، 1391، ص 59).
17. همچنین در ص 307 نمایۀ انگلیسی کتاب جفری نیز به دو واژۀ فارسی یهودی اشاره شده که نباید از نظر دور داشت.
18. دربارۀ واژههای فارسی/ ایرانی در قرآن کریم از میان منابع دیگری که به زبان فارسی موجود است، مطالعۀ این مقالات توصیه میشود: خرمشاهی، بهاءالدین. «کلمات فارسی در قرآن مجید». قرآنپژوهی، ج 1، تهران، 1389، صص 565-582؛ کارتر، مایکل. «الفاظ دخیل در قرآن کریم». ترجمۀ احمدرضا قائممقامی. دم مزن تا بشنوی زان آفتاب: جشننامۀ استاد دکتر محمدتقی راشدمحصل، به کوشش مهدی علایی، تهران، 1394، صص 430-405 (مشخصات اصل انگلیسی مقاله چنین است: Michael Carter, "Foreign Vocabulary", Andrew Rippin (ed.), The Blackwell Companion to the Qur'ān, Blackwell, 2006, pp. 120-139.).
کتابنامه:
- قرآن.
- آذرنوش، آذرتاش. راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی. تهران، 1354 ش. (ویراست دوم : تهران، 1374 ش.)
- ابن الأثیر، مجدالدین. النهایه فی غریب الحدیث. ج 3، قاهره، 1965-1963 م.؛ تجدید چاپ: بیروت، 1979 م.
- ابن خرداذبه، ابوالقاسم عبیدالله بن عبدالله. کتاب اللهو و الملاهی. تصحیح الأب اغناطیوس، بیروت، 1961 م.
- ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم. عیون الأخبار. تصحیح ا. ز. عدوی، ج 4، قاهره، 1349 ق./ 1930 م.
- ______________. الشعر و الشعراء. تصحیح ا. م. شاکر، ویراست دوم، ج 1، قاهره، 1386 ق./ 1966 م.
- ______________. غریب الحدیث. تصحیح ع. جبّوری، بغداد، 1977 م.
- اصبهانی، ابوالفرج علی بن الحسین قُرَشی. الأغانی. تصحیح ن. هورینی، ج 17، بولاق، 1285 ق. / 1868-1869 م.
- امام شوشتری، محمدعلی. فرهنگ واژههای فارسی در زبان عربی. تهران، 1347 ش.
- بغدادی، ابوجعفر محمد بن حبیب. اسماء المغتالین. در: ع. هارون (ویراستار) نوادر المخطوطات، II / 6، قاهره، 1374 ق./ 1954 م. صص 278-106.
- تاریخ سیستان. تصحیح م. بهار، تهران، 1314 ش.
- جاحظ. البیان و التبیین. تصحیح ع. م. هارون، ج 1، قاهره، 1367 ق./ 1948 م.
- ____. کتاب البخلاء. تصحیح ی. شامی، بیروت، 1995 م.
- جوالیقی، ابومنصور. المعرب من الکلام العجمی علی حروف المعجم. تصحیح ف. عبدالرحیم، دمشق، 1990 م.
- خفاجی، شهابالدّین. شفاء الغلیل فیما فی کلام العرب من الدخیل. تصحیح ن. الهورینی و م. وهبی، قاهره، 1282 ق. م؟
- رازی، ابوحاتم. کتاب الزینه. تصحیح ح. حمدانی، ج 1، قاهره، 1956-1957 م.
- رسائل اخوان الصفا. ج 1، بیروت، 1957 م.
- الزبیدی، مرتضی. تاج العروس. محقق: ع. شيرى، ج 8، بيروت: 1414 ق. م؟
- شیر، ادّی. الالفاظ الفارسیه المعربه. بیروت، 1908 م. [ترجمۀ فارسی: شیر، ادی. واژههای فارسی عربیشده. ترجمۀ حمید طبیبیان، تهران، 1386.]
- صولی، ابوبکر محمد بن یحیی بن یحیی. ادب الکتّاب. تصحیح م. بهجت، قاهره، 1341 ق./ 1922 م.
- طبری، محمد بن جریر. تاریخ الرسل و الملوک. تصحیح دخویه و دیگران، ج 3، لیدن، 1879-1901 م.، تجدید چاپ: لیدن، 1964 م.
- فارابی، ابونصر. کتاب الحروف. تصحیح م. مهدی، تجدیدچاپ، بیروت، 1990 م.
- محقق، مهدی. «تأثیر زبان فارسی در زبان عربی». مجلۀ دانشکدۀ ادبیات تهران، 1339 ش. س 7، ش 3، صص 56-38؛ س 7، ش 4، صص 110-91.
- محمدی ملایری، محمد. فرهنگ ایرانی پیش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامی و ادبیات عربی. چاپ دوم با مقدمۀ جدید، تهران، 2536=1356 ش.
- ____________. تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی. 2 ج، تهران، 1372-1375 ش. [همچنین: ج 3، تهران، 1379 ش. ج 4، تهران، 1380 ش. ج 5، تهران، 1382 ش. پیوستها، تهران، 1379 ش.]
- مقدسی، مطهر بن طاهر. البدء و التاریخ. قد اعتنی بنشره و ترجمته من العربیه الی الفرنسویه الفقیر المذنب کلمان هوار، باریز، ج 3، 1901-1899 م. [ترجمۀ فارسی: مقدسی، مطهر بن طاهر. آفرینش و تاریخ. ترجمۀ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، 1374.]
- مینوی، مجتبی. «یکی از فارسیات ابونواس». مجلۀ دانشکدۀ ادبیات تهران، 1333 ش. س 1، ش 3، صص 77-62.
Asbaghi, Asya, Persische Lehnwörter im Arabischen, Wiesbaden, 1988.
Aʿšā, Maymūn b. Qays, The Diwan of al-Aʿshā, ed. R. Geyer, Gibb Mem. N.S. 6, London, 1928.
de Blois, François, Persian Literature: A Bibliographical Survey Begun by the Late C. A. Storey, Vol. V pt.2 , London, 1992- .
Bosworth, Clifford Edmund, “The Persian Impact on Arabic Literature, “ in A. F. L. Beeston et al., eds., Arabic Literature to the End of the Umayyad Period, Cambridge, U.K., 1983, pp. 483-96.
_______________________ “Iran and the Arabs Before Islam”, in E. Yarshater (ed.), The Cambridge History of Iran, 3 (I), Cambridge, 1983 pp. 593-612.
[ترجمۀ فارسی: بازورث، کلیفورد ادموند. «ایران و تازیان پیش از اسلام». تاریخ ایران کیمبریج، ج 3 (بخش اول)، گردآورنده: احسان یارشاطر، ترجمۀ حسن انوشه، تهران، امیرکبیر، صص 726-707.]
_______________________ “Persian Literature, Relations with Arabic,” in J. S. Meisami and P. Starkey, eds., Encyclopedia of Arabic Literature, 2 vols., London, l998, II, pp. 600-601.
Ebn al-Mojāwer, Yūsof b. Yaʿqūb, Taʾrīḵ al-mostabṣer, ed. O. Löfgren as Descriptio Arabiae Meridionalis, 2 vols., Leiden, 1951-54.
Eilers, Wilhelm, “Das iranische Lehngut im arabischen Lexikon: Über einige Berufsnamen und Titel,” Indo-Iranian Journal 5, 1962, pp. 203-32, 308-9.
_____________, “Iranische Lehngut im Arabischen,” in Actas do IV Congresso de Estudos Arabes e Islâmicos, Coimbra-Lisboa 1 a 8 Setembro de 1968, Leiden, 1971, pp. 581-660.
Jeffery, Arthur, The Foreign Vocabulary of the Qurʿan, Baroda, India, 1938.
[ترجمۀ فارسی: جفری، آرتور. واژههای دخیل در قرآن مجید. ترجمۀ فریدون بدرهای، ویرایش جدید، تهران، 1386.]
Laqīṭ Eyādī, Dīwān, ed. and tr. into English A. Mu’id Khan as A Critical Edition of Diwān of Laqīt ibn Yaʿmur, Beirut, 1391/1971 (only two poems survive).
Massignon, Louis, Salmān Pāk et les prémices spirituelles de l’Islam, Paris, 1938, tr. J. M. Unvala as Salmān Pāk and the Spiritual Beginnings of Iranian Islām, Bombay, 1955.
[ترجمۀ فارسی: ماسینیون، لویی. سلمان پاک. ترجمۀ علی شریعتی (چاپهای مختلف).]
Nöldeke, Theodor, Geschichte der Perser und Araber zur Zeit der Sasaniden, aus der arabischen Chronik des Tabari übersetzt, Leiden, 1879; repr. Leiden, 1973.
[ترجمۀ فارسی: نولدکه، تئودور. تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان. ترجمۀ عباس زریاب خویی، تهران، 1388.]
Pellat, Charles, “Laḳīṭ al-Iyādī,” in The Encyclopaedia of Islam,V, pp. 630-31. date?
Siddiqi, ‘Abdul-Sattar, Studien über die Persischen Fremdwörter im klassischen Arabisch, Göttingen, 1919.
Stern, Samuel Miklos, “Yaʿqūb the Coppersmith and Persian National Sentiment,” in C. E. Bosworth, ed., Iran and Islam: Studies in Memory of the Late Vladimir Minorsky, Edinburgh, 1971, pp. 535-55.
Tafażżolī, Aḥmad, “Arabic. ii. Iranian Loanwords in Arabic,” in Encyclopædia Iranica, II, 1986, pp. 231-33.
[ترجمۀ فارسی: تفضلی، احمد. «وامواژههای ایرانی در زبان عربی». پارسیکردۀ محمدحسین ساکت، کتاب ماه ادبیات، ش 27 (پیاپی 141)، تیر 1388، صص 7-4.]
__________ “Some Middle-Persian Quotations in Classical Arabic and Persian Texts,” in Ph. Gignoux and A. Tafazzoli, eds., Mémorial Jean de Menasce, Louvain, 1974, pp. 337-49.
[ترجمۀ فارسی: تفضلی، احمد. «برخی عبارات فارسی میانه در متون کهن عربی و فارسی». ترجمۀ لیلا عسگری و فضلاللـه پاکزاد، نامۀ فرهنگستان، س 2 ش 4 (پیاپی 8)، زمستان 1375، صص 33-17.]
Yarshater, Ehsan, “Persian Presence in the Islamic World,” in R. Hovanissian and G. Sabagh, eds., Persian Presence in the Islamic World, Cambridge, U.K., and New York, 1998, pp. 1-125.
[ترجمۀ فارسی: یارشاطر، احسان. «حضور ایرانیان در جهان اسلام». حضور ایرانیان در جهان اسلام، به کوشش و ویرایش جرج صباغ و ریچارد هوانسیان، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران، 1381.]
نوشتۀ احمد مهدوی دامغانی در ایرانیکا
ترجمۀ منوچهر فروزنده فرد