رند: واژهشناسی
ریشهشناسی
برومند سعید (١۳۸۳: ١١١-١١٩) این واژه را از ریشۀ ایرانی باستانِ rad "آزاد" و همریشه با واژههای «رَد (= سروَر، برگزیده، بخْرد، دانا، دلاور، هنرمند، پیشوای دینی زردشتیان و...)»، «راد (= جوانمرد، بخشنده، گشادهدل)» و «رَستن» (و همخانوادههایش چون «رَسته»، «رها» و...) پنداشتهاست. اما مجتبایی «رند» را هندی میداند (نقلشده در قائممقامی، ١۳٩۴: ۶١) و میافزاید در متنی چاپنشده [به هندی] آن را به همین صورت یافتهاست (همانجا).
معنی واژه در فرهنگهای قدیم فارسی
«رند» در لغت فرس (سدۀ پنجم) و فرهنگ قواس (آغاز سدۀ هشتم) نیامدهاست. نخستین فرهنگی که از این واژه یاد کرده صحاح الفرس (نگاشته به سال ۷٢۸ ق.، همزمان با نوجوانی - یا خردسالی- حافظ [با توجه به اختلاف تاریخ تولد وی]) است؛ این فرهنگ دربارۀ «رند» تنها به این بسنده کردهاست که «مُنکِر باشد» (شمس منشی، ٢۵۳۵ شاهنشاهی {= ١۳۵۵}: ۷۸). فرهنگهای پسینتر تا سدۀ دهم - مانند دستور الافاضل (سال ۷۴۳ ق.)، مجموعة الفرس (نیمۀ دوم سدۀ هشتم) و تحفة الاحباب (سال ٩۳۶ ق.) - نیز این واژه را نیاوردهاند. پس از فرهنگهای یادشده، به فرهنگ جعفری میرسیم که در سدۀ یازدهم نگاشته شده و دربارۀ «رند» نوشتهاست: «به وزن هند، لاابالی و بیقید است» (تویسرکانی، ١۳۶٢: ٢٢۸). دیگر فرهنگ فارسی در این سده سرمۀ سلیمانی (نگاشته در حدود سال ١٠١۵ ق.) است که هم در این باره مینویسد: «منکر و لاابالی و بیقید، و از آن جهت رند گویند که منکر اهل قیدند» (اوحدی بلیانی، ١۳۶۴: ١١۸). در فرهنگ رشیدی (نگاشته به سال ١٠۶٩ ق.) نیز مشابه همین تعریف آمدهاست: «منکر، و بیقید و لاابالی را از آن گویند که منکر اهل قید است» (رشیدی، ١۸۷٢م.: ١/ ۳۵١؛ همو، ١۳۳۷: ١/ ۷۴۸). رشیدی همچنین در بخش «استعارات» دو مدخل «رند خاکبیز: دانایی که دقیقهای از دقایق تحقیقات فرونگذارد» و «رند دهلدریده: کسی که از شرع بیرون رفته باشد» (رشیدی، ١۸۷٢م.: ١/ ۳۵١؛ همو، ١۳۳۷: ١/ ۷۵٠) را ضبط کردهاست (نیز نک. برومند سعید، ١۳۸۳: ١١١-١١٢ که پیشینۀ «رند» را در همۀ فرهنگهای یادشده به دست دادهاست).
صورت جمع
این واژه را در متون به دو صورت «رندان» و «رنود» جمع بستهاند و در فارسی امروز قاعدتاً بهصورت «رندها» نیز به کار میرود (برای نمونهای از کاربرد «رندها» نک. انوری و عالی عباسآباد (١۳۹٠: ١١۳) که شاهدی از هفتاد سخن خانلری نقل کردهاند). «رنود» به شیوۀ جمع مکسر عربی ساخته شده و نجفی (١۳۹٠: ٢١۴) کاربرد آن را نادرست و متأخر میداند، ولی برومند سعید (١۳۸۳: ٢۸١-٢۸۳) بهدرستی اشاره میکند که صورت «رنود» اولاً در متون کهن به کار رفته (و شواهدی از تاریخنامۀ طبری، راحة الصدور، مرصاد العباد، شیرازنامه، تاریخ جهانگشا، دستور الوزرا، جامع التواریخ، تاریخ آل مظفر و دیوان انوری برای آن نقل میکند) و ثانیاً با «رندان» (یا «رندها») تفاوت معنایی دارد و دارای بار معنایی منفی است.
واژههای مشتق و مرکب مرتبط
- رندانه: همچو حافظ برغم مدعیان/ شعر رندانه گفتنم هوس است (حافظ، ١۳٢٠: ۳١)
- رندسوز: نه من سبوکش این دیر رندسوزم و بس/ بسا سرا که در این کارخانه سنگ و سبوست (حافظ، ١۳٢٠: ۴١)
- رندی: فرصت شمر طریقۀ رندی که این نشان/ چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست (حافظ، ١۳٢٠: ۵١)
این صفحه تکمیل خواهد شد.
- منابع:
- انوری، حسن و یوسف عالی عباسآباد (١۳۹٠). فرهنگ درستنویسی سخن. چ۳. تهران: سخن.
- اوحدی بلیانی، تقیالدین (١۳۶۴). سرمۀ سلیمانی. به تصحیح و حواشی محمود مدبّری. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
- برومند سعید، جواد (١۳۸۳). ریشهشناسی و اشتقاق در زبان فارسی. کرمان: دانشگاه شهید باهنر.
- تویسرکانی، محمد مقیم (١۳۶٢). فرهنگ جعفری. به تصحیح و تحشیه و تعلیق سعید حمیدیان. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
- حافظ، شمسالدین محمد (١۳٢٠). دیوان خواجه شمسالدین محمد حافظ شیرازی. به اهتمام محمد قزوینی و قاسم غنی. تهران: مطبعۀ مجلس.
- رشیدی، عبدالرشید بن عبدالغفور (١۸۷٢م). فرهنگ رشیدی. به تصحیح و تحشیۀ مولوی ابوطاهر ذوالفقار علی مرشدآبادی. ٢ج. کلکته: بپتست مشن پریس (Baptist Mission Press).
- رشیدی، عبدالرشید بن عبدالغفور (١۳۳۷). فرهنگ رشیدی به ضمیمۀ معربات رشیدی. به تصحیح و تحقیق محمد عباسی. ٢ج. تهران: کتابفروشی بارانی.
- شمس منشی، محمد بن هندوشاه (٢۵۳۵ شاهنشاهی {= ١۳۵۵}). صحاح الفرس. به اهتمام عبدالعلی طاعتی. چ٢. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
- قائممقامی، احمدرضا (١۳٩۴). «ریشهشناسی و زبان فارسی (مقدمات)». فرهنگنویسی، ش٩، ص۳۷-۶۴.
- نجفی، ابوالحسن (١۳۹٠). غلط ننویسیم: فرهنگ دشواریهای زبان فارسی. چ ١۶. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
منوچهر فروزنده فرد
دربارۀ نویسنده و فهرست نوشتههای دیگر وی در پارسیشناسی
صفحۀ مرتبط