یادداشت: رباعیات شاه شجاع مظفری

از پارسی‌شناسی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

۶ خرداد ۱۴۰۰

Mavaheb.jpg

رباعیات شاه شجاع مظفری

به بهانۀ انتشار مواهب الهی

سید علی میرافضلی

شاه شجاع (۷۳۳-۷۸۶ ق)، در میان شاهان سلسلۀ مظفری، یک شخصیت ویژه و قابل مطالعه است. یکی از وجوه شخصیت او ارتباطش با شاعران و هنرمندان زمانۀ خودش و در صدر آن‌ها خواجه شمس‌الدین حافظ شیرازی است که برخی از بهترین سروده‌هایش محصول دوران حکومت شاه شجاع است. شاه شجاع به دو زبان فارسی و عربی شعر می‌گفت و پاره‌ای از آن‌ها در کتاب‌های تاریخی، ادبی و تذکره‌های شعر نقل شده‌است. اشعار شاه شجاع از جنبۀ ادبی ارج چندانی ندارد، اما از حیث نقش تاریخی گویندۀ آن‌ها در خور مطالعه است.

چاپ کتاب مواهب الهی اثر معین‌الدین معلّم یزدی، که به تاریخ آل مظفر اختصاص دارد و منبعی دست اول در بررسی وقایع تاریخی ایران در دوران حکومت شاه شجاع است، این بهانه را فراهم آورد که رباعیات شاه شجاع را مرور کنیم. مواهب الهی به اهتمام فاضل ارجمند جناب احمد بهنامی تصحیح و توسط نشر ادبیات منتشر شده‌است. معین‌الدین یزدی مقداری از اشعار فارسی و عربی شاه شجاع را در کتاب خود نقل کرده (ص ۱۰۴-۱۰۶) و گمان می‌برم که این قدیم‌ترین منبع اشعار اوست.

علاء قزوینی، از دیگر نویسندگان قرن هشتم، نیز در کتاب مناهج الطالبین فی معارف الصادقین، که آن هم به اهتمام جناب بهنامی تصحیح و چاپ شده، بخشی از اشعار عربی شاه شجاع را آورده (ص ۹۲۷-۹۲۹) که در آن میان آن‌ها دو رباعی عربی و یک رباعی ملّمع وجود دارد. این اثر در زمان حیات شاه شجاع تألیف شده‌است.

در جُنگ مادرین، که به شمارۀ ۴۵۵۹ در کتابخانۀ مجلس نگهداری می‌شود و در ۸۲۳ ق کتابت شده، دیباچۀ دیوان شاه شجاع و مقداری از اشعار و منشآت او آمده‌است (برگ ۳۲۴-۳۳۰).

در خلاصة الاشعار تقی کاشانی (نسخۀ چشمۀ رحمت، ۶۷-۷۰) و عرفات العاشقین اوحدی بلیانی (چاپ ناجی، ۳: ۱۹۱۲-۱۹۱۴) نیز اشعار او یافت می‌شود. در جُنگ‌ها و تذکره‌های دیگر هم ابیات پراکندۀ شاه شجاع نقل شده‌است.

۱) مشهورترین رباعی شاه شجاع این رباعی اوست که خطاب به پدرش امیر مبارزالدین گفته‌است. به گفتۀ کتبی، امیر مبارزالدین «در امر معروف و نهی منکر مبالغه می‌کرد، تا به مرتبه‌ای که هیچ کس را یارای آن نبود که نام فسق و فجور و مناهی بَرَد» (تاریخ آل مظفر، ۶۵):

در مجلس دهر سازِ مستی پست است

نه چنگ به قانون و نه دف بر دست است

رندان همه ترک می‌پرستی کردند

جز محتسب شهر که بی می مست است.

«محتسب» لقبی است که رندان شیراز به امیر مبارزالدین داده بودند. واژۀ «محتسب» در برخی از غزل‌های حافظ اشارتی رندآمیز به این مسئله دارد: به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است (رک. حافظ‌نامه، ۱: ۲۶۸). ‏

۲) کتبی همچنین در ماجرای عصیان پهلوان اسد و محاصرۀ شهر کرمان توسط شاه شجاع، این رباعی شاه شجاع را هنگام ناکامی در گشودن حصار کرمان، نقل کرده‌است (همانجا، ۱۰۱):

من جرعۀ صبر می‌کشم فرزانه

وین غصّۀ دهر می‌خورَم مردانه

نومید نیَم که عاقبت دور فلک

روزی به مراد پُر کند پیمانه ‏

۳) دولتشاه سمرقندی می‌نویسد (تذکرة الشعراء، ۲۹۹-۳۰۰): «بعد از روزگار پدرش میان او و برادرش شاه محمود جهت مملکت تنازع شد و در اثنای نزاع، شاه محمود متوفی شد و شاه شجاع این رباعی مناسب آن واقعه می‌گوید:

محمود برادرم شه شیر کمین

می‌کرد خصومت از پی تاج و نگین

کردیم دو بخش تا بیاساید خلق

او زیر زمین گرفت و من روی زمین

سلطان اویس جلایر در جواب او گوید:

ای شاه شجاع ملت و دولت و دین

خود را به جهان وارث محمود مبین

در روی زمین اگرچه هستی دو سه روز

بالله که به‌هم رسید در زیر زمین».

کمال‌الدین عبدالرزاق سمرقندی نیز رباعی اول را در واقعۀ قتل شاه محمود در بلوای اصفهان که به سال ۷۷۶ اتفاق افتاد، به اسم شاه شجاع آورده‌است. (مطلع سعدین، ج ۱، د ۲: ۴۷۶؛ ایضاً رک. مآثر الملوک، ۱۳۹؛ عرفات العاشقین، ۳: ۱۹۱۳).

نکتۀ مهم در مورد رباعی نخست آن است که بیت دومش را شرف‌الدین وصّاف شیرازی در تاریخ وصاف آورده‌است (چاپ عکسی، ۲۲۶-۲۲۷): «سخن سلطان محمود غزنوی که در حق برادر خود مسعود گفته بود، راست آمد، بیت.

کردیم دو بخش تا بیارامد دهر

او زیر زمین گرفت و من روی زمین».

این بیت در دستنویسی که خود مؤلف در ۷۱۱ ق کتابت کرده، مرقوم است و امکان الحاقی بودن ‌آن نیست. بنابراین، یا رباعی از شاه شجاع نیست، و یا او یک رباعی قدیمی را به نفع خود مصادره کرده‌است.

رباعی دوم را در منبع دیگری جز عرفات العاشقین (۱: ۵۱۴) ندیدم و منبع بلیانی نیز قطعاً دولتشاه بوده‌است.

۴) اوحدی بلیانی در شرح حال اصیل‌الدین محمد بنجیری، قاضی شیراز، نویسد (عرفات العاشقین، ۱: ۴۷۲): «مدت سی سال از ایّام سلطان ابواسحاق و محمد مظفر و شاه شجاع در شیراز به استقلال اقضی القضاة بود و او را به سبب خیر و برکت، ابوالبرکات گفتندی. وی به خدمت شاه شجاع این شعر گفت:

پناه جهان، شاه عالم مطاع

ملاذ زمان، بوالفوارس شجاع

مه برج دولت، شه کامران

فروغ دل و دیدۀ مردمان

نهالی ز حبّت نشاندم به دل

که بارش جفا گشت و گشتم خجل

شنیدم که گفتی نه چون ماضی‌ام

به عزل قضایش بسی راضی‌ام

قضا در حق من مبادا قضا

که از بد گذشتم، مضی ما مضی

رباعی که شاه شجاع در جواب فرموده‌اند این است:

ای قاضی ما، اصیل دین، بوالبرکات

از صدق و صفا تو را فرستم خدمات

من عذر گنه ز لطف تو می‌خواهم

چون اهل کرامتی و از اهل نجات». ‏

۵) باز اوحدی بلیانی گوید (همانجا، ۳: ۱۹۱۴): «خواجه عبدالقادر (مراغه‌ای) در مجالس و جامع الالحان خود آورده که شاه شجاع از شیراز به بغداد پیغام فرستاد و تصنیفی از خواجه طلبید. پس وی در این شعر که از شاه شجاع بود، عملی در عراق فرستاد؛ هکذا:

با دل گفتم کای دل شیدا چونی

بی ما بر آن دلبر رعنا چونی

دا گفت مرا حاجت پرسیدن نیست

من خود برِ دلبرم، تو بی ما چونی؟».

صحّت این نقل منتفی نیست، اما در آثار عبدالقادر مراغی، یعنی جامع الالحان و مقاصد الالحان، چنین چیزی ندیدیم.

رباعی در سفینۀ علاء مرندی که در اواخر قرن هشتم کتابت شده، به نام «سلطان مغفور شاه شجاع» ثبت شده‌است (غزل‌هایی از حافظ، ۳۰۱). ‏

چهار رباعی زیر را معین‌الدین یزدی به اسم شاه شجاع آورده‌است (مواهب الهی، ۱۰۵):

۶) و منها

یک‌چند طریق رهروان گیرم پیش

وز ناز و نعیم یاد نارَم کم و بیش

مردانه در این راه بپرّم کم و بیش

باشد که رسم به آرزوی دل خویش

۷) و منها

من بی‌خبرم، ولی خبیرم کردند

در مسند کبریا کبیرم کردند

المنة لله که در عالم قدس

از نقش وجود بی‌نظیرم کردند

۸) و منها

ای کرده غمت غارت هوش دل ما

عشق تو شده خانه فروش دل ما

سرّی که مقرّبان از آن محرومند

عشق تو فرو گفته به گوش دل ما

۹) و منها

جان در طلب وصل تو شیدایی شد

دل در خم گیسوی تو سودایی شد

بسیار به جست‌وجوی تو گرد جهان

بیچاره دلم بگشت و هرجایی شد

  • توضیحات:

رباعی هشتم در مرصاد العباد نجم رازی به نام خودِ مؤلف است (ص ۱۹۷) و از شاه شجاع نتواند بود.

خواند میر، رباعیات ۶، ۷، ۸ را نقل کرده (مآثر الملوک، ۱۳۹) و در نقل او، مصراع سوم رباعی ششم چنین است: مردانه در این راه بپویم پس و پیش.

رباعی ششم در ریاض الفردوس خانی (ص ۲۹۱) و رباعی نهم در تذکرۀ نفائس المآثر (ص ۲۶۵) هم به نام شاه شجاع است. ‏

این رباعی ملمّع را علاء قزوینی به شاه شجاع نسبت داده‌است (مناهج الطالبین، ۹۲۸):

۱۰) آخر

ناشدتک یا نسیم بلّغ خبری

مهما سالت عنّی وقت السحر

چون می‌گذری سحر به گلبرگ طری

آهسته بگو: غم دل من نخوری؟

رباعیات زیر را گردآورندۀ جُنگ ماردین در ۸۲۳ ق به اسم شاه شجاع آورده و از عناوین اشعار پیداست که آن‌ها را از منبعی در زمان حیات شاعر نقل کرده‌است (دستنویس ۴۵۵۹ مجلس، ۳۲۷ب):

۱۱) فی الرباعیات

در سر هوس آنکه نگاری آید

در دل غم آنکه غمگساری آید

افسوس بر آنکه اندرین مهلت عمر

کاری بنکردم که به کاری ‌آید

۱۲) وله خلّد الله ملکه

با مهر تو عاشقی مکرّر باشد

با یاد تو خوشدلی مقرّر باشد

از دیده نمی‌رود به نیرنگ و فسون

نقشی که ز حُسن تو مصوّر باشد

۱۳) وله خلّد الله ملکه

چون فصل بهار، عشرت و عیش فزود

از شاخ، شکوفه رخ به خوبی بنمود

اینجا که تو با منی، به آن‌هام چه کار

و آنجا که تو بی منی، از این‌هام چه سود؟

۱۴) وله خلدت سلطنته

احوال جهان بر دلم آسان می‌کن

و افعال بدم ز خلق پنهان می‌کن

امروز خوشم بدار و فردا با من

آنچ از کرم تو می‌سزد، آن می‌کن!

۱۵) وله خلّد الله خلافته

چون صبح به خرّمی دری بگشاید

صافی قدحی و دلبری می‌باید

تا دلبر زیبا، دمکی ناز کند

وآن بادۀ صافی غمکی بزداید

۱۶) وله ایضاً خلّد الله سلطانه

تا چند مرا دلی بلاکش باشد

وز غصّۀ چرخ در گشاکش باشد

یارب! به کمال کرم و لطف عمیم

مگذار که بیش از این مشوّش باشد

۱۷) وله خلّد الله سلطانه، ملمّعا

ناهیک مدامعی و طول السهر

ما اشوق انّنی قبیل السحر

در گردش دهر طورها گردیدیم

حالی نبدیدیم به از بی‌خبری!

  • توضیحات:

رباعی سیزدهم را شاه شجاع از این رباعی کهن برگرفته که به سنایی غزنوی منسوب است (جُنگ رباعی، ۲۸):

باغ گل و مل، نوای مرغان بهار

هست این همه و تو غایب ای زیبا یار

اکنون که تو غایبی، ازین‌هام چه سود

و آنگه که تو حاضری، بدین‌هام چه کار؟

رباعی چهاردهم: به ابوسعید ابوالخیر منسوب است (سخنان منظوم، ۷۷)؛ اما در چندین منبع به نام شاه شجاع است (رک. نفائس المآثر، ۲۶۶؛ هفت اقلیم، ۲: ۶۸۴؛ مرآت الادوار، ۲: ۷۵۲؛ عرفات العاشقین، ۳: ۱۹۱۴؛ ریاض الفردوس خانی، ۲۸۵؛ جامع مفیدی، ۱: ۱۲۶). ‏

تقی کاشانی در اشعاری که به اسم شاه شجاع نقل کرده، ده رباعی نیز گنجانده‌است (خلاصة الاشعار، ۷۰ر). از این ده رباعی، رباعیات ۱، ۵، ۶، ۸، ۹، ۱۴ و ۱۵ پیشتر نقل شد. سه رباعی دیگر، به قرار زیر است:

۱۸) و له

ای دل! بشنو قصه و بیهوده مخوان

از بهر نفس خود در بند ممان (؟)

گر عافیتی و گوشه‌ای دست دهد

آزاد شو از سلطنت ملک جهان

۱۹) و له

گفتم چو تویی به دلنوازی نبود

گفتا غم عشق ما به بازی نبود

گفتم ‌صفت زلف تو می‌کردم، گفت:

بیهوده سخن بدین درازی نبود

۲۰) و له

بدنامی ما ز عرش و کرسی بگذشت

وین عمر عزیز نیز از سی بگذشت

اکنون خوشیی نیست، وگر دست دهد

صد کاسۀ ساقی که عروسی بگذشت!

  • توضیحات:

در رباعی ۱۸ مصراع دوم شاید در اصل «از بهر هوای نفس در بند ممان» بوده است.

در رباعی ۱۹، «بیهوده سخن بدین درازی نبود» مثل است (رک. امثال و حکم، ۱: ۴۹۳).

رباعی ۲۰ در تاریخ جهانگشای جوینی بدین ضبط آمده‌است (۱: ۶):

افسوس که عمر نابیوسی بگذشت

وین عمر چو جان عزیز از سی بگذشت

اکنون چه خوشی، وگر خوشی دست دهد

صد کاسه به نانی چو عروسی بگذشت.

مشخص است که بنانی (به نانی) را تقی کاشانی «ساقی» خوانده‌است. این مصراع، نیز حاوی یک مثل قدیمی است (رک. امثال و حکم، ۲: ۱۰۵۶).

این یادداشت پیش‌تر در کانال تلگرامی «چهارخطی» منتشر شده‌است.

دربارۀ نویسنده و فهرست نوشته‌های دیگر وی در پارسی‌شناسی


صفحۀ مرتبط:

یادداشت: بضاعت بحرین و بار شوشتر


دیگر یادداشت‌های همکاران پارسی‌شناسی