رند: از نظر سعدی
دربارهٔ مفهوم «رند» در شعر حافظ فراوان گفته و نوشتهاند و اگر کسی این نوشتهها را جمعآوری کند چندین مجلّد کتاب خواهد شد. خلاصهٔ همهٔ این گفتهها و نوشتهها هم این است که رند در زبان و فرهنگ ایرانی تا پیش از حافظ واجد بار معنایی منفی بودهاست و عموماً بر انسان لات و بیسروپا اطلاق میشدهاست و حافظ به این تیپ و طبقهٔ اجتماعی وجههای مثبت بخشیده و آن را تا مرتبهٔ اولیاءالله برکشیدهاست. بیشک انتخابِ تیپ اجتماعی رند و برکشیدن آن در دیوان حافظ نوعی اعتراض است، اعتراض به تمام کسانی که به اصطلاح امروزی اتوکشیده و شقورق راه میروند و گمان میکنند که از دماغ فیل افتادهاند، اعتراض به تمام کسانی که خود را برتر از همه میدانند و همه را به دیدهٔ تحقیر مینگرند. رند نقطهٔ مقابل تمام کسانی است که خودشان را تافتهٔ جدابافته میدانند و با نگاهی از بالا به پایین به همهچیز و همهکس مینگرند. حافظ رند را در مقابل زاهدان و صوفیانی قرار میدهد که خودشان را پاک و پالوده و عاری از هر نوع خطا و گناه میدانند، کسانی که دیگران را غرق در فساد و تباهی به شمار میآورند، در حالی که کارنامهٔ خودشان هم چندان سفید نیست و کم فساد نورزیدهاند و تباهی نیافریدهاند. نکتهای که در اینجا میخواهم اضافه کنم این است که نمونهٔ این افراد فقط مذهبیون [صوفیان و زاهدان] نیستند، بلکه روشنفکرنمایانی که فکر میکنند همه چیز را فقط خودشان میفهمند و دیگران یکسره احمق و خنگند، ثروتمندانی که گمان میبرند تنها آنها حق زیستن دارند و فقرا آدم به حساب نمیآیند و... همگی نمونههایی از این تیپ آدمهایِ گَندهدماغ هستند؛ آدمهایی با اعتمادبهنفسی کاذب و غروری مُضحک.
یکی از بهترین و روشنترین تعاریف از رند را سعدی در گلستان عرضه کردهاست. میدانیم که حافظ و سعدی هر دو اهل شیرازند و در یک بستر فرهنگی نشو و نما یافتهاند و فاصلهٔ زمانی این دو از یکدیگر بسیار اندک است. به همین دلیل، تعریف سعدی از رند در زمینه و زمانهای که در آن میزیستهاست برای فهم این مفهوم در دیوان حافظ بسیار اهمیت دارد. سعدی در باب دوم از گلستان، رند را با همان بار معنایی منفی در تقابل با درویش قرار میدهد و ملاک تشخیص این دو را نه پوشش ظاهری آنها، بلکه نحوهٔ رفتار و کردارشان میداند:
طریق درویشان ذکر است و شکر و خدمت و طاعت و ایثار و قناعت و توحید و توکل و تسلیم و تحمل. هرکه بدین صفتها که گفتم موصوف است بهحقیقت درویش است وگر در قباست. اما هرزهگردی بینماز هواپرستِ هوسباز که روزها به شب آرد در بند شهوت و شبها روز کند در خواب غفلت و بخورد هرچه در میان آید و بگوید هرچه بر زبان آید رند است وگر در عباست (سعدی، ۱۳۸۵: ۱۲۹).
در این بخش از گلستان چند صفت برای رند ذکر شدهاست که به ما در شناخت این تیپ و طبقهٔ اجتماعی در شیراز آن روز بسیار کمک میکند:
۱. رند هرزهگرد است، مأوا و مسکن مشخصی ندارد، آواره و بیخانمان است، هرجایی است.
۲. رند بینماز است و چندان در قیدوبند شعائر دینی نیست.
۳. رند هواپرست و هوسباز است و بسیار دربند میل و شهوت جنسی.
۴. رند حلال و حرام و پاک و نجس نمیکند و هرچه برسد میخورد.
۵. رند در سخن گفتن و صحبت کردن چندان مبادی آداب نیست و هرچه بر زبانش بیاید میگوید.
۶. رند ژندهپوش است و جامههای شندرپندر میپوشد. زیرا سعدی گفتهاست که حتی اگر عبا (جامهٔ علما و اعیان و اشراف) هم بپوشد، باز هم لات و یکلاقباست.
به نظر میرسد مجموع این ویژگیها بوده که حافظ را متقاعد کرده تا شخصیت رند را به نشان اعتراض در مقابل صوفیان و زاهدان گندهدماغِ زمانهاش قرار دهد. حافظ با قرار دادن ناموجهترین تیپ و طبقهٔ اجتماع در مقابل [مثلاً] موجهترین تیپ و طبقهٔ اجتماع میخواهد طرف مقابلش را تحقیر کند و به او بگوید که تو هم هیچی و از هیچ هم کمتر، پس بیهوده غرور نورز و دور برندار.
- منابع
ـ حافظ، شمسالدّین محمّد (۱۳۶۲). دیوان حافظ. جلد اوّل. به تصحیح و توضیح پرویز ناتل خانلری. چ۲. تهران: خوارزمی
ـ سعدی، مصلح بن عبدالله (۱۳۸۵). کلیات سعدی. به تصحیح محمّدعلی فروغی. تهران: هرمس.
محسن احمدوندی
دربارۀ نویسنده و فهرست نوشتههای دیگر وی در پارسیشناسی
صفحۀ مرتبط