رند: واژه‌شناسی

از پارسی‌شناسی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
فرصت شمر طریقۀ رندی که این نشان/ چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست (بیتی از حافظ در گزیده‌ای از غزل‌های او که در زمان حیاتش گردآوری شده‌است) © منبع: حافظ، شمس‌الدین محمد (١۳۸۷). غزل‌های حافظ. گردآوری علا مرندی. به کوشش علی فردوسی. تهران: دیبایه. ص٩٢.

ریشه‌شناسی

برومند سعید (١۳۸۳: ١١١-١١٩) این واژه را از ریشۀ ایرانی باستانِ rad "آزاد" و هم‌ریشه با واژه‌های «رَد (= سروَر، برگزیده، بخْرد، دانا، دلاور، هنرمند، پیشوای دینی زردشتیان و...)»، «راد (= جوان‌مرد، بخشنده، گشاده‌دل)» و «رَستن» (و هم‌خانواده‌هایش چون «رَسته»، «رها» و...) پنداشته‌است. اما مجتبایی «رند» را هندی می‌داند (نقل‌شده در قائم‌مقامی، ١۳٩۴: ۶١) و می‌افزاید در متنی چاپ‌نشده [به هندی] آن را به همین صورت یافته‌است (همان‌جا). «لندهور»، «لات» و «قلندر» را نیز با این واژه هم‌ریشه دانسته‌اند (همان‌جا).

معنی واژه در فرهنگ‌های قدیم فارسی

«رند» در لغت فرس (سدۀ پنجم) و فرهنگ قواس (آغاز سدۀ هشتم) نیامده‌است. نخستین فرهنگی که از این واژه یاد کرده صحاح الفرس (نگاشته به سال ۷٢۸ ق.، هم‌زمان با نوجوانی - یا خردسالی- حافظ [با توجه به اختلاف تاریخ تولد وی]) است؛ این فرهنگ دربارۀ «رند» تنها به این بسنده کرده‌است که «مُنکِر باشد» (شمس منشی، ١۳۵۵: ۷۸). فرهنگ‌های پسین‌تر تا سدۀ دهم - مانند دستور الافاضل (سال ۷۴۳ ق.)، مجموعة الفرس (نیمۀ دوم سدۀ هشتم) و تحفة‌ الاحباب (سال ٩۳۶ ق.) - نیز این واژه را نیاورده‌اند. پس از فرهنگ‌های یادشده، به فرهنگ جعفری می‌رسیم که در سدۀ یازدهم نگاشته ‌شده و دربارۀ «رند» نوشته‌است: «به وزن هند، لاابالی و بیقید است» (تویسرکانی، ١۳۶٢: ٢٢۸). دیگر فرهنگ فارسی در این سده سرمۀ سلیمانی (نگاشته‌ در حدود سال ١٠١۵ ق.) است که هم در این باره می‌نویسد: «منکر و لاابالی و بی‌قید، و از آن جهت رند گویند که منکر اهل قیدند» (اوحدی بلیانی، ١۳۶۴: ١١۸). در فرهنگ رشیدی (نگاشته به سال ١٠۶٩ ق.) نیز مشابه همین تعریف آمده‌است: «منکر، و بی‌قید و لاابالی را از آن گویند که منکر اهل قید است» (رشیدی، ١۸۷٢م.: ١/ ۳۵١؛ همو، ١۳۳۷: ١/ ۷۴۸). رشیدی همچنین در بخش «استعارات» دو مدخل «رند خاک‌بیز: دانایی که دقیقه‌ای از دقایق تحقیقات فرونگذارد» و «رند دهل‌دریده: کسی که از شرع بیرون رفته باشد» (رشیدی، ١۸۷٢م.: ١/ ۳۵١؛ همو، ١۳۳۷: ١/ ۷۵٠) را ضبط کرده‌است (نیز نک. برومند سعید، ١۳۸۳: ١١١-١١٢ که پیشینۀ «رند» را در همۀ فرهنگ‌های یادشده به دست داده‌است).

صورت جمع

این واژه را در متون کهن به دو صورت «رندان» و «رنود» جمع بسته‌اند و در فارسی امروز قاعدتاً به‌صورت «رندها» نیز به کار می‌رود (برای نمونه‌ای از کاربرد «رندها» نک. انوری و عالی عباس‌آباد (١۳۹٠: ١١۳) که شاهدی از هفتاد سخن خانلری نقل کرده‌اند). «رنود» به شیوۀ جمع مکسر عربی ساخته شده و نجفی (١۳۹٠: ٢١۴) کاربرد آن را نادرست و متأخر می‌داند، ولی برومند سعید (١۳۸۳: ٢۸١-٢۸۳) به‌درستی اشاره می‌کند که صورت «رنود» اولاً در متون کهن به کار رفته (و شواهدی از تاریخنامۀ طبری، راحة الصدور، مرصاد العباد، شیرازنامه، تاریخ جهانگشا، دستور الوزرا، جامع التواریخ، تاریخ آل مظفر و دیوان انوری برای آن نقل می‌کند) و ثانیاً با «رندان» (یا «رندها») تفاوت معنایی دارد و دارای بار معنایی منفی است.

واژه‌ها و ترکیب‌های مرتبط

  • رندانه: همچو حافظ برغم مدعیان/ شعر رندانه گفتنم هوس است (حافظ، ١۳٢٠: ۳١)
  • رندسوز: نه من سبوکش این دیر رندسوزم و بس/ بسا سرا که در این کارخانه سنگ و سبوست (حافظ، ١۳٢٠: ۴١)
  • رندی: فرصت شمر طریقۀ رندی که این نشان/ چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست (حافظ، ١۳٢٠: ۵١)

واژۀ «رندک» نیز در برخی فرهنگ‌ها بدون شاهد آمده‌است که در یک معنا ظاهراً مصغر «رند» است و در معنای دیگر مصحف «ریدک» (نک. دهخدا، ذیل «رندک»).

«کهنه رند»، «مرد رند» و «خرمرد رند» نیز از دیگر ترکیبات این واژه‌اند که در فرهنگ‌ها ضبط شده‌اند (نک. دهخدا، ذیل هر یک از این مدخل‌ها).

معادل‌ها در زبان‌های دیگر

عربی

صلاح صاوی معادل «رندی» را واژۀ «غَیّ» قرار داده‌ (نک. صاوی، ١۳۶٧: ٢٢٩ و توضیحات ص ۳٠۸) و «رند(ان)» را نیز جایی «خلیع (جمع: خلعاء)» (همان: ٢۴١ و توضیحات ص ۳١٢) و جایی دیگر «متحرّر(ین)» (همان: ٢۸١ و توضیحات ص ۳٢٢) ترجمه کرده‌است. وی همچنین «تَفَتّی» را در برابر «رندی کردن» (همان: ٢۴٧ و توضیحات ص ۳١۴) و «رند بودن» (همان: ۳٠١) به کار برده‌است. این حافظ‌پژوه عرب در شعری که برای حافظ سروده نیز واژۀ «متهتّک(ین)» را در برابر «رند(ان)» گذاشته‌است (نک. همان: ۵۸ و ٧۸). واژه‌های «غیّ»، «خلیع» و «متهتّک» بار معنایی منفی دارند و واژه‌های «متحرّر» و «تفتّی» بار معنایی مثبت.

این صفحه تکمیل خواهد شد.

  • منابع:

- انوری، حسن و یوسف عالی عباس‌آباد (١۳۹٠). فرهنگ درست‌نویسی سخن. چ۳. تهران: سخن.

- اوحدی بلیانی، تقی‌الدین (١۳۶۴). سرمۀ سلیمانی. به تصحیح و حواشی محمود مدبّری. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.

- برومند سعید، جواد (١۳۸۳). ریشه‌شناسی و اشتقاق در زبان فارسی. کرمان: دانشگاه شهید باهنر.

- تویسرکانی، محمد مقیم (١۳۶٢). فرهنگ جعفری. به تصحیح و تحشیه و تعلیق سعید حمیدیان. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.

- حافظ، شمس‌الدین محمد (١۳٢٠). دیوان خواجه شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی. به اهتمام محمد قزوینی و قاسم غنی. تهران: مطبعۀ مجلس.

- دهخدا، علی‌اکبر. لغت‌نامه. نسخۀ برخط.

- رشیدی، عبدالرشید بن عبدالغفور (١۸۷٢ م.). فرهنگ رشیدی. به تصحیح و تحشیۀ مولوی ابوطاهر ذوالفقار علی مرشدآبادی. ٢ج. کلکته: بپتست مشن پریس (Baptist Mission Press).

- رشیدی، عبدالرشید بن عبدالغفور (١۳۳۷). فرهنگ رشیدی به ضمیمۀ معربات رشیدی. به تصحیح و تحقیق محمد عباسی. ٢ج. تهران: کتاب‌فروشی بارانی.

- شمس منشی، محمد بن هندوشاه (١۳۵۵/ ٢۵۳۵ شاهنشاهی). صحاح الفرس. به اهتمام عبدالعلی طاعتی. چ٢. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.

- صاوی، صلاح (١۳۶٧/ ١٩۸٩ م.). دیوان العشق: شعر حافظ الشیرازی. نقله الی العربیه: صلاح الصاوی. تهران: م‍رک‍ز ال‍ن‍ش‍ر ال‍ث‍ق‍اف‍ی‌ (رج‍اء).

- قائم‌مقامی، احمدرضا (١۳٩۴). «ریشه‌شناسی و زبان فارسی (مقدمات)». فرهنگ‌نویسی، ش٩، ص۳۷-۶۴.

- نجفی، ابوالحسن (١۳۹٠). غلط ننویسیم: فرهنگ دشواری‌های زبان فارسی. چ ١۶. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.

منوچهر فروزنده فرد

دربارۀ نویسنده و فهرست نوشته‌های دیگر وی در پارسی‌شناسی


صفحۀ مرتبط

رند: از نظر سعدی